Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

حزب پان ایرانیست، ساسان بهمن آبادی، کناره گیری، شورای ملی، شاهزا

  • کناره گیری از حزب پان ایرانیست

    «پاینده ایران»

     

    بیکران وحشت انگیزی است.

    خامش خاکستری هم بارد و بارد.

    وین سکوت پیر ساکت نیز

    هیچ پیغامی نمی آرد.

     

    بدین وسیله به آگاهی می رسانم از آنجا که کشور در آستانه یک بزنگاه تاریخی است و از آنجا که مسئولان حزب پان ایرانیست درک درستی از بزنگاه تاریخی پیش رو ندارند و از آنجا که تلاشهای پیگیرانه و همه جانبه یکساله اخیر من در تبیین بزنگاه تاریخی پیش رو و توجیه مسئولان حزب کمترین نتیجه ای در بر نداشته است و از آنجا که مسئولان حزب به دیدگاههای استدلالی و مبتنی بر منطقی که متفاوت با نگرشهای ایشان باشد کمترین وقعی نمی نهند و جدای از آن، به تصمیمات خود نیز بی توجه هستند و به راحتی از تصمیماتی که خود اتخاذ می کنند در می گذرند و پاسخگوی اینگونه عملکردهای شگفت آور نیز نمی باشند و تنها با یک سری جملات شعاری و کلیشه ای و غیر قابل پذیرش در پی توجیه بر می آیند، ادامه کوشندگی در حزب پان ایرانیست را مطلقاً بی نتیجه می دانم و از همکاری با آن کناره گیری می کنم.

     

    در کنار همه ضعف ها و کاستی هایی که حتی پیش از پیوستن به حزب از آن آگاه بودم و در مدت هموندی، برای رفع آنها تلاشهای پیگیرانه، دلسوزانه و در عین حال مطلقاً بی نتیجه ای داشتم، مهمترین عامل کناره گیری کنونی من، رأی بی ثبات و تصمیم بی اعتبار شورای عالی رهبری حزب درباره پیوستن به شورای ملی ایران می باشد.

     

    تصمیمی که پس از اتخاذ و اعلام مسئولان در درون حزب و امضای برخی اندامان و هواداران حزب و اطلاع رسانی غیر رسمی اما گسترده، در شرایطی که اندامان و هواداران حزب و نیز برخی چهره های شاخص و جریانهای سیاسی طبق وعده توخالی مسئولان حزب چشم به راه اعلام رسمی آن بودند، به ناگاه مورد چشم پوشی سروران قرار گرفت!

     

    در درازنای موجودیت شصت ساله حزب پان ایرانیست، ملت ایران با دو بزنگاه سرنوشت ساز روبرو شد که حزب پان ایرانیست در هیچیک از آنها نقش کارکردگرایانه و مثبت و مؤثری ایفا نکرد. نه در سال 32 نقشی در نجات کشور و بازگشت شاهنشاه داشت و نه در سال 57 اقدامی برای جلوگیری از سقوط میهن؛ شوربختانه هم در غائله 30 ام تیر در زمره جریانهایی بود که با پشتیبانی از زیاده خواهی های فرا قانونی مصدق، شاهنشاهی ایران را در آستانه سقوط قرار داد و هم در سال 57 در راستای تضعیف دولتهای قانونی و استیضاح بی مورد نخست وزیران شایسته کوشش کرد و در حالیکه تلاشهای ایثارگرایانه بختیار با بی توجهی پان ایرانیست های پارلمان روبرو بود، سروران به نوفل لو شاتو مخابره پیام کردند و پیش پای فردی که "هیچ" احساسی به سرزمین مان نداشت زانو زده و برای حمایت و رأی اعتماد به نخست وزیر غیر قانونی او اعلام آمادگی کردند!

     

    نه در سال 32 با درک و تحلیلی میهن پرستانه از روند تحولات، نقشی در رستاخیز ملی 28 امرداد داشتند و نه در سال 57 حتی در حد یک بیانیه خشک و خالی از گردهمایی هایی که بر علیه انقلابیون و در پشتیبانی از قانون اساسی برگزار می شد اقدامی کردند!

     

    شوربختانه اینکه پس از شصت سال هنوز اشتباه تأسفبار سی ام تیر در نشریه داخلی حزب گرامی داشته می شود و نیز خدمتگزارترین نخست وزیران تاریخ ایران، مانند هویدا و آموزگار مورد غیر منصفانه ترین هجمه ها در نشست های حزبی واقع می شوند.

     

    متأسفانه امروز نیز درست به مانند موارد یاد شده، مسئولان حزب از درک درست و به هنگام تحولات کشور به کلی غافل هستند و به توصیه ها و هشدارهای دلسوزانه نیز کمترین وقعی نمی نهند و با این اوصاف بی تردید در بزنگاه تاریخی پیش رو – به مانند همه دوران فعالیت – از کمک به کشور و رساندن میهن به کرانه آرامش ناتوان خواهند بود.

