Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

امنیت ملی

  • یک نکته از این معنی

    اگرچه از وقت و توانی که با کار سیاسی هدر داده ام ناخرسند هستم، اما پیامی آقای مازیار ابراهیمی قربانی بیگناه جنایت هولناک اعترافات جعلی درباره ترورهای هسته ای با خواندن متنی که همان زمان نوشته بودم برایم فرستاد به تلاشهایم «ارزش» داد

    Read more ...

  • بازی خوردگان همیشگی فینکن اشتاین های تکراری

     

    نگاهی به واکنش جامعه ایران به فرمان رییس جمهور روسیه در لغو ممنوعیت واگذاری سامانه موشکی S – 300 به ایران. در حالیکه اسناد ویکی لیکس حاکی از آنست که روسیه کدهای امنیتی سامانه پدافند هوایی ایران را در اختیار اسراییل قرار داده است، چگونه حتی مخالفان حکومت ایران از این فرمان ذوق زده شده اند؟

    Read more ...

  • اشراف اطلاعاتی – انفجار نظامی – اختلال بانکی

    totee.jpg

    به تازگی وزارت اطلاعات در اطلاعیه ای خبر از شناسایی و دستگیری شماری از عوامل ترورهای کارشناسان هسته ای داده و نیز تهدید به تنبیه همه سبب سازان این ترورها کرده است.

    جدا از آنکه وظیفه اصلی وزارت مذکور (که از نگاه من بیشتر وزارت اطلاع رسانی است تا وزارت اطلاعات و امنیت کشور) شناسایی و خنثی سازی خطرات است و نه تنبیه و تهدید، و جدا از درجه صحت و سقم این خبر، و نیز جدا از پرداختن به علت انتشار چنین اطلاعیه ای درست در آستانه مذاکرات اتمی مسکو به آخرین نمونه از این دست اطلاعیه های وزارت اطلاعات می پردازم تا در یک مقایسه، اعتبار اطلاعیه جدید نیز قابل استنتاج باشد.

    درست روز یکم خرداد ماه 1390 وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعیه ای از انهدام یک شبکه جاسوسی و دستگیری سی جاسوس وابسته به سازمان سیا خبر داد.

    خبری که از جنبه های گوناگون پرسش برانگیز بود! مگر چند جاسوس سیا در ایران فعالیت می کنند که سی تن از آنها شناسایی و دستگیر شده اند؟ مگر وزارت اطلاعات از چه توانی برخوردار است که در یک اعلامیه خبر از دستگیری سی جاسوس سیا می دهد؟ و از همه مهمتر این جاسوسان چه مأموریتی داشته اند؟

    نکته باریک اینجا بود که این قدرت نمایی وزارت اطلاعات درست پس از تلاش نافرجام اما درخور ستایش احمدی نژاد برای تغییر وزیر مربوطه صورت گرفت!

    وزارت اطلاعات در تلاش برای باورپذیر کردن خبر، به سنت همیشگی اقدام به پخش اعترافات بازداشت شدگان از شبکه های تلویزیونی کرد. اعترافاتی که از مأموریت این شبکه جاسوسی برای "ایجاد انفجار در کشور و اختلال در شبکه خودپرداز بانکی" حکایت داشت.

    در اواخر آبان ماه 1390 و در گیر و دار هیاهوی پوچ بر سر احتمال حمله نظامی اسراییل به ایران، صدای "انفجار" مهیبی که با تلفات جانی مقامات ارشد سپاه همراه بود، مراسم رجز خوانی برای دشمن را به مراسم مرثیه سرایی برای جانباختگان بدل کرد.

    منتظر بودیم به مانند هر حادثه فاجعه بار دیگری، اینبار نیز سرویسهای اطلاعاتی اسراییل و آمریکا و عوامل داخلی اشان در درون کشور به عنوان مسئول حادثه معرفی شوند، اما با رعایت اصل غافلگیری، علت حادثه جابجایی مهمات در زاغه سپاه اعلام شد.

    البته با توجه به اینکه حتی از ورود نیروهای امداد به محل حادثه جلوگیری شد، چندان باور پذیر نبود که چنین انفجار مهیبی، آنهم در حضور یکی از بلند پایه ترین نیروهای سپاه، صرفاً به دلیل جابجایی مهمات روی داده باشد.

