Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

جمهوری اسلامی ایران

شهیدان، پیچیده در گوش زمان فریادتان

 

 

 

 

مسأله فلسطین و کشتار جنون آمیز اسراییل در غزّه و حمایت همه جانبه غرب از آن، باعث شد تا برداشت درست تری از انقلاب اسلامی 57 و جمهوری اسلامی برآمده از آن داشته باشم

 

همانگونه که در یادداشتی که درباره فلسطین نوشته ام مفصل توضیح داده ام، نخست جوسازی سنگین تبلیغاتی و سیاسی غرب علیه عملیات طوفان الأقصی علیرغم توحش دهها ساله اسراییل علیه فلسطینیان و با وجود آنکه عملیات طوفان الأقصی در مقایسه با وحشی گری های اسراییل واکنش ناچیزی بود و متعاقباً حمایت همه جانبه سیاسی، تسلیحاتی و مالی غرب از کشتار جنون آمیز اسراییل در غزّه باعث شد تا تازه متوجه شوم که مسأله فلسطین تنها یک مسأله سرزمینی یا حتی اختلاف دینی نیست، بلکه مسأله تداوم سلطه جویی غرب به بیرحمانه ترین حالت و با توسل به هر وسیله است. موضوعی که درک آن برایم بسیار ناگوار بود؛ تا جایی که از هر آنچه که تعلقی به غرب داشته باشد بیزار گشتم

 

مسلم است که در چنین وضعیتی انتظار داشتم تا واکنش درخوری نسبت به این فجایع صورت بگیرد و خودم هم در حد بضاعت انزجارم را از این اوضاع و نیز همدلی و حمایتم را نسبت به فلسطین ابراز کردم. طبیعتاً بیش از همه از داعیه داران مبارزه با صهیونیسم و کشورهای اسلامی و مهمتر از همه از جمهوری اسلامی ایران توقع داشتم که نسبت به فاجعه غزّه جدی ترین اقدامات را در پیش بگیرند

 

در همان روزهای آغازین پس از عملیات طوفان الأقصی که هنوز جنایات اسراییل در غزه شروع نشده بود، درک کردم که حمایت قاطع جمهوری اسلامی ایران از فلسطین و به رسمیت نشناختن مطلق اسراییل موضع کاملاً درست و بجایی بوده است و هر چیزی جز آن، حق مطلب را در رویارویی با این رژیم نامشروع ادا نمی کرد

 

پس از آنکه جنایات جنون آمیز اسراییل در غزه آغاز گردید و با حمایتهای شرم آور سیاست کاران غربی همراه شد، دیگر تنها مواضع جمهوری اسلامی ایران در حمایت از فلسطین یا کمکهای مالی و تسلیحاتی گذشته اش از گروههای فلسطینی رضایتمندی مرا تأمین نمی کرد، بلکه توقع داشتم تا ایران در حمایت از فلسطین و توقف جنایت مستقیماً مداخله نظامی کند. چه جنایت دیگری در غزّه می بایست روی می داد تا طرفهایی که پیش از آن داعیه مبارزه با اسراییل را داشتند مستقیماً با اسراییل وارد جنگ شوند؟

 

به هر روی برخی کشورها از جمله کشورهای اسلامی کم کم واکنش نشان دادند و این واکنشها کم کم جدی تر هم شد. در این میان ایران قاطعانه ترین مواضع را اعلام می کرد؛ تا جایی که وزیر خارجه امیرعبداللهیان در نشست سازمان ملل در نیویورک آشکارا به آمریکا هشدار داد که از آتش این معرکه در امان نخواهد بود. کم کم حمایت نظامی هم از فلسطینیان آغاز شد و نخست حزب الله لبنان و سپس انصارالله یمن حملاتی را به اسراییل صورت دادند که بعدتر از سوی گروههای مقاومت عراقی هم صورت گرفت

 

در همین حال که گروههای مقاومت اسلامی در منطقه جدی ترین اقدامات را در واکنش به جنایات اسراییل ترتیب می دادند، برخی حکومتهای جوامع اسلامی رویکرد شرم آوری نسبت به موضوع داشتند. حال از عربستان که موشکهای یمن به سوی اسراییل را رهگیری می کرد چندان توقعی نبود، اما مواضع مصر یا ترکیه به شدت مایه تأسف و تأثر بود. در شرایطی که کشورهای آمریکای جنوبی نسبت به فجایع غزّه حساسیت جدی و واکنش قاطع نشان دادند و مثلاً کلمبیا سفیر اسراییل را اخراج کرد، ترکیه همچنان در حال تجارت و تعامل با اسراییل بود و مصر از رسیدن کمکهای پزشکی و خوراکی به غزّه جلوگیری می کرد

