بپویم به فرمان یزدان پاک
برآرم ز ایوان ضحاک خاک
شهرام ناظری بر بیداد ضحاک خروشید. هنرمند یاغی، دوباره طغیان کرد و پایان شب سیاه ضحاک را با برافراشته شدن درفش کاویانی و سپیدی پیروزی فریدون نوید داد.
در نوآوری تازه ای، شهرام ناظری با بهره گیری از لحن حماسی موسیقی مقامی اقوام ایرانی، شاهنامه را اجرا کرد و با گزینش ظریف ابیات مربوط به دوران سیاه ضحاک، قیام کاوه و پیروزی فریدون، چون همیشه به عنوان یک هنرمند متعهد، آنچه را که در سینه جامعه می گذرد، فریاد زد.
در آغاز شوالیه آواز ایران، از فردوسی به عنوان کسی که زبان پارسی را از زیر آوار عرب رهانید یاد کرد و آرزو کرد چنین برنامه ای با ارکستری صد و پنجاه نفره و دستکم پنج خواننده اجرا شود.
همچنین از درگذشت دکتر ایرج افشار ابراز تأسف کرد و حضور محمود دولت آبادی را در سالن گرامی داشت.
شهرام ناظری در بخش یکم، نخست قطعه « حلاج» سروده شفیعی کدکنی را بصورت تک نفره با ستار اجرا کرد و سپس به همراه گروه غزل مولوی:
باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
بخش دوم – شاهنامه فردوسی – را « به نام خداوند جان و خرد» آغاز کرد و به دوران ضحاک پرداخت. جدا از شعر استوار فردوسی و آواز ناظری، حس نارضایتی از سلطه بیداد، از زخمه نوازندگان گروه کاملاً قابل دریافت بود:
چو ضحاک شد بر جهان شهریار / بر او سالیان انجمن شد هزار
نهان گشت کردار فرزانگان / پراکنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند / نهان راستی، آشکارا گزند
شوالیه آواز ایران با همسرایی گروه، با تأثر و اندوه بانگ زد:
شده بر بدی دست دیوان دراز / به نیکی نرفتی سخن جز به راز
دو مار سیه از دو کتفش برست / غمی گشت و از هر سویی چاره جست
چنان بد که هر شب دو مرد جوان / چه کهتر چه از تخمه پهلوان
بکشتی و مغزش بپرداختی / مر آن اژدها را خورش ساختی
ضرب سهم دف و « زروان» درآمیخته با فغان کمانچه، تصویر موسیقایی از زندگی در دوران سیاه ضحاک بود که با نواختن هنرمندانه بربط، به امید زایش فریدون بدل گشت:
خجسته فریدون ز مادر بزاد / جهان را یکی دیگر آمد نهاد
ببالید بر سان سرو سهی / بتابید از او فر شاهنشهی
جهانجوی با فر جمشید بود / به کردار تابنده خورشید بود
ناظری مصرع « فر شاهنشهی» را براستی شاهانه اجرا کرد.
در قطعه زایش فریدون با نوای هماهنگ تنبور نوازان، حماسه ای در شرف وقوع است؛ و به همان اندازه که نزدیکی وقوع حماسه درک می گشت، با تحریرهای ناظری سرانجام این حماسه مبهم حس می شد:
زمین کرده ضحاک پر گفت و گوی / به گرد جهان هم بدین جست و جوی
نشان فریدون بگرد جهان / همی باز جست آشکار و نهان
فریدون که بودش پدر آبتین / شده تنگ بر آبتین بر زمین
چو بگذشت بر آفریدون دو هشت / ز البرز کوه اندر آمد به دشت
بر مادر آمد پژوهید و گفت / که بگشای بر من نهان از نهفت
در سکوت سازها، به آهستگی رازی بازگو می شد:
فرانک بدو گفت کای نامجوی / بگویم ترا هر چه گفتی بگوی
آنگاه با نواختن دیباچه ای بر یک خبر دردناک، ناظری فغان سر داد:
تو بشناس کز مرز ایران زمین / یکی مرد بد نام او آبتین
ز تخم کیان بود و بیدار بود / خردمند و گرد و بیآزار بود
و با خاموشی دوباره سازها، ناظری ناله ای خرد کننده سر داد:
سر بابت از مغز پرداختند / مر آن اژدها را خورش ساختند
و باز هم تنها آواز ناظری شنیده می شد:
فریدون برآشفت و بگشاد گوش / ز گفتار مادر بیامد به جوش
بپویم به فرمان یزدان پاک / برآرم ز ایوان ضحاک خاک
و پس از تکرار چند باره و حماسی مصرع آخر، از طنین پیوسته سازهای کوبه ای و زخمه هماهنگ سازهای زهی و هنرمندی ستایش برانگیز نوازنده کمانچه (یونس پاکنژاد)، عزمی جزم و تصمیمی برگشت ناپذیر برای خلق یک حماسه دریافت می شد و قطعه در اوج پایان یافت.
قیام کاوه:
قطعه ای پر شور که از گردهمایی همگانی برای رهایی از بند ضحاک حکایت داشت و جوش و خروش برای قیام. از اینرو شوالیه آواز ایران بیت ها را پیوسته و بدون تحریر اجرا می کرد و با همراهی کمانچه بر این بیت تأکید بیشتری داشت:
هر آن کو هوای فریدون کند / سر از بند ضحاک بیرون کند
و باز قطعه در اوج به پایان رسید.
برافراشتن درفش کاویانی:
همراه با ضرب زروخانه ای:
...
فروهشت از او زرد و سرخ و بنفش / همی خواندش کاویانی درفش
زوال ضحاک:
با همخوانی گروه نوازندگان همراه بود:
خروشی بر آمد از آتشکده / که بر تخت اگر شاه باشد دده
همه پیرو برناش فرمانبریم / یکایک ز گفتار او نگذریم
نخواهیم برگاه ضحاک را / مرآن اژدهادوش ناپاک را
ببردند ضحاک را بسته خوار / به پشت هیونی برافگنده زار
بیاورد ضحاک را چون نوند / به کوه دماوند کردش به بند
ازو نام ضحاک چون خاک شد / جهان از بد او همه پاک شد
+ عکسها از ایسنا