Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

دو ایران – دو ایرانی

اینکه فرد بی مایه ای به مانند اردشیر زاهدی بواسطه چند جمله بی سر و ته مطابق طبع جمهوری اسلامی یکهو به عنوان نماد ایران دوستی مورد ستایش گروهی قرار گرفت انگیزه ای شد تا به نسبت خودم با ایران بیندیشم. بر آن بودم تا یادداشت مفصل تری را در اینباره تنظیم کنم، اما از آنجا که عجالتاً مجال آن نیست و ضروری است تا به موضوع جدی تری درباره جنگ فلسطین بپردازم، اشاره مختصری هم به این حاشیه می کنم

 

 

 

 

گمان می کنم ایرانی بودن در قالب تعلق به دو ایران کاملاً متفاوت قابل تعریف است و متعاقباً ایران دوستی به دو رویه کاملاً جدا از هم قابل اطلاق می باشد که مسئولیتهای کاملاً متفاوتی را در بر میگیرد. از دید من دکتر احمدی نژاد و اردشیر زاهدی می توانند به عنوان نمونه های مناسبی برای این دو گروه معرفی شوند

 

یک ایران، ایرانی است بازمانده از پیشرفت و رونق و رفاه و گرفتار تنگ نظری ها و خودکامگی های سیاسی که تعلق به آن به معنی دست و پنجه نرم کردن با انواع مشکلات روزمره برای گذران زندگی و انواع فشارهای همه جانبه در صورت تلاش برای ایفای نقش در سرنوشت فردی و اجتماعی است. در این ایران، ایران دوستی به معنی تلاش شبانه روزی برای چاره جویی جهت رفع کاستی هاست که هم طبیعتاً با فشارهای خارجی روبرو می گردد و هم شوربختانه ناملایمات داخلی را به دنبال دارد. در این ایران هر اندازه که از زندگی شخصی در راستای خدمات عمومی و ایفای مسئولیت اجتماعی چشم پوشی گردد، باز هم می بایست سیل تهمت و افترا و بی حرمتی ها را به جان خرید

1316f0c6-dc72-42a2-a50a-c0adf2830f07.jpg

اردشیر زاهدی در عیش و نوش با الیزابت تیلور به خرج ملت ایران

 

یک ایران هم هست که تعلق به آن تنها در بهره مندی از مواهب آن به هر شیوه ممکن و به هر میزان دلخواه معنا می یابد و در بزنگاه مخاطره می توان از آن چشم پوشید. به کاستی هایش می توان بی اعتنا بود، اما در عوض با شعر حافظ و خیالات شاهنامه ای ابراز ایران دوستی کرد. ایرانی که در آن کسی چون اردشیر زاهدی سفیر و وزیر می شود و اموال مملکت را بی حساب صرف عیاشی هایش با امثال الیزابت تیلور می کند و حکومتی که خود از ارشدترین کارگزارنش بوده است را به باد می دهد و بعد هم بی آنکه کمترین مقاومتی کند، جان حقیر خود و مال بی پایان ملت را زیر بغلش می زند و یک راست به دل اروپا می زند و با همان مال دزدی تا پایان عمر بی آنکه کار و بار مشخصی داشته باشد به اشرافی ترین گونه ای که حتی در توان خود سیاست مداران اروپایی هم نیست می چرد. آخر سر هم با دو جمله از لب گور در رثای قاسم سلیمانی برای انقلابیون گرامی می شود.  در این ایران امثال اردشیر زاهدی همیشه برنده و همیشه گرامی هستند و در این ایران امثال اردشیر زاهدی نماد میهن پرستی و شرافت می باشند

coburg.jpg

اثر من درباره برجام مقابل هتل محل مذاکرات / عکس: هانس لایتنر

 

ایرانی که من از آن بیزار بوده ام، ایرانی است که مسئولیت کاستی ها و خون دل خوردن از شکستهایش با من باشد اما قهرمانش اردشیر زاهدی است. ایرانی که از آن بیزار هستم ربطی به پیش از انقلاب و پس از انقلاب ندارد، ایرانی است که پیش از انقلاب اردشیر زاهدی وزیر و سفیرش بود و پس از انقلاب اردشیر زاهدی نماد میهن پرستی اش، اما ایرانی که بخاطرش حاضر به جان سپاری بوده ام، ایرانی بود که رییس جمهورش دکتر احمدی نژاد بود که علیرغم فشارهای اروپا و آمریکا سایتهای هسته ای را فک پلمپ کرد و غنی سازی را از سر گرفت و بر خلاف دولت عباشکلاتی، مذاکرات هسته ای را نه با سلطه جویان غربی، بلکه با برزیل و ترکیه پیش برد و به نتیجه ایده آل رسانید. برای آنکه این ایران به دست نااهلان و نامحرمان ارتجاع سبز نیفتد، حاضر شدم که روز عاشورای 88 جانم را به خطر بیندازم و در دل کارزار وارد شوم که از قضا خودم بازداشت شدم