 

در گذشته وقتی می خواندم که شاه در جریان جنگ اعراب و اسراییل همچنان به فروش نفت به اسراییل ادامه داده است، اما  نفت را به قمیت روز بازار چند برابر گرانتر می فروخته، به حساب درایتش در اداره کشور می گذاشتم، اما امروز که مناسبات سیاسی و حتی اقتصادی برخی از کشورهای منطقه را با اسراییل می بینم که بی اعتنا به آنچه که در غزّه می گذرد، در پی منافع اقتصادی حقیرانه اشان هستند، دچار انزجار می شوم. تازه در می یابم که شاه چه رویکرد ناپسندی داشته است. حتی برگزاری فینال فوتبال آسیا میان ایران و اسراییل در تهران را یک رویداد معمولی می پنداشتم. نمی دانستم که کشورهای منطقه در پی جنگ اعراب و اسراییل از پذیرش اسراییل سر باز می زده اند و در چنان شرایطی رفتار ایران و یا به بیان بهتر رفتار ایران شاهنشاهی درست به مثابه خیانت به مردم منطقه در راستای استیلای سلطه غرب بوده است

 

آنجا بود که دریافتم که اگر انقلاب اسلامی سال 57 هم در ایران رخ نداده بود، ما هم امروز از جمله جوامع توسری خورده ای به مانند مصر و ترکیه بودیم. آنجا بود که دریافتم که اگر انقلاب اسلامی 57 در ایران رخ نداده بود، ما هم می بایست جنایتهای پیش چشممان را با بی غیرتی نادیده می گرفتیم و دم بر نمی آوردیم. آنجا بود که دریافتم که انقلاب اسلامی 57، بر خلاف تفاسیری که از آن به خورد کودکی ما داده اند، نه انقلابی علیه شاهنشاهی 2500 ساله، که انقلابی علیه سلطه جویی ددمنشانه غرب وحشی در ایران و سراسر منطقه و حتی جهان بوده است

 

انقلاب اسلامی و مبارزات تاریخی ایران

 

مبارزه و ایستادگی در برابر مداخله جویی سیاسی و سلطه اقتصادی و رویاروی نظامی غرب در ایران همواره خواست مردم و حکومتهای ایرانی بوده است. چه آنگاه که مسأله اشغال گمبرون بدست پرتغالی ها مطرح بود، چه آنگاه که بوشهر بدست انگلیسی ها محاصره شد تا شاه ایران به هرات لشکر نکشد و چه آنگاه که فرستادگان روس و انگلیس بر سر تصاحب امتیازات بازرگانی در ایران رقابت می کردند. برای رویارویی با سلطه جویی سیاسی، نظامی و اقتصادی غرب نیز ایرانیان هر ترفندی که میسر بوده است را به کار بسته اند. گاه برای آزادسازی هرمز و گمبرون از میان خود غربی ها هم پیمانانی جسته اند، گاه در واکنش به وادادگی دربار در تعامل با غرب به قصد عدالتخانه به پا خاسته اند و گاه در تنگستان در برابر گلوله متجاوزان غربی سینه سپر کرده اند

 

البته غرب هم برای تداوم سلطه سیاسی و اقتصادی اش، متناسب با مقاومت و ایستادگی ایرانیان طراحی هایی صورت داده است که در نتیجه آن، هم پیمانی شاه صفوی با انگلیسی ها جهت بیرون راندن پرتغالی ها، به سیطره بازرگانی و متعاقباً نفوذ سیاسی انگلیسی ها در ایران انجامید و یا انقلاب مردم برای عدالتخانه اسلامی به سمت مشروطیت غربی منحرف گردید و بست نشینی معترضان در شاه عبدالعظیم و هجرت اعتراضی علما به قم به تحصن در سفارت انگلیس کشید و یا با دسیسه عوامل نفوذی و دست نشانده، قلب مبارزات هدف گلوله غرب متجاوز قرار گرفت و رئیسعلی به خون غلتید

 

