Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

اعتراض عمومی به قیمت جان

با توجه به خیزشهایی که در قالب  اعتراضات عمومی گهگاه در گرفته است و از آنجا که این اعتراضات گاه و بیگاه به قیمت جان کسانی به ویژه جوانان تمام شده است، لازم می دانم که درباره نسبت خودم با این دست اعتراضات و مسئولیتم در قبال آن توضیح دهم / تصویر تابلویی است اثر فرانسیس گویا با نام سوم ماه می

 

 

 

 

بحث حق طلبی و مطالبه حق خویش حتی به قیمت جان یک بحث است و بحث اعتراض عمومی با هدف احقاق حقوق عموم بحثی دیگر. در این یادداشت نظر من معطوف به اعتراضاتی با ادعای مطالبه حقوق عمومی است که طبیعتاً ایجاد تکلیف می کند و نسبت به آن نمی توان بی تفاوت ماند. به ویژه وقتی به قیمت خون دیگران تمام می شود. برای این منظور هم به مصادیق مشخصی اشاره می کنم تا نسبت خود را به گونه مشخصی روشن سازم

 

در آغاز باید اشاره کنم که من اساساً نارضایتی ناشی از یک وضعیت پیش آمده را مطالبه حقوق اجتماعی نمی دانم و در نتیجه نسبت به آن مسئولیتی احساس نمی کنم. از نگاه من مسئولیت اجتماعی در قالب تلاش برای جلوگیری از وضعیتی که به نارضایتی عمومی خواهد انجامید تعریف می شود که طبیعتاً از عهده توده عوام جامعه بر نمی آید و وظیفه رهبران سیاسی، اجتماعی و مذهبی با توجه به تخصص و جایگاهشان در جامعه می باشد که ولو به قیمت جانشان، از بروز شرایطی که به تضییع حقوق عمومی و نتیجتاً بروز نارضایتی اجتماعی می انجامد جلوگیری کنند. به ویژه در جایی مثل ایران و تحت حکومتی مثل جمهوری اسلامی که هر گونه مخالفتی با شدیدترین واکنش سرکوب می شود، ایفای مسئولیت نخبگان برای جلوگیری از وضعیتی که به قیمت جان معترضان خواهد انجامید معنادارتر می شود

 

برداشت من از ایفای مسئولیت اجتماعی، شناخت کاستی ها و تشخیص راهکارها و برنامه ریزی برای پیش برد آنها و مبارزه با موانع پیش رو ولو به قیمت جان می باشد که طبیعتاً متناسب با جایگاه اجتماعی و توانایی های افراد تعریف می شود. بدین ترتیب در هر زمینه ای مسئولیت تشخیص و چاره جویی برای معضلات با متخصصان مربوطه است و اگر در رویارویی با موانع امر نیاز به از جان گذشتگی باشد، وظیفه آنهاست که در صف اول مطالبات عمومی کفن پوش شوند و دیگر اقشار تنها وظیفه پشتیبانی از آنان را دارند؛ آنهم اگر توسط کارشناسان و مبلغان جامعه نسبت به کاستی ها و مخاطرات پیش رو و نیز ضرورت چاره جویی برای آنها بطور مناسبی آگاه شده باشند

 

