Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

یک نکته از این معنی

اگرچه از وقت و توانی که با کار سیاسی هدر داده ام ناخرسند هستم، اما پیامی آقای مازیار ابراهیمی قربانی بیگناه جنایت هولناک اعترافات جعلی درباره ترورهای هسته ای با خواندن متنی که همان زمان نوشته بودم برایم فرستاد به تلاشهایم «ارزش» داد

 

 

 

چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی

چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی

 

 به تازگی فاش گردیدکه اعترافات تلویزیونی سال 91 مربوط به مستند کلوپ ترور درباره دستگیری عوامل ترورهای هسته ای ساختگی بوده است و با شکنجه هولناک افراد بیگناه فراهم آمده است. آن زمان با اینکه تنها چند ماه از ممنوع الخروجی غیرقانونی ام میگذشت و مورد بیشترین حساسیت ها و تهدیدات وزارت اطلاعات بودم، با وجود همه مخاطرات اشاره کردم که ادعای وزارت اطلاعات درباره دستگیری عوامل ترورهای هسته ای معتبر نیست و درباره تناقضات پیشین ادعاهای قبلی وزارت اطلاعات توضیح دادم

مازیار ابراهیمی، پرونده هسته ای،

یادداشت مربوط به سال 91: اشراف اطلاعاتی - انفجار نظامی - اختلال بانکی

 

کمتر از پنج سالی میشود که در اتریش پیگیر آرزوهای هنری ام هستم. در فضا و شرایطی که مدتها آروزیش را داشتم و برای دستیابی و بهره برداری از آن تلاش فراوانی کردم و مرارت بسیار کشیدم که تنها به پشتکار در تمرین و آموزش هنر  محدود نمیشد و یک فقره اش ممنوع الخروجی بی ضابطه ای بود که وقفه سه ساله ای در برنامه ام ایجاد کرد. امروز پس از این سالهایی که در وین پیگیر هنر هستم تازه با خود میگویم که از نقاشی هیچ نمیدانم! گویی همه آنچه که تا کنون کرده ام در حد پیش دبستانی بوده است! و حسرت میخورم که کاش وقت و انرژیی را که صرف امور سیاسی کردم به خشت هنر میزدم. از کیفیت هنرم هیچ خشنود نیستم و پیوسته خود را سرزنش میکنم که اگر بجای تحصیل و کار مهندسی و نیز فعالیت روانفرسای سیاسی روی هنر متمرکز میشدم امروز احساس رضایت بیشتری داشتم

Capture.JPG

پیام آقای مازیار ابراهیمی از قربانیان اعترافات جعلی هسته ای پس از خواندن یادداشت من مربوط به سال 90

لینک یادداشت: اشراف اطلاعاتی - انفجار نظامی - اختلال بانکی

 

پیشتر به این جمعبندی رسیده بودم که فعالیتهای سیاسی ام مطلقاً هیچ نتیجه ای نداشته است؛ حتی فراتر از آن! به این جمعبندی رسیده بودم که مطلقاً هیچ نتیجه ای هم نخواهد داشت. بر همین پایه هم چند سالی است که جز وبلاگ نویسی گاه به گاه کاری به عنوان فعالیت سیاسی نمیکنم وتقریباً هیچ ارتباطی به عنوان ارتباط سیاسی ندارم. شاید فقط تنها دستاورد مطالعه و مباحثه و مجادله و ارتباطات و فشارهایی که بواسطه کار سیاسی تجربه کردم تأثیری بوده است که در قوام شخصیتم داشته و چه بسا همین را بتوانم دستمایه هنرم کنم. جدای از این، هر لحظه ای که بیشتر میتوانستم به هنر بپردازم یا هر لحظه که زودتر میتوانستم به وین بیایم بیگمان با خواسته های من از زندگی ام سازگاری بیشتری داشت


 

تا اینکه موضوع اعترافات جعلی درباره ترور عوامل هسته ای جمهوری اسلامی لو رفت! اینکه همان زمان نوشته بودم که ادعای وزارت اطلاعات قابل اعتنا نیست را میشود به حساب تیزبینی گذاشت؛ و با توجه به سطح جنایتکارانه ای از شکنجه که به بازداشت شدگان بیگناه اعمال شده، اینکه من زمانی آن متن را نوشتم که خودم مورد بیشترین حساسیت و بالاترین فشار وزارت اطلاعات بودم هم حاکی از بی باکی است. اما اینها ارزش وقت صرف کردن برای کار سیاسی را نداشت. اولاً به تیزبینی و بی باکی خودم آگاه بودم و نیازی به چنین آزمایشی نداشتم. دوم اینکه ترجیح میدادم تیزبینی و بی باکی ام را در هنر بروز میدادم

