Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

در ستایش توده عوام ایرانی

رفتار جامعه ایران نسبت به بلوای «زن، زندگی، آزادی» باعث شد تا یکی از سرکوفت هایی که از سر جوانی و کم اطلاعی نسبت به جامعه ایران روا می داشتم از ذهنم زدوده شود؛ این تصور که مردم در رفراندوم 12 فروردین 58 به طمع آب و برق مجانی و پول نفت به جمهوری اسلامی رأی آری داده اند

 

 

 

 

جا دارد که در آغاز مشخص کنم که اشاره من در این یادداشت تنها معطوف به توده عوام جامعه است و دسته جات و گروهک ها سیاسی که اساساً موافقت یا مخالفت اشان در رفراندوم جمهوری اسلامی تأثیری نداشته است منظور نظر نیستند. همچنین در این یادداشت اساساً به خود انقلاب نمی پردازم، بلکه تنها به رفراندوم 12 فروردین و نتیجه آن توجه دارم

 

در جریان بلوای «زن، زندگی، آزادی» مشاهده شد که چگونه به بهانه حجاب آتش گسترده ای در کشور زبانه کشید و چگونه حادث شدن یک سلسله وقایع هماهنگ و متعاقب هم، از جمله اقدامات تروریستی، بی ثباتی سیاسی را القا می کرد. تا جایی که با ترفندهای امنیتی، شایعاتی چون هک شدن تلویزیون سراسری هم القا می شد. در چنان فضایی، جدا از اقدامات دستگاههای امنیتی، نظامی، انتظامی و قضایی در راستای مدیریت آشوب، واکنش توده جامعه ایران برای من قابل تأمل بود. توده ای که خود مطالبات و نارضایتی هایی دارد و از فشارهای مرتفع نشده ناشی از تحریمهای چندین ساله رنج می برد و حتی حاضر است در مواردی همچون اعتراضات سراسر آبان 98، جلوی گلوله سینه سپر کند، اما با این همه بلوای «زن، زندگی، آزادی» را در تناسب با خود و مطالباتش نمی دانست و از القای بی ثباتی سیاسی ناشی از آن گمان مند بود. واکنش این توده در این میان، حضور گسترده در مراسم محرم و برگزاری جدی تر آیین های مربوط به آن در فضای عمومی بود

 

برگزاری پرشور مراسم محرم در شرایطی صورت می گرفت که از یکسو در این گوشه و آن گوشه تجمعات اعتراضی بر پا می شد و از سوی دیگر در برخی نواحی کار به زد و خورد مسلحانه هم کشیده بود و از دیگرسو سرشناس ترین چهره سیاسی خارج از کشور شاهزاده هم با تجریه طلبان پیمان می بست و همه اینها با حمایت سیاسی و تبلیغاتی دولتهای غربی همراه بود. یادمان نمی رود که چه فضای بیرحمانه ای برای ناکامی تیم ملی در جام جهانی ایجاد کرده بودند. در چنین فضایی توده بی پناه ایران به تنها دستاویزش چنگ زد و با برگزاری جدی تر مناسک محرم، حضور خود را در فضای عمومی به رخ کشید و عملاً مهمترین و مبارک ترین رویداد در تاراندن جماعت بلوا و به حاشیه راندن آشوب رقم خورد

4243856.jpg

در پی چنین تجربه مهیبی بود که به این نتیجه رسیدم که آیین های مذهبی گروهی که مشخصاً در ایران امروز عمدتاً شامل مناسبت های اسلامی و به ویژه شیعی است، مهمترین مجال حضور اجتماعی گسترده عموم مردم است که می تواند جریان سازی های امنیتی محدود اما پر سروصدا همچون بلوای «زن، زندگی، آزادی» را در خود ببلعد. همین دسته جات عزاداری محرم، همین بساط نذری، همین تدارکات افطار به خودی خود مؤثرترین اتفاق برای برچیدن آغوش رایگان خوارمادر اصلاحچیان از کنج خیابان است. اخیراً هم که اقبال عمومی برای راهپیمایی اربعین با حمایتهای همه جانبه حکومتی همراه شده است و مراسم فراگیر دیگری در سراسر ایران صورت می پذیرد. یادم است که در آغاز نضج گیری این مناسبت که پس از سقوط صدام آهسته آهسته گسترش یافت، نسبت به آن حساسیت زیادی داشتم، اما امروز می بینم که اگر بساط سینه زنی برای امام حسین از عرصه عمومی برچیده شود، باندهای امنیتی جوانان زیر بیست سال را در پی مطامع سیاسی اشان به کشتن می دهند و جمعی را به سوگ می نشانند