384.JPG

در یک ایران ایفای مسئولیت اجتماعی به معنی هم خوانی سرود یار دبستانی و مچبند سبز و انگشت جوهری بنفش است و در یک ایران ایفای مسئولیت اجتماعی به معنی خون دل خوردن برای جلوگیری از بتن ریزی در صنایع هسته ای است. در یک ایران شورش علیه رأی مردم و بلوا بر سر مسائل پیش پا افتاده حماسه تلقی می شود و در یک ایران از جان گذشتن برای خنثی سازی طراحی های امنیتی منجر به ارتجاع سبز و بلوای «زن، زندگی، آزادی» وظیفه ای عادی است

856419_810.jpg

مطلب اردشیر زاهدی در صفحه آگهی های نیویورک تایمز

 

حتی اعتراضات هم در دو ایران جداگانه روی می دهد. در یک ایران بخاطر افزایش ناگهانی قیمت بنزین فرودست ترین اقشار جامعه جلوی گلوله های می روند که فقط به سرشان شلیک نمی شود، بلکه گهگاه گلوله ای هم به پایشان اصابت می کند و همزمان صادراتی های بابااکبر می کوشند تا صدایی از آنان بیرون از ایران بازتاب نیابد؛ و اردشیر زاهدی که با هزینه شخصی در صفحه آگهی های نیویورک تایمز مقاله برای حفظ برجام چاپ می کند، در برابر کشتار این بی پناهان خفقان می گیرد. اما در ایران دیگری وقتی یک مشت دختربچه در مسیر برگشت از مدرسه روسری می چرخانند و پشت به دوربین دست آسیب دیده خامنه ای را مسخره می کنند، اگر ساچمه ای به کون کجشان برخورد کند، بی درنگ در رسانه های غربی ضریب می گیرد و پیرزن های غربی در همان حال که بر کرسی های پارلمانی تحریمهای جدیدی علیه ایران تصویب می کنند، گیس های نخ نماشان را برایشان قیچی می کنند


 

اظهار نظر صادق خرازی درباره سلسله تاریخ وزیران خارجه پیش و پس از انقلاب و مشخصاً اشاره اش به اردشیر زاهدی و ظریف در دقیقه 50:20 از گفتگوی بالا قابل توجه است. در حقیقت هم اینها وزیران یک سلسله هستند و انقلاب 57 در گسستن این سلسله تأثیری نداشته است اما دکتر احمدی نژاد با وجود همه تنگناهایی که داشت این زنجیره را گسلاند. از همین روست که اردشیر زاهدی عصازنان از لب گور برای برجامی که ظریف امضا کرده است گریبان چاک می دهد. حال همین صادق خرازی هم در تیم مذاکره کننده قطعنامه 598 بوده است و هم دست اندرکار مذاکرات تعلیق هسته ای در سعدآباد در زمان خاتمی و هم کارچاق کن برجام. بدین ترتیب دو ایرانی که به آن اشاره می کنم بصورت قبل و بعد از انقلاب قابل تعریف و تفکیک نیست و ناظر بر جنبه های دیگری می باشد. حال همین صادق خرازی در ادامه همین گفتگو اشاره می کند که حاضر بوده است که به هر فرد و طیف و گروهی دست یاری دهد، بجز احمدی نژاد


 

ایرانی که از آن بیزار بودم، ایرانی بود که حماسه اش 2 خرداد بود و مطالباتش ابطال انتخابات 88 و جشن ملی اش بتن ریزی در رآکتور هسته ای اراک

 

مطالبات و اعتراضات در دو ایران

 

با توجه به توضیحاتی که درباره مطالبات و اعتراضات از دو خاستگاه مختلف و با دو جهت گیری مختلف در ایران آوردم، به مصادیق این اعتراضات را در دولت شیخ حسن روحانی و پس از آن اشاره می کنم

 

در دولت شیخ حسن روحانی نخست در دی ماه 96 تطاهرات سراسری در اعتراض به گرانی فزاینده صورت گرفت و پس از آن در آبان 98 افزایش ناگهانی قیمت بنزین به بروز خشم خونین عمومی منجر شد. اینکه دکتر احمدی نژاد را نماد مناسبی برای این ایران و این ایرانیان می دانم، با نسبت او با این اعتراضات کاملاً سازگاری دارد. اساساً به گمان من مهمات لازم برای این اعتراضات را پیشاپیش دکتر احمدی نژاد جاسازی کرده بود. او پس از سه سال سکوت متعاقب روی کار آمدن دولت شیخ حسن و خاموشی در برابر سیل تهمتهای برجامیان، در فروردین 95 در سفری به آمل برای نخستین بار در جمع عموم حاضر شد و لب به سخن گشود که با استقبال جانانه مردم همراه شد

 amol.JPG

فرسته فیسبوک من در باره سفر دکتر احمدی نژاد به آمل / عکس مربوطه بی دلیل حذف شده

 