موضوعیت اعتراض به قیمت جان

jvn.JPG

در دهه های اخیر چالشی ترین مواردی که نقد آن می توانست پیامدهای نگران کننده ای داشته باشد یکی مسأله هسته ای بوده است و دیگری مسأله مداخله در سوریه. نگران کننده ترین حالتی که برای فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی قابل تصور است و گهگاه از سوی غرب هم بصورت اتهام مطرح می شود جنبه تسلیحاتی این فعالیتهاست که خامنه ای رسماً مخالفتش را با چنین سمت و سویی در برنامه هسته ای ایران بارها (یک / دو) ابرازکرده است و این مخالفت را حتی در قالب یک فتوای دینی اعلام کرده است. درباره مداخله در سوریه هم دکتر احمدی نژاد در زمانی که رییس جمهور بود دیدگاهش را درباره برگزاری انتخابات آزاد و مخالفت با سرکوب اعتراضات سوریه اعلام کرد. او حتی در سخنرانی اش در راهپیمایی 22 بهمن سال 90، در شرایطی که بحران داخلی سوریه تازه بالا گرفته بود، اشاره کرد که انقلاب با هدف ایجاد امپراتوری و سلطه بر دیگران روی نداده است و بدین ترتیب آشکارا مواضعی که بر ایده عمق استراتژیک مبتنی بودند را نفی کرد.  بر این پایه برای ایراد انتقاد و اظهار مخالفت درباره حساس ترین مواضع جمهوری اسلامی نیازی به تجمعات خیابانی به قیمت خون مردم کوچه و بازار نیست

4232503869.jpg

مخالفت دکتر احمدی نژاد با سرکوب اعتراضات سوریه توسط بشار اسد

 

وقتی درباره چنین مسایل مهمی می توان در چارچوب همین ساختار حاکم به صریح ترین حالت و با رساترین فریاد مخالفت کرد، پس در مسایل دیگر هم نقد و مخالفت دستکم در حد بیان دیدگاه میسر است و نیازی به خونریزی نیست. از اینرو در چنان صورتی من به شخصه توجیه موجهی ندارم تا خود را نسبت به چنان اعتراضات و خونریزی های احتمالی مسئول بدانم و اساساً چنان اعتراضاتی را طراحی های امنیتی برای پیشبرد اغراض سیاسی و منافع اقتصادی در پس مطالبات عمومی می دانم

n01.JPG

n02.JPG

تحلیل انتقادی من به تاریخ اسفند 84 درباره پرونده هسته ای ایران

 

در همین راستا به یادداشتم مربوط به اسفند 1384 اشاره می کنم که دیدگاهم را درباره موضوع هسته ای بصورت یک تحلیل انتقادی شدید آنهم از موضع مخالفت با کلیت جمهوری اسلامی نوشته بودم. در این یادداشت اولاً به مشی اصلاحطلبان و مشخصاً شخص خاتمی به تندی تاخته ام و آن را صراحتاً «روسپی گری سیاسی» خوانده ام. در ضمن بابت عدم همراهی اصولگرایان با خط مشی اصلاحچیان ابراز خرسندی کرده ام. در پایان هم مخاطرات پیش رو را در دو حالت، بصورت تسلیم و یا احتمال حمله نظامی ارزیابی کرده ام و راه حل پیشگیری ازهر دو مورد را تغییر نظام عنوان کرده ام. اینجا یک اشاره کوچک می کنم که از همین یادداشت روشن می شود که مخالفت من با نظام و یا تمایل من به تغییر نظام مربوط به نظامی است که از عهده وظیفه خویش در احقاق حقوق هسته ای ایران بر نمی آید که این موضوع را در یادداشت دیگری مفصل تر توضیح می دهم


مناظره دکتر احمدی نژاد با چیزحسین که در دقیقه 28:50 به موضوع هسته ای می پردازد

 

حال در آستانه انتخابات سال 88، دکتر احمدی نژاد در مناظره با چیزحسین درست همین انتقادات مورد نظر من را در دقیقه 28:50 روی آنتن زنده تلویزیون مطرح کرد. بعد هم در جریان توافق اتمی تهران با ترکیه و برزیل، دغدغه های مد نظر من را محقق کرد. اینکه از یکسو با تسلیم در برابر فشارهای جهانی حقوق هسته ای ایران پایمال نشود و نیز احقاق این حقوق ملی به بهانه ای برای رویارویی نظامی و حمله خارجی فراهم نیاورد. وقتی شدیدترین انتقادات مورد نظر من به آشکارترین حالت و از سوی ارشدترین مسئولان حکومت در فضای عمومی و بطور سراسری مطرح می شود، دیگر چه جای تجمعات خونین خیابانی است و من چرا می بایست لزوماً با چنین اعتراضاتی همراهی کنم؟


