Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

گذر ایرانیان از گردنه امنیتی اصلاحچیان

نگاهی به رویکرد عمومی توده جامعه ایران در رویارویی با بلوای زن، زندگی آزادی

 

 

 

 

از نگاه من رفتار عمومی جامعه ایران در جریان بلوای «زن، زندگی، آزادی» عمیقاً تأمل برانگیز بود. از این بابت که جامعه چند سالی است که فشارهای شگرفی را بابت تحریمها تجربه می کند و از سویی هیچ چشم انداز روشنی هم برای گذر از این بحران پیش رویش نمی بیند، تا جایی که نارضایتی از تنگنای اقتصادی و انسداد سیاسی منجر به بروز اعتراضات سراسری دی ماه 96 و سرریز خشم عمومی در آبان 98 گردید؛ اما با این حال همین جامعه تحت فشار و ناراضی و مستأصل، با بلوای «زن، زندگی، آزادی» همراهی نکرد. بلوایی که همانگونه که در آغاز آن اشاره کرده بودم، از نگاه من یک پروژه امنیتی از سوی اصلاحچیان برای چانه زنی خونین بر سر بقای خویش در ساختار سیاسی حاکم بود

 

از نگاه من رویکرد جامعه ایران در قبال این بلوا در امتداد درک و برخوردشان با چالشهای امنیتی متعاقب انقلاب بود. همانگونه که از سال 57 گرایشها و اقدامات جدایی خواهانه ولو در صورت مخالفت با ساختار سیاسی حاکم مردود بود، همانگونه که همدستی با حمله نظامی بیگانه به بهانه مخالفت با ساختار سیاسی حاکم مذموم و خیانت بار بود، همانگونه که خودفروشی خارجی با ژست اپوزیسیون برای اعمال تحریم به بهانه مخالفت با ساختار سیاسی حاکم شماتت بار بود و بدین ترتیب ابتدا گروهکهای قومی و منطقه ای و سپس سازمان مجاهدین خلق و بعد از آن اپوزیسیون دوزاری خارج نشین به عنوان راهی برای بیان خواسته ها و پیگیری مطالبات کنار گذاشته شدند، جامعه مستأصل و تحت تحریم ایران، علیرغم نارضایتی های سیاسی و البته اقتصادی اش، به بلواهایی که از سوی جریانهای امنیتی مرتبط با اصلاحچیان طراحی می شود، به عنوان راهی برای پیگیری مطالبات و بیان نارضایتی هایش بی اعتناست. البته اساساً فتنه های امنیتی اصلاحچیان بخاطر روگردانی توده مردم از روشها و رویکردهای سیاسی این فرقه بی بته طراحی می شود که ناآرامی های ارتجاع سبز پس از شکست اصلاحچیان در انتخابات 88 گواه آن است

 

من بی آنکه مطالعه تحقیقی خاصی انجام داده باشم و یا انگیزه ای برای آن داشته باشم، بر پایه همان اطلاعات عمومی که دارم چنین برداشت می کنم که یک جریان مرموزی از همان زمان پیش از انقلاب بگونه هدفمندی کوشیده است تا اعتراضات و مطالبات و مخالفتهای عمومی را با فعالیتهای خشونت باری تحت تأثیر قرار دهد که قاعدتاً هدف سیاسی خاصی را از این بابت دنبال می کند؛ مواردی به مانند 17 شهریور در میدان ژاله و یا آتش سوزی سینما رکس آبادان حاکی از تلاش برنامه ریزی شده گروه نامعلومی است که در پی فراهم آوردن زمینه جهت به کشتن دادن مردم با هدف خونین کردن اعتراضات عمومی با انگیزه ای نامشخص بوده اند. در حالیکه رهبران اعتراضات همواره تلاش داشته اند که در تظاهرات عمومی جان شهروندان حفظ شود و اگر بناست که هزینه ای پرداخت شود، از سوی فعالانی پرداخت شود که یا بصورت نظری و با آگاهی از مخاطرات متعاقب فعالیت می کردند و یا با اقدامات مسلحانه عملاً جان خویش را معامله می کردند. به گمان من همان طیف مرموز همچنان می کوشند تا با تحریک و نهییج جوانان کم سن و سال،  مطالبات پیش پا افتاده ای به مانند آزادی پوشش را به خون بیگناهان آغشته سازند تا در پی آن به اغراض شوم باندی اشان دست یابند