170466627.jpg

جدا از مراسم سوگواری، خوشبختانه به تازگی مناسبت هایی به مانند جشن غدیر هم بصورت گسترده تر در فضای عمومی برگزار می شود و بدین ترتیب حضور در عرصه عمومی بواسطه امور مذهبی منحصر به عزاداری نیست؛ که اگر جشن غدیر و مانند آن بصورت کیلومتری برگزاری نشود، عرصه برای یکه تازی اقلیتی خالی می ماند که یک روز به مناسبت ننگ برجام بندری می رقصند و روزی دیگر بساط آغوش رایگان اشان برای «زن، زندگی، آزادی» در گوشه خیابان می گسترانند و اگر موکبهای عزاداری عاشورا و اربعین در هر خیابان بر پا نشود، بر سر هر کوچه حجله های عزای جوانانی بر پا خواهد شد که تحت تأثیر طراحی های امنیتی قربانی تبهکاران می شوند

fb.JPG

twt.JPG

من به شخصه از این سبک و سیاقی که به ویژه در یکی دو دهه اخیر مراسم محرم برگزار می شود به شدت آزرده بودم. رقابت برای سر و صدای بیشتر با نواهای مبتذل تر و رفتارهای اوباشانه در میان جمعیت. از اینرو تا جای ممکن در آن روزها رفت و آمدم در خیابان را محدود می کردم. اتفاقاً برای گریز از سروصدای همین مراسم بود که عاشورای 88 کارم به بازداشت کشید. اما امروز می بینم که این مراسمات با همه ضعفها و نقدها، مهمترین داشته های اجتماعی ایران است تا خیابانها برای جولان جشن برجام غرق نشود

rbn.JPG

تأکید و توجه من به این مراسمات مبتنی بر کارکرد اجتماعی اشان است که هر چقدر هم نقدهایی بر آن وارد باشد و آسیبهایی هم در رابطه با آن قابل بررسی باشد، اما نسبت به تبعات عظیم منفی و مصیبتهای جبران ناپذیری که در نبود این اجتماعات به جامعه و سرنوشت عمومی وارد می شود ناچیز می باشد

EfikKPJWAAAHjXK.jpg

تهران - شب امضای برجام

 

پس از آن بود که با خود اندیشیدم، چرا عموم توده مردم را در سال 57 بخاطر اعتماد به خمینی و متعاقباً رأی آری به جمهوری اسلامی در رفراندوم 12 فروردین 58 سرزنش می کردم؟ چرا مردم نمی بایست در آن شرایط به خمینی اعتماد کنند و عنان امور و سرنوشت عموم را با راهنمایی او جهت دهی کنند؟ در شرایطی که ماهها ناآرامی هایی در شهرهای مختلف در جریان بوده است و گاه با فجایع بی سابقه ای چون آتش سوزی سینما رکس آبادان همراه بوده است و حتی کار به سنگرکشی خیابانی هم کشیده است و از سویی پادشاه مملکت کشور را ترک کرده است و ارتش هم اعلام بی طرفی کرده است و نخست وزیر مملکت هم به ناچار دفتر نخست وزیری را ترک کرده است و یک مشت گروهک و دسته جات سیاسی مدام بر سر و کله هم می زنند و در مناطقی زمزمه های جدایی خواهانه شنیده می شود و از مرزهایی بوی باروت به مشام می رسد، چه پایگاهی مطمئن تر از یک رهبر مذهبی در حد مرجعیت وجود داشت تا جامعه نگران از بی ثباتی سیاسی، رشته از هم گسیخته امور را به تدبیر او به هم گره بزند؟

n00005402-r-b-024.jpg

 سنگربندی خیابانها در سال 57

 

بواسطه تجربه فضای غبارآلود با آینده مبهم و ناروشن ناشی از بلوای «زن، زندگی، آزادی» بود که به درک تازه ای از برخی رویدادهای تاریخ ایران رسیدم. از جمله 28 مرداد 32 که هواداران و مخالفان حکومت وقت دهه هاست کوشیده اند تا وقایع را از دید محدود خویش تحلیل کنند و همواره هم به تعریف ناقصی از ماجرا رسیده اند. چرا که جامعه ای که از روی نگرانی ناشی از بی ثباتی سیاسی، یکهو بطور دفعتی در واپسین مرحله از تحولات وارد کارزار می شود و بطور پیش بینی نشده ای شرایط را بنا بر صلاحدید خویش به سود ثبات سیاسی تغییر می دهد، در قالب حمایت و یا مخالفت از شخص و یا نهادی قابل تحلیل نیست، بلکه با توجه به تجربه های تاریخی اش سرنوشت خویش را مبتنی بر ابزارهای سیاسی موجود از بحران بیرون کشیده است و بس


مهدی عبدخدایی واکنش مردم در 28 مرداد را بیرون از کودتا یا قیام ملی ارزیابی می کند

 