نمازجمعه تاریخی خامنه ای پس از انتخابات 88

 

در نمازجمعه تاریخی پس از انتخابات هم خامنه ای از دقیقه 50:45 به مناظره های انتخاباتی پرداخت و از شفافیت و صراحت در آن استقبال کرد و تداوم چنین رویکردی را مایه پیامدهای مثبت اجتماعی دانست و رویهم رفته نسبت به فراهم آوردن فضای نقد صریح و پاسخگویی مسئولان در پیشگاه مردم تأکید کرد و توصیه کرد تا چنین مناظره هایی در سطوح مدیریتی بطور معمول صورت بگیرد و محدود به موعد انتخابات نباشد. نکاتی هم برای اصلاح عیوب این مناظره ها تذکر داد تا حالت تخریبی، اتهامی و سیاه نمایی غیرمنصفانه نداشته باشد. در چنین شرایطی دیگر چه جای اعتراض به بهای جان و تظاهرات خیابانی جلوی گلوله باقی می ماند؟


توضیحات دکتر احمدی نژاد درباره فشارهای ناموجه به دلیل انتقاد

 

البته اینکه می گویم بیان شدیدترین انتقادات میسر می باشد به این معنی نیست که تبعات و مخاطراتی در پی ندارد. همانگونه که مشخصاً درباره دکتر احمدی نژاد و نزدیکانش دیدیم که چه فشارهای سیاسی و تنگناهای ناموجه قضایی و چه هجمه تبلیغاتی ناجوانمردانه علیه اشان شکل گرفت و یا خود من هم به واسطه بیان نظرات و انتقاداتم دچار تضییقات غیرقانونی شدم. اشاره ام بر این است که از نگاه من شیوه درست و مؤثر برای بیان انتقادات و نیز پرداخت هزینه های ناشی از آن - حتی به قیمت جان - به چه صورت می باشد و چرا تجمعات بی برنامه خیابانی و به کشتن دادن جوانان زیر بیست سال را ناموجه می دانم

 

ضرورت اعتراض به قیمت جان

rzali.JPG

در دهه های اخیر از نگاه من تنها در یک مورد اعتراض عمومی با هدف ایفای مسئولیت اجتماعی ولو به قمیت جان را موجه می دانم و آن بازه زمانی زمستان 90 تا تابستان 91 می باشد که ابتدا تحریمهای نفتی و بانکی اتحادیه اروپا علیه ایران تصویب شد و بعد برای اجرایی شدن آن شش ماه فرجه تعیین شد تا اگر ایران بطور داوطلبانه غنی سازی هسته ای را تعلیق کند، تحریمها هم اجرایی نشوند. در این برهه شش ماهه، شخصیت های سیاسی و اجتماعی و مذهبی، و نیز متخصصین مربوطه به ویژه در زمینه اقتصاد موظف بوده اند تا از راه تریبون ها و منابر و رسانه های ارتباطی، در قبال پیامدهای این مسأله روشنگری کنند و برای واداشتن حکومت به تعلیق مصلحت آمیز فعالیتهای هسته ای بطور داوطلبانه پیش از اجرایی شدن تحریمها، اعتراضاتی را پایه گذاری و رهبری کنند که هزینه اش را هم خودشان بپردازند و اگر گلوله ای قرار است که شلیک شود، ابتدا سینه آنان را بشکافد، نه آنکه جان  مردم عادی را بگیرد

 

ضرورت اعتراض ولو به بهای جان از آنجا ناشی می شد که در این مورد مشخص، تنها ایراد نقد و اظهار مخالفت کفایت نمی کرد، چرا که بواسطه مخاطرات متعاقب تحریمها، لزوم اعمال نظر در زمان مقتضی هم صدق می کرد. اینجا دیگر مسأله صرفاً اظهار مخالفت نبود که محاسبه هزینه جانی آن موضوعیت داشته باشد، بلکه مسأله ضرورت تغییر در رویکرد جاری، آن هم در یک فرجه محدود شش ماهه مطرح بود که می بایست مناسب ترین تصمیم در راستای حفظ حقوق ملی هسته ای و نیز صیانت از دستاورهای هسته ای و همچنین محفوظ داشتن سرنوشت کشور از مخاطرات ناشی از اجرایی شدن تحریمها اتخاذ می شد و جانفشانی برای چنین تصمیمی ضروری بود