    هیاهوی ناشی از تسویه حساب نهادهای حکومتی بر سر اختلاس بزرگ در صدای انفجار مهیب زاغه مهمات سپاه در حال محو شدن بود که "اختلال عظیم شبکه خودپرداز بانکی" رخ عیان کرد و شبکه خودپرداز بانک ملی در سراسر کشور به کلی مختل شد و همزمان مشکل همانندی در سیستم بانک صادرات نیز رخ داد.

    یعنی ما با یک "انفجار مهیب نظامی" روبرو بودیم و یک "اختلال عظیم بانکی" و وزارت اطلاعاتی که کمتر از شش ماه پیش از آن، با اشراف اطلاعاتی و عملیات اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی، خبر از کشف و خنثی سازی این توطئه ها داده بود!

    البته کار به همینجا پایان نیافت و چندی بعد زیر پل سیدخندان یکی دیگر از کارشناسان هسته ای ترور شد و وزارت اطلاعات، ناتوان از انجام وظایفش، طبق معمول و با ژستی تکراری موساد و سیا را متهم ساخت.

    اختلالات رایانه ای تنها به اختلال در شبکه خودپرداز بانکی محدود نشد و حتی گریبان سیستمهای رایانه ای شرکت نفت را نیز گرفت؛ شدت اختلالات تا حدی بود که از حوزه نرم افزار رفت و به بخشهای سخت افزاری نیز آسیبهای جدی زد و تا مدتها اسناد صادرات نفتی به شیوه سنتی و دستی صادر می شد!

    اطلاعیه تازه وزارت اطلاعات حکومت در شرایطی منتشر می شود که این وزارت نه کارنامه قابل قبولی در انجام وظایفش دارد و نه پیشینه روشنی در جلب اعتماد عمومی، تا جاییکه رییس دولت همین حکومت هم به شدیدترین حالت نسبت به آن معترض بوده است.

    آنچه مسلم است اینست که امنیت نه با صدور اطلاعیه های پر طمطراق و ژستهای رسانه ای حاصل می شود و نه با ماجراجویی های کور و شرو آور در تایلند و هند و گرجستان و ...

    خداوند نگهدار ایران باد.

     

    پی نوشت:

     

    وقتی قاضی پرونده اختلاس سه هزار میلیاردی اعلام کرد که وزارت اطلاعات باوجود آگاه بودن از قصد خروج خاوری، مانع خروج وی از کشور نشده است و در عوض، سربازان گمنام در حالیکه حتی مهر خروج در گذرنامه ام ثبت شده بود از سفر هنری من به وین جلوگیری کردند بیش از آنکه ناراحت باشم، نسبت به این حد از بی مایگی و ناتوانی وزارت اطلاعات با وجود این همه سرمایه و نیرو و تجهیزات احساس ترحم می کنم.

    اکنون بیش از هفت ماه است که بدون حکم قانونی ممنوع الخروج هستم در حالیکه حتی پس از توقیف گذرنامه ام از سوی عوامل وزارت اطلاعات، مآموران کنترل فرودگاه اعلام کردند که ممنوع الخروج نیستم!

    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

     

    برافزوده در تاریخ 8 آگوست 2019

     

    در روزهای اخیر بی.بی.سی گزارشی پخش کرد که روشن میکند ادعای آن زمان وزارت اطلاعات در شناسایی و بازداشت تروریست های عوامل هسته ای دروغ بوده و افراد بازداشت شده بیگناهانی بوده اند که برای لاپوشانی ضعف و ناکارآمدی وزارت اطلاعات قربانی شده اند


     

    امروز که در آسایش وین زندگی میگذرانم و اوقاتم را صرف علاقه های هنری ام میکنم، با خود می اندیشم چه بی باکی بی حدی از خودم بروز داده ام که در شرایطی که هم پرونده های باز سیاسی داشتم و هم دچار یک ممنوع الخروجی غیرقانونی و بی ضابطه بودم و هم از سوی بازجوهای وزارت اطلاعات چپ و راست تهدید و احضار تلفنی دریافت میکردم، در نقد چنین وزارت اطلاعات دژخیمان و جلادی که چنین افراد بیگناه را به سادگی قربانی میکند، بی باکانه چنین مطلبی نوشته ام

  • جنجال جنگ، تنوری برای مطامع فرصت طلبان سیاسی

    بازهم تهدید، باز هم سایه خطر، بازهم سینه سپر کردنها و ناسزاگویی های از راه دور.