2.JPG

اما آنچه که امروز باعث میشود وقت و انرژیی را که با کار سیاسی هدر دادم «ارزشمند» بدانم احساسی است که یکی از قربانیان این جنایت نسبت به نوشته ام دارد. انسانی که در فراموش شده ترین جاها زیر کشنده ترین شکنجه ها بوده است و هیچکس هیچکاری برایش نمیتوانسته بکند و اصلاً بعید میدانسته که حتی کسی به فکرش باشد یا بداند که اصلاً کجاست. حتی پس از روشن شدن موضوع، باز هم گروهی بر آن بوده اند که برای آبروی نظام اعدامش کنند

 

 در آن روزهای جانکاه که شبانه روز دست و پا بسته بوده است، در آن لحظات کشنده که در سیاهچال آماج ضربات کابل بوده است، من در حدی که امکانش را داشتم و در توانم بود به یادش بودم وکمکش کردم و برای این کار میتوانم بگویم که از جان خودم گذشته بودم! کمک به کسی در چنان شرایطی تقریباً ناممکن است، اما من این کار را کرده ام. چنین کسی که چنین تجربه هولناکی را از سر گذرانده است به تمامی درک میکند که من چه شجاعتی به خرج داده ام و می فهمد که همین چند سطر یادداشت می تواست چه بلاهایی را بر سرم بیاورد

psh.JPG

این یک مورد باعث میشود که عمر رفته در برهوت سیاست را نه تنها بیهوده ندانم، که دارای ارزشی بدانم که شاید هیچ جور دیگری بدست نمی آوردم. دستکم اگر از کیفت کار هنری ام ناخشنودم، از انسانی که هستم بسیار خوشحالم. پیشرفت در وادی هنر را هم سرانجام با همت و پشتکار رقم خواهم زد

 

تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی

 

پی نوشت یک

مطلبی که همزمان با اطلاعیه وزارت اطلاعات درباره دستگیری عامل ترورهای هسته ای نوشته بودم

اشراف اطلاعاتی - انفجار نظامی - اختلال بانکی

 

از عاشورای 88 که بازداشت شدم به شدت مورد فشار وزارت اطلاعات بودم و با وجود آنکه هواداری من از دکتر احمدی نژاد و تقابل من با ارتجاع سبز روشن بود، اما وزارت اطلاعات مانع از رسیدگی به پرونده ام میشد تا به عنوان اهرم فشار، با تهدید به محکومیتهای بلند مدت، فعالیتهایم کنترل شود. اول خواهان همکاری بودند، بعد که ناامید شدند پیشنهاد آریایی - اسلامی داشتند تا به مسایل پیش پا افتاده ای مثل تجزیه طلبی مشغول شوم و بعد که از این هم ناامید شدند توقع داشتند که دستکم تنها سکوت کنم، همین! در همین حد مختصر که چنین یادداشتی ننویسم! اگر چنین میکردم بیگمان سال 90 پس از یکسال برنامه ریزی برای تحصیل در دانشگاه هنر وین، لحظه واپسین در فرودگاه تهران ممنوع الخروج نمیشدم

 

پی نوشت دو

در همه این سالهایی که فعالیتهای سیاسی داشتم چهار مورد بود که خستگی ام را گرفت: 1) پیام سپاسی که شاهزاده سال 91 بخاطر همراهی ام از داخل ایران با جنبش شمع در حمایت از زندانیان سیاسی فرستاد. 2) در مراسمی که سال 91 در آرامگاه محمدرضا شاه به مناسبت زادروز رضاشاه برگزار شد، بی آنکه خودم خبر داشته باشم از سوی من هم تاج گلی گذاشته شده بود که بعدها ویدئوی آن را دیدم 3) پیام سپاسی که دکتر احمدی نژاد برای حامیان بست نشینی بقایی داد که من هم از امضاکنندگان در حمایتش بودم 4) توییتی که آقای مازیار ابراهیمی خطاب به من نوشت

مازیار ابراهیمی، پرونده هسته ای،

امضای من در پشتیبانی از بست نشینی بقایی و جوانفکر

 

زمانی که این یادداشت را نوشتم با محفل پان ایرانیست ها در ارتباط بودم و تلاش بیهوده ای داشتم تا این احمقها را توجیه کنم که نسبت به جاه طلبی های هسته ای رژیم موضع انتقادی بگیرند. زمانی که من این یادداشت را نوشتم آن احمقها بیانیه های آبدوغ خیاری از این دست در میکردند

مازیار ابراهیمی، پرونده هسته ای،

The comments are closed.