از اینرو سویه غرب ستیزانه انقلاب اسلامی سال 57 را دنباله کوششها و مبارزات تاریخی مردم ایران در رویارویی با سلطه جویی سیاسی و اقتصادی غرب می دانم که بطور مداخله جویانه ای به ایران هجوم آورده است

 

انقلاب اسلامی و مشروطیت

 

آشنایی من با انقلاب مشروطه به درس تاریخ دوره دبیرستان بر می گردد که با نظر دبیر تاریخ و بر اساس فهرست نام دانش آموزان کلاس، از قضا بخش مربوط به ورود نیروهای مشروطه خواه به تهران و نیز اعدام شیخ فضل الله نوری برای کنفرانس به من واگذار شده بود. من هم کتاب مشروطه کسروی و همچنین تاریخ مشروطه ناظم الاسلام کرمانی را از کتابخانه محل گرفتم و مطالعه کردم و مطابق با آن مطالب توضیحاتم را در کلاس ارائه کردم. البته آن زمان نمی دانستم که این منابع درباره تاریخ مشروطه منابع مهمی هستند. بخاطر اطلاعات قابل توجهی که در کلاس ارائه کردم هم نمره بیشتری از آنچه که برای آن در نظر گرفته شده بود دریافت کردم

 

به هر روی هرچند که مطالعه و اطلاعات من تا سالهای پس از آن محدود به همین مقدار بود، اما نسبت به موضوع بیگانه نبودم و یک آشنایی کلی با تاریخ مشروطه داشتم که بر پایه آن مسلماً روسها و عوامل دربار اشقیا به شمار می آمدند و جانباختگان مشروطه اولیا بودند. اما بیرون از این رویارویی، آنجا که بصورت اختلاف نظری کنشگران مبارزات دوره مشروطه موضوعیت می یافت، من هرگز ارجحیتی برای هیچیک از طرفهای موافق یا مخالف مشروطه قائل نبودم. یعنی اساساً شیوه مطالعه ام در اینباره صرفاً جنبه اطلاعات داشت و استنتاجی نبود و در پی کنکاش جهت یافتن موضوع خاصی نبودم، بلکه تنها می خواندم تا اطلاع یابم

 

مهمترین موضوعی که در این مطالعات دانستم این بود که کلمه مشروطه اساساً واژه ای فرانسوی است که از ریشه شارت گرفته شده است. همچنین برای نخستین بار کاردار زن سفارت انگلیس با شنیدن خواسته های متحصنین در سفارت می گوید: «پس شما مشروطه می خواهید.» و بدین ترتیب این اصطلاح در خلال مبارزات و مطالبات مردم پیدا می شود . از همین رو من از همان زمان هرگز نسبت به شیخ فضل الله نوری و تأکیدش بر مشروعه بجای مشروطه و نگرانی اش از عدم تناسب مشروطه با خواسته های ملی و دینی مردم تلقی منفی نداشتم

 

به هر روی نتیجه اعتراضات مردم در کوچه و بازار و مسجد و امامزاده به ستم حکومت و تعدی بیگانگان، از دل سفارت انگلیس بیرون آمد و جدا از مداخله دولت انگلیس در جهت دهی مطالبات عمومی در راستای منافع اش و در تقابل با حمایتهای روسیه از دربار قاجار، سرسپردگان انگلیس هم عملاً در مسیر مبارزات مردم نفوذ کردند.  اما مجلسی که در پی این تحولات و علیرغم مداخلات انگیس بر پا شد، باز هم توانست هم در مهار ستم داخلی و نیز ایستادگی در برابر تعدی خارجی مؤثر باشد و بدین ترتیب مداخلات غرب جهت انحراف مبارزات ایرانیان اگرچه باعث شد تا خواسته های ملی به تمامی محقق نگردد، اما رویهم رفته نتوانست خیزش عمومی را به کلی ناکام سازد

 

ادامه مسیر مبارزاتی که از عدالتخانه به مشروطه منحرف گردیده بود به روی کار آمدن رضاشاه انجامید. اگرچه نظر مساعد دولت انگیس در قدرت گرفتن رضاشاه قابل انکار نیست، اما علیرغم آن همچنان حرکت تاریخی ملت ایران در رویاروی با سلطه جویی غرب ادامه یافت و روی کار آمدن رضاشاه آنچنان به زیان انگلیس تمام شد که سرانجام ناگزیر به اشغال ایران و خلع او گردید

 

انقلاب اسلامی و نهضت ملی شدن نفت

 