     

    برای نسل من که زیر موشکباران پای به پهنه ایران نهاده است و گوش جانش بیش از هر نوای لالایی، با طنین مارش نظامی و پژواک آژیر زرد و قرمز آشناست، جنگ پدیده ناآشنایی نیست؛ چه بسا از آغاز آنرا به عنوان جنبه ای طبیعی از زندگی دریافته ایم.

     

    ما که در هراس از جمله هوایی، هم جشن زادروزمان در خاموشی برگزار شده و هم مشق هایمان را زیر فانوس و چراغ قوه نوشته ایم، یک درس را به خوبی آموخته ایم و آن اینکه برای تضعیف ملت ایران هر جنگی ممکن است.

     

    ما باور داریم که دشمنی با ایران در نهاد هر بیگانه ای مستتر است، اما ...

     

    اما مگر نه آنکه آن هنگام که جوانان ایرانی در دفاع از سرزمینشان به خون خویش درمی غلطیدند، مقامات جمهوری اسلامی در حال قسمت کردن کیکی بودند که به نشانه حسن نیت از کاخ سفید فرستاده شده بود؟ و مگر نه اینکه در همه این سالها همواره سایه ای از تهدید و حمله نظامی با جنجال رسانه های غربی و حکومتی اذهان جامعه ما را تحت الشعاع قرار داده است؟

     

    همین یک سال پیش بود که اوباما حتی گزینه حمله اتمی را به ایران مردود ندانست. اما همه این تهدیدات تکراری چیزی فراتر از جنجال رسانه ای دامنه دار برای جریان سازی ها کوتاه مدت و بهره برداری های مقطعی نبوده است.

     

    در شرایطی که تأسیسات اتمی کشور با حمله ویروسی روبرو می شود، و دانشمندان هسته ای میهن با ترورهای خونین حذف می شوند، آیا برای تأخیر، اختلال و توقف در برنامه های هسته ای جمهوری اسلامی راهی بجز جنگ نیست؟

     

    در شرایطی که برای اعمال تحریمها و محدودیتهای گسترده تر علیه جمهوری اسلامی تفاهم همه جانبه ای وجود ندارد، چگونه ممکن است برای یک حمله نظامی پرهزینه – پرهزینه چه از نظر مادی و چه از نظر تبلیغاتی – توافق شود؟

     

    در دیگر سو، احتمال حمله هوایی یکجانبه اسراییل به تأسیسات هسته ای ایران، از آسمان کدام کشور امکان پذیر می باشد؟

     

    از فضای عربستان که هر ساله باید برای پذیرایی و درآمدزایی از میلیونها مسلمان از سراسر جهان آبرو داری کند و برای حفظ ظاهر اسلامی هم که شده راهی برای همراهی با اسراییل ندارد؟ و یا از آسمان ترکیه که با ایفای نقش شاخه های اخوان المسلمین در خاورمیانه و شمال آفریقا، دوباره در سودای تجدید امپراتوری اسلامی عثمانی به سر می برد؟ و یا از فراسوی عراق که با شکلگیری دولتی شیعه، برای نادیده انگاشتن غرامتهای جنگ تحمیلی هم که شده می کوشد تا خاطره جنگ هشت ساله را از ذهن ایرانیان بزداید؟

     

    عدم حمله نظامی به ایران دلایل دیگری نیز می تواند داشته باشد که مقامات جمهوری اسلامی بهتر از آن آگاهند، اما قطعاً به توان نظامی و آمادگی دفاعی هیأت حاکمه ارتباطی ندارد.

     

    در این میان، جنجال تبلیغاتی درباره جنگ، تنوری را گرم می کند که جماعتی، مطامع خام خویش را در آن پخت و پز کنند.