 

با همین ذهنیت بود که شخصاً در آن برهه، با توجه به آنکه در تله امینتی جرثومه پان ایرانیست گرفتار شده بودم و به عنوان فعال سیاسی شناخته می شدم، همه گونه تلاشی را صورت دادم تا مسئولان الدنگ پان ایرانیست را برای موضعگیری در راستای مخالفت با ادامه فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی در آن شرایط توجیه کنم که شکست خوردم. یعنی اگر بنا بود که مخالفت با ادامه فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی در آن برهه، فشارهای قضایی و یا مخاطرات جانی در پی داشته باشد، مسئولیت آن متوجه کسانی بود که برای ایفای مسئولیت اجتماعی اعلام آمادگی کرده بودند. من هم در صدد بودم جماعت تباهی که یک عمر با ژست میهن پرستی شعار داده بودند «در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما» را برای جانسپاری در راستای منافع عمومی و ایفای رسالت تاریخی مجاب کنم که موفق نشدم. در همان برهه شاهزاده رضا پهلوی در صدد برپایی شورایی با شرکت گروهها و شخصیتهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی با هدف برگزاری انتخابات آزاد در ایران برآمد که در حد بضاعت از آن حمایت کردم

 

تحلیل من این بود که آن دور از تحریمها کار را یا به تسلیم هسته ای می کشاند و یا درصورت پافشاری بر غنی سازی، منجر به حمله نظامی خواهد شد و اساساً به واسطه آن تحریمها امکان مقاومت آنهم از سوی جمهوری اسلامی وجود ندارد. پس بخردانه تر آنست که در شرایطی که عنان کار دست خودمان است و هنوز تحریمها اجرایی نشده است تا ما را وادار به رقصیدن به ساز غربی کند، به شرط اجرایی نشدن تحریمها بطور داوطلبانه فعالیتهای هسته ای را تعلیق کنیم تا چنانچه در هر زمان دیگری غرب خصومتی بورزد، دستمان برای از سر گیری غنی سازی باز باشد و جامعه هم به واسطه تنگنای اقتصادی به تنگ نیامده باشد و همراهی جدی نشان دهد

 

بر پایه همین تحلیل بود که تلاش بسیاری کردم تا برای ایفای مسئولیت نسبت به مخاطرات ناشی از تحریمها یک رهبری سیاسی ایجاد کنم تا اولاً با توجه به شعارهای آبدوغ خیاری میهن پرستانه ای که سالها در بوق کرده بودند، در آن بزنگاه سرنوشت ساز برای چاره جویی پیشگام شوند و دوم اینکه اگر بناست که فشارها و تضییقات و مخاطرات در این راه باشد، هزینه آن را کسانی بپردازند که سالها شعار داده بودند «نیرزد آن خون که نریزد به راه پاسداری این خاک.» نه آنکه مردم کوچه و خیابان و جوانان هیجان زده با شعارهای حماسی و تبلیغات ماهواره ای شوند و چند صباحی عکس اشان به عنوان قهرمان در اینترنت پخش شود و بعد خانواده اشان یک عمر در داغ فراق آنها بگدازد. البته که همانگونه که پیشتر شرح داده ام، مادرقحبگان پان ایرانیست از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردند تا بازجوها رد پایین وزارت اطلاعات را نرنجانند و مواجب مزدوری اشان قطع نگردد و توله های حرامزاده اشان در آسودگی روزگار تباهشان را بگذرانند که کون لق اشان

light.jpg

rp2.JPG

rp1.JPG

 حمایت من از ایده شاهزاده که با پیام سپاس ایشان همراه بود

 