ایران از اشغال متفقین بار دیگر کمر راست کرد و مبارزات تاریخی اش علیه سلطه غرب را تا نهضت ملی کردن صنعت نفت پیش برد که بار دیگر فشار خارجی و دسیسه چینی بیگانگان و بی تدبیری و وادادگی داخلی، کوششهای ملی ایرانیان را از دستیابی به نتیجه نهایی ناکام گذارد. با این حال اراده ایرانیان برای احقاق حقوق حقه اشان متوقف نشد و کار به رویارویی شاه با شرکتهای نفتی بر سر قیمت نفت و سهم ایران از عواید آن انجامید. به خیال خامشان با سرنگونی شاه سیل خروشان حرکت ایرانیان در پیکار با سلطه جویی غرب باز خواهد ایستاد

 

با این توضیح انقلاب اسلامی 57 از نگاه من دنباله مبارزات تاریخی ملت ایران در پیکار با استبداد داخلی و نیز تعدی خارجی مشخصاً سلطه غرب -  است. یک جهش دیگر در راستای مطالبات تاریخی ملت ایران که همواره بخاطر موانع داخلی و خارجی از حصول کامل باز می ماند، اما هر بار به درجات بالاتری از کامیابی نائل می شد

 

مورد دیگری که در حاشیه نهضت ملی کردن نفت قابل توجه است، تلاشهایی است که برای پیوند زدن مبارزات ضد استعماری با مطالبات ضد استبدادی و بهره گیری از شرایط ایران در آن برهه برای اصلاح و یا تغییر ساختار سیاسی حاکم صورت گرفت. این مورد در مقایسه با بحران پرونده هسته ای ایران در فاصله سالهای 90 تا 92 و با توجه به فعالیتهایی که شخصاً داشتم برای خودم جالب توجه است. به هر روی برخی شخصیتها و نیز جریانهای سیاسی بر آن بودند تا نهضت ملی را با حذف شاه و دربار پیش برند و اساساً ساختار سیاسی حاکم را مانع به ثمر رسیدن مبارزات ملی ایرانیان می دانستند. این رویکرد شاید خیرخواهانه، با اغراض بدخواهانه جریانهای ضد ایرانی و کمونیستی همراه شد و کیان کشور را به خطر انداخت. تا جایی که توده مردم نسبت به سمت و سوی مبارزات بدگمان شدند و در حمایت از ساختار سیاسی حاکم از همراهی با نهضت ملی رویگردان شدند

nj1.jpg

 یادداشت وبلاگم مربوط به تاریخ 18 اسفند 1384

 

اتفاقاً در جریان پرونده هسته ای هم من چنین دیدگاهی داشتم و از آغاز بر این نظر بودم که ساختار سیاسی حاکم توانایی احقاق حقوق حقه هسته ای ایران را ندارد و مناسب تر آنست که ابتدا ساختار سیاسی حاکم در راستای توانمندی جهت احقاق حقوق ملی اصلاح گردد و بعد با نظام سلطه جوی غرب برای هسته ای کردن ایران هماورد شود. اما وقتی کار به تحریمهای سال 90 رسید و برای اجرایی شدن تحریمها شش ماه فرجه تعیین شد، تلاش من بر آن بود تا با فعالیتهای اعتراضی و موضعگیری های سیاسی، حکومت وادار به تعلیق داوطلبانه فعالیتهای هسته ای گردد تا ایران تحت تنگنای اقتصادی و متعاقباً هجوم نظامی احتمالی از سوی غرب واقع نگردد. در چنان صورتی، هرگاه که غرب به سمت اعمال تحریم و یا هر اقدام خصمانه دیگری خیز بر می داشت، ایران بی آنکه زیر فشار تحریمها بی رمق شده باشد، با از سرگیری فعالیتهای هسته ای می توانست دست برتر را در رویارویی با غرب داشته باشد

 