     

    از یکسو مجالی است برای ارکان پریشان فرصت طلبان سیاسی تا با ژستهای همانند در محکومیت حمله نظامی – برای تجدید قوا هم که شده – اندکی از یقه گیری یکدیگر دست کشند؛ از یکسو بهانه ایست برای دولتیان تا مجلسیان منتقد را به سکوت الهام بخش وحدت فراخوانند و از دیگر سو دستاویزی است برای اصلاح طلبان درمانده تا به بهانه رفع خطر، در صف طولانی پشت در مجلس نهم جایی دست و پا کنند.

     

    جالب اینجاست که همگی، در نمایشی تکراری، در پاسخ دلیرانه به تهدیدات و به زبان راندن عبارتها و اصلاحات شدید و غلیظ گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند، اما فراموش کرده اند که پس از تناول کیک، دور دهان خویش را پاک کنند و بعد مرگ بر آمریکا بگویند، تا دستکم بتوان این واکنشها را در حد یک ژست صرف هم که شده جدی گرفت.

  • وزارت اطلاعات یا وزارت اطلاع رسانی؟

    در دل پایتخت، درست در یک روز، دو استاد دانشگاه ترور شدند. همانگونه که پیش بینی می شد، بلافاصله پس از وقوع حادثه، طبق روال معمول، ماجرا به « دشمن» نسبت داده شد.

     

    مایه شگفتی است حادثه ای که به این سرعت ردیابی و کالبد شکافی می شود و عاملان مجهول صهیونیست آن به مردم معرفی می شوند، چگونه از پیش کشف و خنثی نمی شود؟

     

    اگر موضوع تا این اندازه آشکار است که ظرف چند دقیقه ته و توی آن نورپردازی می شود، چرا وزارت عریض و طویل و از این قبیل اطلاعات بجای عملیات اطلاعاتی، در هیات یه رادیو دو موج به انجام وظیفه خطیر اطلاع رسانی بسنده می کند؟

     

    چندان دور از ذهن هم نیست که مدتی بعد هم یک جوان بیست ساله – که برخلاف دهه های پیش نه از منافقین کوردل، که عضو انجمن پادشاهی است – با ترفندهایی که بیشتر متناسب با اداره آگاهی است تا وزارت اطلاعات، به این جنایت اعتراف کند و وزارت عریض و طویل و از این قبیل اطلاعات رسالت اطلاع رسانی در این زمینه را نیز بزرگوارانه به دوش کشد.

     

    وزارت اطلاعاتی که مدعی است با اشراف اطلاعاتی عبدالمالک ریگی را « تو هوا زده » چگونه از کشف و خنثی سازی دو عملیات تروریستی همزمان، آنهم در پایتخت کشور عاجز است؟ با این وضعیت شکر خدا که تهدیدات آمریکای جهانخوار برای حمله نظامی به کشور جنجال تبلیغاتی بیش نیست!  

     

    پس از محکومیت ابوالفضل عابدینی به یازده سال زندان خیالمان آسوده بود که دستکم برای بیش از یک دهه کوچکترین خطری امنیت ملی ما را تهدید نخواهد کرد؛ اما ترور دو استاد دانشگاه آنهم در دل پایتخت حاکی از آن است که ارتباط ابوالفضل عابدینی با دول متخاصم از درون زندان همچنان امنیت ملی ما را بدجوری تهدید می کند!

     

    با این تفاسیر جای خوشحالی و سپاس دارد که شماری از زندانیان سیاسی، از نهضت آزادی و انجمن پادشاهی و اصلاح طلبان مورد عفو قرار می گیرند، اما در عوض در زندان با لوله به جان ابوالفضل عابدینی می افتند!

     

    در شرایطی که ناوچه جماران نه مانع جعل هویت تاریخی خلیج پارس می شود و نه توان دفاع از حق پنجاه درصدی دریای مازندران را دارد، بهتر در یکی از میادین تهران (مثلا میدان ناوچه) تعبیه شود تا اگر نه همه مردم، دستکم استادان دانشگاه، و اگر نه در همه امور دستکم در حد استارت زدن خودروهایشان احساس امنیت ملی کنند!