درست در همان برهه شاهزاده رضا پهلوی طرح برپایی شورای ملی را با هدف برگزاری انتخابات آزاد در ایران پیشنهاد کرد. در چنان شرایطی که یکی از رهبران سیاسی ایران طرحی را در آن بزنگاه حساس پیشنهاد کرده بود و آن طرح هم جایی برای مخالفت جدی نداشت، من در برابر نسلهای آینده به عنوان عضوی از جامعه وظیفه داشتم که ولو به قیمت جانم از آن طرح حمایت کنم. حال آنکه آن طرح در آن برهه تا چه حد راهگشا بود و در صورت به سرانجام رسیدن تا چه حد ممکن بود که موفقیت آمیز باشد، به من ارتباطی نداشت و مسئولیتش متوجه خود شاهزاده بود. وظیفه من در جایگاهی که به عنوان یک عضو عادی جامعه داشتم آن بود که به هر قیمتی از تنها راهکاری که در جامعه در آستانه تحریم ایران پیشنهاد شده است پشتیبانی کنم تا بدهکار آیندگان نباشم


 دکتر احمدی نژاد در دقیقه 15:40 از ضرورت از جان گذشتگی درباره تحریمهای سال 90 می گوید

 

دکتر احمدی نژاد هم اعلام کرده است که در آن برهه که مسئولیت ریاست جمهوری را به عهده داشته است، نسبت به تحریمها احساس نگرانی می کرده است و برای خنثی سازی اثرات تحریمها پیشنهاداتی داشته است و در مذاکره با دیگر مسئولان حکومت، جان خود و خانواده اش را به عنوان ضمانت آن پیشنهادات لحاظ کرده است که پذیرفته نمی شود و مسیر مذاکرات یواشکی با کدخدا در عمان در پیش گرفته می شود که به روی کار آمدن حسن روحانی در سال 92 و متعاقباً برجام و پسابرجام انجامید. اشاره ام بر این است که ضرورت از جان گذشتگی در آن برهه از سوی دکتر احمدی نژاد هم احساس شده است. هرچند که او در جایگاهی که داشت مسئولیت دیگری داشت و من در جایگاهی که به عنوان شهروند عادی داشتم مسئولیت دیگری. اما در همان جایگاهی که داشتم برای جانفشانی در راه ایفای مسئولیت آماده بودم

fnnc.JPG

نسبت اقتصاددانان در ایران با ایفای مسئولیت اجتماعی لازم به بررسی است

 

بعدها مشاهده شد که گروههایی از اقتصاددانان بصورت جمعی موضعگیری هایی را مطرح کردند که اغلب یا در حمایت از شیخ حسن روحانی بود و یا در انتقاد از دولتهای پیش و پس از آن. اما افرادی از این دست، در برهه سرنوشت سازی که تحریمهای نفتی و بانکی با وجود تصویب، هنوز اجرایی نشده بود، خفقان گرفته بودند. از اینرو چنین موضعگیری هایی از نگاه من در حقیقت فعالیت در راستای اهداف باندی و جناحی است تا ایفای مسئولیت اجتماعی


 

من هم بارها به جملاتی که از خمینی درباره موضوعات مختلف بصورت تقطیع شده و یا به کلی غیر واقعی نقل شده است خندیده ام. از جمله اینکه دانشگاه باید دانشگاه باشد. اما با بلایی که به واسطه برجام بر سرمان آمده است می فهمیم که دانشگاهی که در چنان بزنگاههایی که فایده ای ندارد، دانشگاه نیست و اساساً زیانش بیش از سود نداشته اش است

 

جدا از برهه 90 تا 91 که از نگاه من اعتراض سراسری تحت رهبری شخصیت های سیاسی و مذهبی و کارشناسان تخصصی لازم و ضروری بود و البته صورت نپذیرفت، در دوران زندگی من چند مورد اعتراض اجتماعی صورت گرفت که گاهی بصورت سراسری هم بروز یافت. از جمله اعتراضات کوی دانشگاه در 18 تیر 78، یا اعتراضات ارتجاع سبز نسبت به نتیجه انتخابات 88، همچنین اعتراضات سراسری دی ماه 86 و بعد از آن اعتراضات خونین آبان 98 که با شدت سرکوب شد. مورد آخر هم بلوای «زن، زندگی، آزادی» بود که جان جوانان هیجان زده ای بر سر هیچ گرفت