پس از آن بود که نوعی از سفرهای استانی را از سر گرفت که این بار بر خلاف دوران ریاست جمهوری اش، به تصمیمات اجرایی مربوط نمی شد، بلکه معطوف به بیان عمومی نقدها و معضلات بود. او بود که فضای خفقان پس از برجام را شکست و بستر را برای بروز نارضایتی های عمومی فراهم ساخت


سخنرانی دکتر احمدی نژاد در بوشهر یک روز پیش از بروز اعتراضات سراسر 96

 

او درست یک روز پیش از بروز اعتراضات دی ماه 96 در بوشهر درباره پیگیری مطالبات و استیفای حقوق عمومی سخنرانی کرد. با در گرفتن اعتراضات سراسری دی ماه 96، دولت برجام برای توجیه سرکوب اعتراضات، مجوز قانونی را بهانه کرد. از اینرو پس از سرکوب اعتراضات 96، دکتر احمدی نژاد در سال 97 برای پیگیری نارضایتی های عمومی بطور قانونی از وزارت کشور درخواست مجوز نمود که البته مطابق انتظار مورد توجه واقع نشد

mjvz.JPG

mjvz19.JPG

 

پس از بروز اعتراضات خونین آبان 98 نیز، هم از نارضایتی ها حمایت کرد و هم نسبت به سرکوب خونین معترضان و قتل جوانان بازداشت شده در زندان به صراحت اعتراض نمود

hrm.JPG

ممانعت خادمان حرم امام رضا از ارتباط مردم با دکتر احمدی نژاد

 

با پایان دوره هشت ساله شیخ حسن روحانی، ریاست دولت به رئیسی رسید. موضع دکتر احمدی نژاد هم در این انتقال دولت واضح است. او اساساً آن انتخابات را نامشروع شمرد و نه تنها در انتخابات شرکت نکرد، بلکه تا جای ممکن دیدگاهش را در اجتماعات عمومی ترویج نمود. جدای از موضوع انتخابات، نسبت شخصی دکتر احمدی نژاد با رئیسی هم در بررسی دو مورد قابل توجه است. اول اینکه وقتی در اردیبشهت 96 دکتر احمدی نژاد به زیارت حرم امام رضا رفته بود، خادمان حرم از ابراز علاقه مردم نسبت به ایشان جلوگیری کردند و او را به نوعی محاصره کرده بودند تا مانع ارتباطش با مردم شوند و این زمانی بود که تولیت آستان به عهده ابراهیم رئیسی بود

330928_933.jpg

ghre.jpg

جابجایی دکتر احمدی نژاد در جریان مراسم تنفیذ روحانی

 

پس از آن در خلال مراسم تنفیذ شیخ حسن روحانی که ابتدا جایگاهش کنار ابراهیم رئیسی در نظر گرفته شده بود، دفعتاً جابجا شد و بر یک صندلی دیگر که خارج از ردیف های از قبل چیده شده قرار داشت، در کنار حسن خمینی نشست. بدین ترتیب هم موضع سیاسی و انتخاباتی و هم احساسات شخصی اش نسبت به ابراهیم رئیسی قابل حدس است. اما همین فرد که بارها اعلام کرده بود که با برنامه پشت پرده ای که برای انتخابات 1400 طراحی شده بود و با روی کار آمدن یک دولت حداقلی و ضعیف، امکان مدیریت مشکلات داخلی و ایستادگی در برابر فشارهای خارجی میسر نخواهد بود، و پس از روی کار آمدن دولت جدید بارها اعلام کرد که هیچ ارتباط اجرایی و یا مشورتی با این دولت ندارد، در سخنرانی هایش متذکر شد که حال که چنین دولتی بر سر کار آمده است، نباید در پی ناکامی اش بود. در اعتراضاتی که در جریان این دولت هم روی داد، هرگز به مانند دولت شیخ حسن روحانی فعالیت نکرد

Wien.jpg

من در تجمع ایرانیان وین در همبستگی با تظاهرات سراسری دی 96 در ایران

 