v487488_.jpg

تظاهرات 17 شهریور 57 در میدان ژاله شاید تنها تظاهرات از پیش اعلام شده ای بود که هیچ گروه مشخصی مسئولیت آن را به عهده نگرفته بود و از قضا تظاهراتی بود که به خونریزی انجامید و به مهمترین دستاویز اعتراضات بعدی بدل شد. تظاهراتی که بطور مشخص با مسئولیت مجمع روحانیت مبارز برگزار شده بود مربوط به پنجشنبه 16 شهریور 57 بود که بدون درگیری و برخورد حکومت صورت گرفت، اما آنگونه که شخصاً در یک برنامه تلویزیونی از زبان ناطق نوری شنیدم، پس از پایان تظاهرات پنجشنبه و خواندن بیانیه پایانی، گروهی نامعلومی در لابلای جمعیت بطور هماهنگ تکرار کرده اند که «فردا ساعت 8 میدان ژاله» و بدین ترتیب بی آنکه برنامه مشخصی با مسئولیت گروه مشخصی برای تظاهرات وجود داشته باشد، مردم را برای جمع شدن در میدان ژاله ترغیب کرده اند. اینکه یکهو ساعت شش صبح روز جمعه از رادیو اعلام حکومت نظامی می شود هم گواهی بر آن است که حکومت دفعتاً با یک مسأله نامعلوم روبرو شده بوده است که آمادگی برای مدیریت آن نداشته است. خاطرات رهبران روحانی اعتراضات آن روزها هم همگی حاکی از آن است که از یکسو هیچکدام اساساً موافقتی با تجمع اعتراضی در روز 17 شهریور نداشته اند و از دیگرسو همواره همگی مصمم بوده اند که با در پیش گرفتن ترتیبات لازم در هماهنگی با مسئولان حکومتی، تجمعات اعتراضی مردم به شیوه ای صورت بگیرد که منجر به سرکوب و کشتار نشود. از اینرو دعوت مردم برای تظاهرات در روز 17 شهریور که منجر به خونریزی گردید از اساس یک مسأله مشکوک امنیتی درست به مانند فاجعه سینما رکس آبادان می باشد که در بحبوحه انقلاب مجال واکاوی نداشت و بهانه خوبی بود تا حکومت و شخص شاه عامل خونریزی معترضان معرفی شوند. به بیان روشن تر به نظر می رسد که طبق یک برنامه طراحی شده، مردم به محلی کشانده شده اند تا کشته شوند و پیراهن عثمانی علیه شاه بر سر نیزه گردد

 

از دید من بلوای «زن، زندگی، آزادی» و تحریک هیجانی جوانان زیر بیست سال برای ایستادن جلوی گلوله آن هم بر سر مسایل بی اهمیتی مثل حجاب، آن هم در جامعه ای که فشار تحریمها سالهاست که زندگی بخش عمده جامعه را مختل کرده است، درست از همان جنس بود. درست از همان دست تحریکات مبهم و نامعلوم برای برپایی تجمعاتی که پیشاپیش روشن بود که به خونریزی خواهد انجامید، آن هم در حالی که هیچ چهره معتبر اجتماعی در آن تجمعات شرکت نمی کرد و تنها یک مشت چهره تازه صادراتی در رسانه های بابااکبری برونمرزی بر آتش ماجرا می دمیدند و تعدادی افراد مفلوک که در خیالشان خود را فعال سیاسی می دانند، با پستهای اینترنتی آبدوغ خیاری در حمایت از جوانان هیجان زده ای که جان می باختند، همزمان توهم شجاعت و تأثیرگذاری بر تحولات می زدند

msvi88.JPG

بیانیه چیزحسین که مسئولیت تظاهرات عاشورای 88 را هیچیک از سران اعتراضات نپذیرفته بودند