     

    امروز نیز با بهانه های غیر منطقی و غیر قابل پذیرش از یاری رساندن به کوششهای میهن پرستانه برادر گرامی ام، شاهزاده رضا پهلوی که تنها امید نجات ایران از بحران کنونی و مخاطرات پیش رو هستند سر باز زده می شود و در شرایطی که با تصمیم شورای عالی رهبری، همگی برای رویارویی با فشارهای جمهوری اسلامی در پی پیوستن رسمی حزب به شورای ملی ایران آماده شده بودیم، شورای رهبری پیش از وارد آمدن نخستین فشار حکومت، بدون ارایه هیچ توضیحی از کنار تصمیمی که خود گرفته و خود اعلام کرده بود به سادگی می گذرد!

     

    نمی دانم اگر تصمیم حزب رسماً عملی می شود و متعاقباً با فشارهای جمهوری اسلامی روبروی می شدیم آیا کار به اعترافات تلویزیونی هم می کشید؟ آه که چقدر بر در و دیوار دفتر حزب و در نشریات حزبی و گفته های سروران این جمله تکرار می شود که «نیرزد آن خون که نریزد به راه پاسداری این خاک».

     

    در شرایطی که احتمال حمله نظامی خارجی به کشور هر روز بالاتر می رود، و جاه طلبی های لجبازانه جمهوری اسلامی زندگی میلیونها ایرانی را هر روز بیشتر از روز گذشته در بحران و مخاطره فرو می برد، و بسیاری از هم میهنان تنها بخاطر نگرشهای سیاسی و عقیدتی در حال شکنجه و جان دادن هستند و بسیاری از خانواده های ایرانی بخاطر تنگناهی اقتصادی در حال فروپاشی هستند، مسئولان حزب تنها در اندیشه "حفظ خود" می باشند؛ و گویا منظور از این "خود" تنها شورای عالی رهبری حزب است، چراکه نیروهای جوان حزب یا در کنج زندان بسر می برند و یا تحت حکم تعلیقی هستند و یا دارای پرونده های باز سیاسی هستند و یا دچار محرومیت ها و ممنوعیت های الی الابد می باشند.

     

    براستی اگر بنا بر "حفظ خود" بود شخصاً چه دلیلی برای فعالیت سیاسی داشتم، آنهم در برابر حکومتی که یاران خود را از میان بر می دارد؟ اگر بنا به "حفظ خود" بود چرا مهمترین آروزی زندگی ام را – که تحصیل در یک دانشگاه معتبر هنری است و خوشبختانه شایسته حصول به آن نیز بوده ام – بخاطر کوششهای سیاسی از دست رفته ببینم و برخلاف همه موازین قانونی، در شرایطی که برای سفر تحصیلی ام حتی مهر خروج در گذرنامه ام درج شده بود، سربازان گمنام وزارت اطلاعات مانع خروجم از کشور شوند و چشمان خانواده ای را که با بهترین امیدها ترک کرده بودم، با بیرنگ ترین ناامیدی ها بازیابم؟ چرا بجای آنکه مانند بسیاری از فرزندان پان ایرانیست ها در خارج از کشور سرگرم زندگی و پیشرفت شخصی ام باشم، به مانند دیگر جوانان سرزمینم در درون کشور برای بهبود شرایط مبارزه کنم؟

     

    در چنین شرایطی، از آنجا مقصودم از کوششهای حزبی نقش آفرینی عینی در بهبود کیفیت زندگی و سرنوشت هم میهنانم می باشد و نه اجز و پاداش اخروی، و از آنجا که برخلاف سروران، میهن پرستی را صرفاً در نامگذاری فرزندان با نامهای ایرانی و سپس گسیل داشتن آنان برای اقامت و شهروندی در دیگر کشورها نمی دانم، از ادامه همکاری با حزب پان ایرانیست کناره گیری می کنم.

     

    در پایان از اینکه در مدت هموندی ام در حزب، مقاله ای نبود که بنویسم و همایشی نبود که سخن بگویم و در پی آن، مسئولان حزب مورد خشم و تهدید سربازان گمنام وزارت اطلاعات قرار نگیرند از سروران عذر خواهی می کنم. همچنین از مهر همه سروران، به ویژه بزرگواری های سرور یزدی و دلسوزی های سرور صفارپور صمیمانه سپاسگذار هستم. نیرزد آن خون که نریزد به راه پاسداری این خاک ...

     

    ساسان بهمن آبادی

    4 آبان ماه 2571

    همزمان با زادروز پدر مهربان ایرانیان، شاهنشاه آریامهر

     

    پی نوشت

    با اینکه پان ایرانیستها از سال 84 از طریق همین وبلاگم با من تماس گرفتند اما من هرگز تمایل و موافقتی با آنها نداشتم که مهمترین دلیلش حمایت آنها از فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی بود که درست مخالف دیدگاه من بود. از اینرو حتی نسبت به تجمع سال 87 جلوی سفارت امارات بدگمان بودم و شرکت نکردم: توضیحات مربوطه

     

    اواخر سال 88 به دلیل نگرانی نسبت به آینده کشور و با هدف ایجاد موجی در همسویی با شاهزاده رضا پهلوی به جمعشان پیوستم که گزارش تلاشهایم را که سرانجام به این کناره گیری انجامید منتشر کرده ام: گزارش به جمهور

     

    در دو یادداشت دیگر توضیحات بیشتری در اینباره نوشته ام: یادداشت یک / یادداشت دو