در اینجا به مواضع انتقادی خودم نیز اشاره ای می کنم تا نسبتم با ایران و ایرانی بودن روشن تر شود. اینکه به کدام ایران تعلق دارم و در زمره کدام ایرانیان هستم. به موازات اعتراضاتی که در ایران در می گیرد، و یا حتی خارج از آن اعتراضات، طبیعتاً تجمعاتی هم از سوی ایرانیان در وین ترتیب داده می شود. من در اعتراضات دوره روحانی به ویژه در جریان اعتراضات سراسری 96 بطور مرتب شرکت می کردم، اما با دلایلی که توضیح داده ام، در جریان بلوای «زن، زندگی، آزادی» حتی در فضای مجازی هم با شورشهای همسویی نکردم. با این توضیحات بهتر مشخص می شود که چگونه من با آنکه به جد و از اساس نسبت به ساختار سیاسی و اوضاع اداره امور کشور معترض بوده ام، اما سرسختانه ترین حمایتها را نیز از دکتر احمدی نژاد داشته ام؛ چرا که او نماینده ایرانی است که به آن تعلق دارم و نسبت به آن احساس مسئولیت می کنم


شعار «مرگ بر روحانی» در 22 بهمن 99 از سوی بسیجیان اصفهان

 

زمانی که من در تجمعات اعتراضی وین شرکت می کردم، بسیجیان هم در تظاهرات 22 بهمن، علناً شعار «مرگ بر روحانی» سر می دادند. تا جایی که هیأت دولت رسماً نسبت به موضوع واکنش نشان داد و در این رابطه بیانیه هشدارآمیزی صادر نمود

 

دو ایران، دو تیم ملی

tmmli.jpg

با توجه به بساط شنیعی که اراذل «زن، زندگی، آزادی» در جریان جام جهانی قطر برای ناکامی تیم ملی به راه انداخته بودند، جای آنست که به تیم ملی این دو ایران که در این یادداشت توضیح داده ام نیز اشاره ای کنم


رفتار شرم آور جماعتی از هواداران ایرانی جهت مزاحمت شبانه برای رونالدو

 

جام جهانی روسیه در تابستان سال 97 و چند ماه پس از اعتراضات سراسری دی ماه 96 برگزار شد. تیم ایران مطابق تمام دورانی که توسط کیروش هدایت می شد، نمایش بی فروغی داشت و نتایج ضعیفی بدست آورد که مهمترینش پیروزی ناعادلانه بواسطه گل به خودی مراکش در دقایق پایانی، آنهم در یک بازی که تیم ایران هیچ حرفی برای گفتن نداشت، بود. اما همان نتایج ضعیف و نمایش بی فروغ از سوی دولت برجام به عنوان حماسه تبلیغ می شد و پادوهای رسانه ای به مانند فردوسی پور هم در افزودن پیازداغ آن آش کم نمی گذاشتند. هواداران ایرانی قابل توجهی هم برای تماشای مسابقات رفته بودند که جمعی از آنها از جمله لمپن ترین ها بودند و رفتارهای شرم آوری از خود بروز دادند. از جمله اینکه شب پیش از بازی با پرتغال با ایجاد سروصدای زیاد در اطراف هتل محل اقامت کریستیانو رونالدو، مانع استراحت او شدند تا بدین ترتیب بر عملکرد او در بازی روبروی ایران تأثیر منفی بگذارند. کشته شدگان اعتراضات سراسری 96 هم برایشان اهمیتی نداشت

4759264.jpg

پیروزی 2 بر صفر ایران برابر ولز

 

از قضا جماعتی که در جام جهانی قطر خواهان ناکامی تیم ملی بودند، درست از همین قماش و بوقچی هایشان هم امثال همان فردوسی پور بودند. برای این جماعت پیروزی یک بر هیچ با گل بخودی برابر مراکش مایه شادکامی و باخت یک بر صفر  جلوی اسپانیا حماسه است، اما پیروزی دو بر هیچ برابر ولز سزاواز جشن گرفتن نیست. اینها از یک ایران دیگری هستند و تیم ملی دیگری دارند

3670543632.jpg

595429663.jpg

پستهای من در اینستاگرام و توییتر پس از باخت ایران برابر انگلیس و پیروزی برابر ولز

 

من نسبتی با این جماعت اوباش ندارم. درباره تیم ملی پس از جام جهانی روسیه پیشتر چند سطری نوشته بودم. همچنین در خلال یادداشتی که در جریان بلوای «زن، زندگی، آزادی» نوشته بودم، به موضوع تیم ملی در جام جهانی قطر هم اشاره کرده بودم. این یادداشت را هم در جریان جام ملتهای آسیا می نویسم و بهترین نمایش و نتایج را برای تیم ملی آرزو می کنم

 

پی نوشت

اینجا جا دارد که بار دیگر گریزی به مسأله بازداشتم در عاشورای 88 بزنم. من با وجود اعتراضاتی که داشتم و با وجود شجاعتی که در بیان اعتراضاتم داشتم، در تظاهراتی بازداشت شده بودم که نه تنها نسبتی با آن نداشتم، بلکه با آن قاطعانه مخالف بودم. خطر آنجا بود که نزدیک بود بخاطر اعتراضاتی که با آن مخالف بودم قربانی شوم

The comments are closed.