18tr.JPG

من هیچیک از موارد مذکور را در راستای ایفای مسئولیت اجتماعی نمی دانم. 18 تیر و کوی دانشگاه که یک اعتراض جناحی از سوی پیاده نظام اصلاحچیان با هدف باجگیری از خامنه ای بود و دغدغه منافع عمومی در آن جایی نداشت. که اگر چنین بود و موضوع اساس آزادی بیان و آزادی مطبوعات بود، پیش از آن هم آزادی بیان و آزادی مطبوعات در محاق بود و موضوع تنها به فقره روزنامه سلام محدود نبود. ناآرامی های ارتجاع سبز در سال 88 هم که اساساً بی پایه بود و ادعای تقلب در نتیجه انتخابات، برنامه از پیش طراحی شده باندهای امنیتی وابسته به فرقه اصلاحات بود که با هدف منافع جناحی، جان جوانان هوادارشان را قمار کردند. اعتراضات سراسری 96 و 98 هم ناشی از نارضایتی عمومی بواسطه ناکارامدی برجام در از میان بردن فشار اقتصادی و عملاً نتیجه مستقیم بی عملی در برابر تحریمهای سال 90 بود و از اینرو نمی توان آن را در راستای از خودگذشتگی برای تأمین منافع عمومی دانست. چرا که در اصل ناشی از استیصال از وضعیت موجود بود تا نگرانی از مخاطرات پیش رو. درباره بلوای «زن، زندگی، آزادی» هم که پیشتر توضیح داده ام و آن را به هیچ عنوان در راستای مطالبات عمومی و یا ایفای مسئولیت اجتماعی ارزیابی نمی کنم

 

اشاره من در این یادداشت تنها معطوف به تعیین نسبت خودم با اعتراضات عمومی و ریختن خون مردم به ویژه جوانان است. به این معنی که اولاً شخصاً خودم حاضر بوده ام که در راستای تأمین منافع عمومی و ایفای مسئولیت تاریخی و اجتماعی، از جان خویش چشم پوشی کنم. دوم اینکه به صرف جان باختن گروهی در اعتراضاتی که یا ناشی از طراحی های امنیتی است و یا  اهداف باندی و جناحی را دنبال می کند و یا ناشی از نارضایتی از سر استیصال می باشد، احساس مسئولیت نمی کنم؛ بلکه مسئولیت خود را در پیشگیری از بروز چنان شرایطی می دانسته ام

 

خون، حق، مسئولیت

sed.jpg

مایل هستم که اشاره کنم که از نگاه من صرف ریختن خون کسی بدست عوامل حکومت به معنی حقانیتش نیست. همگی می دانیم که جمهوری اسلامی در برخورد با شهروندانش از هیچ خشونتی فروگزار نیست. آنچنان که بیشتر حکومتهای جهان و چه بسا همگی اشان چنین هستند و اگر در برخی جاها کار به آن حد از خشونت نمی کشد، به واسطه آن است که نسبت به موضوع احساس خطر جدی نمی کنند، اگرنه ابایی از اعمال محدودیت و خشونت بی حد ندارند

prs.jpg

 راهپیمایی در اعتراض به خشونت پلیس در پاریس - فرانسه

 

در چنین وضعیتی اگر کسی به ویژه جوانی در اعتراض به موضوعی و یا در بیان مطالبه ای مورد ستم واقع شد و یا شوربختانه خونش بر زمین ریخت، آیا به معنی حقانیت آن موضوع است؟ مسلماً خیر! حق اعتراض و مخالفت با اعمال خشونت در برابر معترضان یک مسأله است، اما حقانیت یک اعتراض و یا مطالبه مسأله دیگری است. امروزه در آزادترین جوامع هم اعتراضات دامنه داری علیه اعمال خشونت بیش از حد پلیس برگزار می گردد. به معنی که حتی در آزادترین جوامع، اعتراضات شهروندان با حدی از خشونت از سوی نیروهای انتظامی روبرو می شود که خود موجب اعتراض است