نکته ظریف اینجاست که اگرچه من هم به مانند برخی کنشگران رادیکال نهضت ملی نفت مایل به تغییر به مطلوب ساختار سیاسی حاکم در جریان منازعه هسته ای با غرب بودم، اما وقتی با تصویب تحریمهای سال 90 کار به جای باریک کشید، ترجیحم توقف فعالیتهای هسته ای در چارچوب ساختار سیاسی حاکم برای پرهیز از مخاطرات تحریمها بود. یعنی در آن بزنگاه حساس، بهترین ایده برای مدیریت هجمه سلطه جویانه غرب را حفظ ساختار سیاسی در صورت تعلیق داوطلبانه فعالیتهای هسته ای می دانستم. البته ایران بدترین گزینه را در پیش گرفت و هم ساختار سیاسی ناکارآمد را تحمل کرد و هم تحریمها را به جان خرید و متعاقب آن، هم با برجام صنعت هسته ای سیمان گرفته شد، هم با پسابرجام تحریمهای فلج کننده نفتی و بانکی همچنان بر جای ماند و هم ساختار سیاسی حاکم ناکارآمدتر از پیش همچنان باقی ماند

 

انقلاب اسلامی، شاه، غرب

 

سویه غرب ستیزانه انقلاب اسلامی 57 در مخالف قاطع با شاه به عنوان هم پیمان و عملاً عامل آمریکا در ایران و حتی منطقه بروز یافت. البته غرب ستیزی اصلاح درستی نیست و سلطه ستیزی در رویارویی با غرب توضیف مناسب تری از رویکرد تاریخی ملت ایران و نیز انقلاب اسلامی 57 می باشد. از همین روست که برخی از مخالفان شاه حتی حاضر بودند که تحت حمایت حکومتهای مخالف شاه در منطقه، علیه شاه مبارزه کنند. چرا که شاه کارگزار غرب در منطقه بود و در مبارزه با سلطه غرب، ایرانی بودن یا نبودن شاه و نیز حکومتش در ایران دیگر موضوعیت نداشت

 

هم پیمانی شاه با آمریکا، آنهم نه از موضع برابر بلکه در موضع یک ژاندارم و عامل منطقه ای قابل انکار نیست. اما واقعیت آنست که ایران تحت اشغال متفقین، رمق ایستادگی بی پروا در برابر غرب را نداشت. شاه چاره ای نداشت تا در حد ممکن نسبت به خوی سلطه جویانه غرب انعطاف نشان دهد تا چه بسا تأمین منافع ایران را هم در این میان دنبال کند. با وجود انعطاف به ناگزیر در برابر سلطه غرب، رویکرد قطعی شاه بر آن بود تا با راهبر مناسبی سلطه غرب را از ایران بزداید. مسامحه درباره بحرین با هدف خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس و یا مذاکرات پنهانی با بلوک شرق جهت ایجاد صنایع و کارخانجات در ایران مهمترین نشانه های عزم شاه برای مبارزه سیاستمندانه با سلطه غرب بر ایران می باشد

 

نهضت ملی کردن صنعت نفت از شکوهمندترین جلوه های مبارزات ضداستعماری ملت ایران در برابر سلطه جویی غرب است. نهضتی که توسط رأس حاکمیت و به یاری ارشدترین رهبران سیاسی و مذهبی ایران هدایت می شد و از سوی عموم مردم در بطن جامعه حمایت می گردید؛ هرچند که به واسطه تضییقات تحمیلی سرانجام به نتیجه دلخواه و پیروزی فرجامین نیانجامید. اما علیرغم روشهای مختلف و مشی متفاوت، در اراده قطعی و خواست قلبی سطوح مختلف حکومت، از شاه تا دولت، برای پیروزی ملت ایران و احقاق حقوق ایرانیان تردید نیست و پس از سرنگونی دولت مصدق بخاطر ناکامی در به ثمر رساندن مبارزات، شاه شخصاً مطالبات ملی ایرانیان را تا رویارویی مستقیم با شرکتهای نفتی در دهه پنجاه پیش برد

 

به هر روی او در جهانی زمام ایران را به دوش گرفته بود که به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شده بود و حرکت در راستای استقلال ملی در چنین فضایی درایت منحصر به فردی می طلبد. با این حساب از نگاه من او نیز یکی از سربازان و کوشندگان مبارزات تاریخی ملت ایران در رویارویی با سلطه جویی غرب می باشد. هرچند که در جهان آن روز و شرایط آن روزگار ایران چاره ای جز انعطاف ضمن ایستادگی نبود؛ هرچند که آن رویکرد هرگز به پیروز فرجامین در برابر سلطه جویی غربی نمی انجامید

 

انقلاب  57، انقلاب اسلامی

 