 

حتی عاشورای 88 هم از همین گونه اعتراضات بود، چرا که بر خلاف تجمعاتی که پیش از آن در اعتراض به نتایج انتخابات بر پا می شد، برای تظاهرات روز عاشورا هیچ فراخوانی از سوی هیچ مرجع مشخصی صادر نشد و هیچیک از سران فتنه برای شرکت در اعتراضات آن روز اعلام حضور نکرد، بلکه تنها در فضای اینترنت و نیز شبکه های ماهواره ای از مدتی پیش درباره تظاهرات در آن روز تبلیغات می شد. از قضا خونین ترین روز ناآرامی های پس از انتخابات همان روز بود. درست به این معنی که جریان مرموزی مردم را برای کشته شدن به قربانگاه کشاند


بنی صدر به علاقه رفسنجانی به مجاهدین خلق از پیش از انقلاب اشاره می کند

 

همچنین باورم بر آن است که این جریان مرموز ارتباط تنگاتنگ پنهانی با طیفی که امروز اصلاحطلب نامیده می شوند داشته و همچنان دارد و در واقع طیف وابسته به بابااکبرشان است. اساساً رویه و رویکرد و فعالیتهای خامنه ای از پیش از انقلاب 57 با رفسنجانی متفاوت بوده است و در سوابق خامنه ای هیچگونه تمایل یا همدلی با گروهی به مانند مجاهدین خلق دیده نمی شود، اما شواهدی از همدلی رفسنجانی با مجاهدین خلق موجود می باشد. فعالیتها و مخالفتهای خامنه ای تنها جنبه فکری داشته است، اما درباره رفسنجانی نشانه های روشنی از تمایلات مسلحانه کاملاً مشهود می باشد

 

مقصود فرجامینم از نگاشتن این یادداشت آنست که بی اعتنایی عمومی مردم نسبت به بلوای «زن، زندگی، آزادی» نشان داد که جامعه علیرغم تحمل فشارهای همه جانبه سیاسی و اقتصادی و علیرغم آنکه حاضر است برای بیان اعتراضاتش به مانند آبان 98 دست از جان بکشد، اما با این همه فریب بازی های امنیتی اصلاحچیان را نمی خورد؛ اگرنه از همان سال 88 و یا حتی 84 از تباهی اصلاحات گذر کرده بود. چه بسا جامعه ایران هرگز وارد شامورطی بازی اصلاحات نشده بود که بخواهد از آن گذر کند و رأی سراسری 2 خرداد 76 به خاتمی که از سوی جریانهای سیاسی محدودی، به ویژه با شکل گیری مجلس ششم، زیر نام اصلاحطلبی تعبیر می شد، اساساً چنین مفهومی نداشت و مثلاً پدربزرگ من در بهمن آباد و مادربزرگ من در تهران که هر دو دوبار به خاتمی رأی دادند، هیچ نسبتی با خیمه شب بازی های سیاسی گروههای سیاسی محدود و روزنامه های زنجیره ایشان نداشتند و آن قشر محدودی که به خیال مخالفت با خامنه ای و یا آزادی های بیشتر اجتماعی به خاتمی رأی می دادند، با وجود سروصدای بیشتر، تأثیری در روی کار آمدن خاتمی و یا تأثیری در سرنوشت هیچ انتخاباتی نداشتند؛ که اگر می داشتند در انتخابات سال 84 معین پنجم نمی شد. این جماعت بی مایه تنها زمانی که رأی عموم را با لطایف الحیل مطابق طبعش مهندسی کند خیرکیف می شود و نتیجه را به نام خویش مصادر می کند و آنگاه که از درایت مردم تودهنی می خورد، بقض شکست را با شورش و بلوا به زاری می نشیند

 

بنا داشتم تا این یادداشت را مفصل تر بنویسم، اما عجالتاً با توجه به موضع مهمتری که می خواهم درباره جنگ جاری فلسطین در غزه مطرح کنم، به همین یادداشت مختصر بسنده می کنم

The comments are closed.