Sans titre-2-4.jpeg

 گورستان خاوران، محل دفن گروهی کشته شدگان سال 67

 

مصداق مناسب برای این بحث، کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال 67 می باشد. امروز همگی نسبت به غیر قابل قبول بودن چنان برخورد بیرحمانه ای متفق هستند، اما با این حال مواضع کشته شدگان را تأیید نمی کنند و اقدامات آنان را در راستای احقاق حقوق همگانی ارزیابی نمی کنند و از اینرو خود را مدیون خون آنان نمی دانند، اگرچه در قبال جان از دست رفته اشان و نیز داغ خانواده هایشان احساس مسئولیت می کنند

 

این مسأله ظریف دستاویزی است که باندهای امنیتی در ایران برای پیشبرد مطامع سیاسی خود از آن بهره می گیرند. بدین ترتیب که مطالبات و یا نارضایتی هایی را در راستای اغراض سیاسی خویش گروگان می گیرد و در شرایط را برای اعتراضاتی فراهم می آورند که مسلم است به خونریزی خواهد انجامید، تا بدین ترتیب حقانیت اغراض سیاسی خویش را تضمین کنند. مواردی به مانند 18 تیر 78 و یا اعتراضات ارتجاع سبز و یا بلوای «زن، زندگی، آزادی» مصادیق دقیق چنین پروژه هایی هستند

wls.JPG

3807598303.jpg

پروژه های قربانی کردن عمدی مردم در راستای طرحهای امنیتی و مطامع باندی به جایی رسیده است که از کشته شدگان بخاطر شادی پس از باخت تیم ملی برابر انگلیس در جام جهانی قطر، قهرمان ملی می تراشند! مسلم است که پاسخ فرد فرومایه ای که پس از باخت تیم ملی، آنهم برابر انگیس، در خیابان کارناوال شادی به راه می اندازد گلوله نیست. اما چنین پست فطرتی هرگز قهرمان ملی و شهید راه پیگیری مطالبات عمومی و فدایی ملت نمی تواند باشد

wlks.JPG

 درگیری فرمانده سپاه با احمدی نژاد بخاطر مخالفتش با سرکوب اعتراضات 88 در شورای امنیت ملی

 

من به شخصه نمی توانم خود را مدیون کسی بدانم که به خیال تقلب در نتایج انتخابات 88 یا حسین گویان به خیابان رفته است و چه بسا بطور خشونت بار و ظالمانه ای کشته شده است. چنین افرادی نه تنها خدمتی به جامعه نکرده اند و نه تنها اعتراض اشان ناشی از شجاعت در راستای ایفای مسئولیت اجتماعی نبوده است، بلکه هزینه های هنگفتی هم به کشور تحمیل کرده اند که بابت آن در پیشگاه تاریخ مسئول هستند. اتفاقاً دکتر احمدی نژاد هم درست در اواخر دی ماه 88 که ناآرامی های انتخاباتی به اوج رسیده بود، علناً اعلام کرد که با بگیر و ببندها مخالف است. من تازه چند روزی بود که از بازداشت عاشورا آزاد شده بودم که دیدم این جمله دکتر تیتر روزنامه ها شده است. بعدها از اسناد ویکی لیکس فاش شد که بخاطر این موضعگیری، سردار عزیز جعفری در نشست شورای عالی امنیت ملی با دکتر مشاجره کرده است و به او سیلی زده است. این موضوع از طریق سفارت آذربایجان به آمریکا مخابره شده بود که توسط ویکی لیکس افشا گردید

1516271_166.jpg

دستور دکتر احمدی نژاد در سال 85 برای ورود بانوان به ورزشگاههای فوتبال 

 