مهدی عبدخدایی که از مبارزان جدی و با سابقه علیه شاه بوده است در دقیقه 1:54:49 از گفتگوی بالا توضیحی درباره حوادث 28 مرداد 32 می دهد که با اشاره ای که در این نوشتار مد نظر من است سازگاری دارد. اینکه اقدام به برکناری مصدق را تصمیم قانونی شاه بدانیم از حیث نظری کاملاً درست است و اینکه تغییر دولت مصدق را مطابق میل آمریکا و انگلیس بدانیم هم با حقایق تطابق دارد. اما کلیت آن تحولات از این زاویه های محدود قابل تحلیل نیست. از همین روست که هرگز به یک جمعبندی قابل قبول نمی رسد. چرا که واکنش عمومی جامعه نه محدود به مفاد قانونی است که چه بسا از آن به کلی نامطلع باشند و نه مطابق تمایلات و یا طراحی های خارجی صورت می گیرد که طبیعتاً بطور پنهانی برنامه ریزی می شده است. واکنش عمومی عمدتاً مبتنی بر تجربه های تاریخی است

 

همان کاری که توده جامعه در 9 دی 88 صورت داد و اعراضش از ارتجاع سبز را نمی توان در قالب مخالفت و یا موافقت با شخص یا گروهی ارزیابی کرد. چرا که همین جامعه در سالهای 92 و متعاقباً 96 رییس جمهوری را برگزید که از همان جریان سیاسی می آمد و اگرچه فضای اتنخابات مهندسی شده بود، اما به هر روی انتخاب گزینه هایی بیرون از جریان پیوسته با ارتجاع سبز هم میسر بود

n00334264-r-b-000.jpg

راهپیمایی 9 دی 88 در اعتراض به ارتجاع سبز

 

امروز چنین گمان می کنم که رفتار توده جامعه ایران برگرفته از تجربیات تاریخی اش در مواردی همچون فتنه افغان و یا حمله مغول، بصورت یک رفتار غریزی درآمده است که نسبت به بی ثباتی سیاسی با حساسیت بالایی عمل می کند و اگرچه ممکن است که در جریان تحولات روحیه محافظه کارانه ای داشته باشد و از صراحت در ابراز نظر و یا ورود به عرصه پرهیز کند، اما وقتی از نظر سیاسی احساس بی ثباتی کند، در واپسین مرحله از تحولات با حضور میدانی اش معادلات را به نفع ثبات سیاسی تغییر می دهد و علیرغم حساسیتش در حفظ ثبات سیاسی، برای مبارزات اجتماعی و ایستادگی در برابر سیاستهای خارجی از هرگونه جانبازی دریغ نمی ورزد. ثبات سیاسی و مبارزه در راه مطالبات دو امر جداگانه ای هستند که برای جامعه ایران بطور توأمان واجد اهمیت می باشند و از اینرو کنشهای اجتماعی با حصول یکی در نفی دیگری سازگاری ندارد

 

من حتی شیوه تعامل امیران ایرانی در دوران خلافت عباسیان را هم درک نمی کردم. اینکه برای نمونه چگونه امیران دیلمی عملاً خلیفه عباسی را دست نشانده خویش ساخته بودند اما همچنان اساس خلافت را حفظ می کردند و اهداف سیاسی اشان را در چارچوب همان خلافت و با اعمال نفوذ بر همان خلفا دنبال می کردند. اما امروز چنین موضوعاتی برایم مفهوم تر از گذشته می نماید

 

با این نگاه حتی مقاومت در برابر طرح جمهوری رضاخانی هم قابل درک می نماید و تنها نگرانی علما از تقابل جمهوریت با دین نمی تواند رفتار ملتی که از دگرگونی بنیان های سیاسی حاکم، جز آشوب و ناامنی و قحطی و مرگ ثمری ندیده است را توضیح دهد

3757771.jpg

من به اشتباه گمان می کردم که آن پیرزن روستایی که می گفت: «به جمهوری اسلامی آقای خمینی رأی می دهد»، آن دختر ترک زبانی که نمی توانست به فارسی نظرش را بیان کند، آن سرباز صفر و یا آن «هرچی ورگه ورگه» از روی کوته بینی و ساده انگاری و به طمع منافع حقیرانه شخصی و یا تحت تأثیر شعارهای صد من یک غاز انقلابی به جمهوری اسلامی رأی آری داده اند. من اشتباه می کردم که رأی آری آنها را سرزنش آمیز می پنداشتم و گمان می کردم که به دنبال آب و برق مجانی و پول نفت بوده اند


مستند برای آزادی درباره انقلاب 57 که از زمان 1:38:00 به رفراندوم جمهوری اسلامی می پردازد

 

پی نوشت

نکته مهمی که درباره این یادداشت باید در نظر گرفته شود آنست که این دیدگاه من در جریان بلوای «زن، زندگی، آزادی» بود که با توجه به مشغله های مهمتری که داشته ام، در نظر داشتم که چه بسا در فرصت مقتضی در وبلاگم هم بنویسم که فرصت نشد. اما از آنجا که با در گرفتن جنگ غزه ضروری می دانم که موضع مهمتری را ابراز کنم، لازم است این یادداشت پیش از آن موضعگیری منتشر گردد. این یادداشت اگرچه پس از جنگ غزّه منتشر می شود، اما بیانگر دیدگاه من پس از بلوای «زن، زندگی، آزادی» و پیش از جنگ غزّه می باشد

The comments are closed.