حال مسئولیت اجتماعی در قبال خونهای ریخته شده چیست؟ از نگاه من فعالیت در راستای آگاه سازی نسبت به طراحی های امنیتی که جان معترضان به ویژه جوانان را طعمه مقاصد خویش می سازد بخشی از مسئولیت اجتماعی در قبال چنین بحرانهایی است. همچنین تلاش برای احقاق مطالبات اجتماعی پیش از آنکه زمینه برای اعتراضات فراهم آید، باندهای امنیتی و مافیای سیاسی را برای بهره گیری از نارضایتی ها در راستای مطامع خود خلع سلاح می کند که اقدام دستور دکتر احمدی نژاد جهت اجازه ورود خانواده ها به ورزشگاههای فوتبال در سال 85 نمونه مناسبی در این زمینه می باشد. اقدامی که از قضا بیدرنگ با مخالفت و کارشکنی اصلاحچیان روبرو شد

 

و اما کشمکش بر سر حجاب

cover.jpg 

در اینباره لازم است بگویم که اگرچه بلوای اخیر «زن، زندگی، آزادی» را مشخصاً یک طرح امنیتی در راستای اهداف سیاسی اصلاحچیان دانسته ام، اما اگر دغدغه ای در این زمینه داشته ام، شخصاً پیش قدم شده ام و مثل علی کریمی با تحریکات اینترنتی از خارج، جان جوانان را به بازی نگرفته ام. در ادامه تصاویری را می آورم که مربوط به اجرای ایده ای است که اوایل سال 2016 و در آستانه سفر برنامه ریزی شده و اعلام شده شیخ حسن روحانی به وین اجرا کردم. سفری که بخاطر عدم موافقت دولت اتریش با جلوگیری از برگزاری تجمع ایرانیان در مخالفت با روحانی، در واپسین ساعات لغو گردید و به زمان دیگری موکول شد

CD8CBE34-4F13-441C-91BB-2AF70EA58B5D_cx0_cy10_cw0_w1023_r1_s.jpg

پوشاندن تندیسهای برهنه در موزه واتیکان جهت بازدید شیخ حسن روحانی

 

این ایده را در واکنش به اقدام مسئولان ایتالیایی در پوشاندن تندیس های برهنه ونوس هنگام بازدید شیخ حسن روحانی از موزه واتیکان طراحی و اجرا کردم. انگیزه اصلی ام نیز اعتراض به مسئولان اروپایی بود که بخاطر منافع اقتصادی حاضر هستند که حتی در اروپا عرف خویش را نادیده بگیرند و بدین ترتیب تنگ نظری فردی را تحمل کنند که از قضا در ایران باعث و بانی حجاب اجباری بوده است. طلیعه دوران پسابرجام بود و اروپاییان در شکار منافع اقتصادی در بازار ایران از هم پیشی می گرفتند

21.jpg

22.jpg

26.jpg

33.jpg

32.jpg

این ایده را زمانی اجرا کردم که تازه یک سال و نیم بود که به اتریش آمده بودم و چه بسا برای سوابقم وجهه خوبی ایجاد نمی کرد. همچنین تازه چند روزی بود که از عملیات تروریستی در بروکسل می گذشت و نیز در ماههای پیش از آن فرانسه مورد حملات تروریستی متعددی از سوی هواداران داعش قرار گرفته بود. با وجود همه این حساسیتها بخشی از ایده ام را در جلوی ساختمان اصلی پارلمان اتریش و بر فراز آبنما و تندیس های نیم برهنه آن اجرا کردم. بخش هیجان انگیز کار هم سر رسیدن یک مأمور امنیتی و متعاقباً حضور نیروهای پلیس بخاطر من بود. اگر دغدغه ای نسبت به این موضوع نبود، دلیلی برای این حد از ریسک پذیری نداشتم. اما دغدغه مندی نسبت به این موضوع به معنی همسویی با یک طرح امنیتی در بلوای «زن، زندگی، آزادی» نمی باشد

The comments are closed.