موضوع دیگری که درباره انقلاب 57 قابل توجه است آنست که به گمانم می بایست میان فعالیتهای مبارزاتی علیه شاه و حرکتی که به انقلاب 57 منتج گشت تمایز قائل شد. مسأله ای که به واسطه بی علاقگی ام به موضوع سیاست بطور عام و تاریخچه انقلاب بطور خاص، مورد توجه ام نبود و همه مخالفتها با حکومت شاه و همه موافقتها با انقلاب 57 و همه آراء در تأیید جمهوری اسلامی در رفراندوم 12 فروردین 58 را یک کاسه می انگاشتم

 

اما واقعیت آنست که آنچه که به انقلاب 57 انجامید و آنچه که شاه را به عقب نشینی در برابر مخالفتها وا داشت، مشخصاً از تظاهرات عید فطر آغاز گردید و با تظاهرات عاشورا و تاسوعا در آذرماه همان سال به اوج رسید که اولاً آشکارا ماهیت اسلامی داشت و دوم اینکه با رهبری مشخص شخصیتهای مذهبی برنامه ریزی و هدایت می شد. سابقه این جنبش هم در اعتراضاتی که با این ویژگی ها مبتنی بر مذهب و تحت هدایت رهبران مذهبی پیش از آن صورت گرفته بود قابل ردیابی است

 

فعالیتهای مبارزاتی دیگر، اگرچه در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور نقش داشتند، اما نه در حدی بودند که شاه را به عقب نشینی وا دارند، نه در حدی بودند که با حمایت توده جامعه همراه شوند و نه در حدی بودند که عدم همراهی اشان با جریان چند ماهه انقلاب 57، خللی در مسیر آن ایجاد کند. پیش از انقلاب، کنترل آن گروهها و جریانها برای حکومت شاه به سادگی میسر بود و پس از انقلاب هم موافقت یا مخالفت اشان با برپایی جمهوری اسلامی، کوچکترین تأثیری در رودخانه زلال ملت نداشت و رأی قاطع مردم در 12 فرودین 58 به هیچ عنوان متأثر از این دسته جات نبود. به همین خاطر هم پس از انقلاب، حذف شدن اشان از صحنه سیاسی علیرغم اداعاهای مبارزاتی اشان هیچ تأثیری در فضای سیاسی و روند تحولات نداشت؛ و به همین خاطر هم جمهوری اسلامی آنها را از آغاز به درستی گروهک می خواند. چرا که جز در فضای بسته و محدود خودشان، از سوی عموم مردم به هیچ روی جدی گرفته نمی شده و نمی شوند

 

پیشینه اسلامی انقلاب، رویارویی با سلطه غرب

 

اشاره کردم که به گمانم آنچه که بصورت انقلاب 57 رقم خورد، یک حرکت مبتنی بر مذهب به پیشوایی رهبران مذهبی بود و دیگر مخالفتها و مبارزاتی که با شاه صورت می گرفت، نه نسبتی با خیزش چند ماهه منتج به انقلاب داشت و نه اساساً تأثیری در تحولات سیاسی داشت و نه آن دسته جات و گروهها پس از انقلاب وزن سیاسی قابل اعتنایی داشتند. با این توضیح، پیشینه مبارزاتی انقلاب اسلامی 57 را می بایست در مبارزاتی جست که به مانند آن از بنیاد مذهبی و نیز رهبری مذهبی بهره مند بوده است که مسلماً شاخص ترین موارد آن مخالفت با قانون انجمن های ایالتی و ولایتی و متعاقباً انقلاب سفید و سرانجام کاپیتولاسیون می باشد

 

اتفاقاً خمینی به عنوان رهبر انقلاب اسلامی 57، در مخالفت با قانون انجمن های ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید و همچنین کاپیتولاسیون، از حیث خطر استیلای غرب بر کشور به مخالفت بر می خیزد و حتی از این حیث و از سر دغدغه مندی ابتدا به شاه نصیحت می کند. از اینرو مبارزاتی که با بنیان مذهبی و نیز هدایت رهبران مذهبی سرانجام به انقلاب اسلامی 57 انجامید، مهمترین شاخصه اش ایستادگی در برابر سلطه جویی غرب بوده است. اگر هم این مبارزات جنبه تقابل با ساختار سیاسی حاکم را یافت و سرانجام به سرنگونی حکومت شاه انجامید، اساساً بخاطر تقابل با سلطه غرب بود، اگرنه چنانچه مسأله به مخالفت و مبارزه علیه استبداد حاکم خلاصه می شد، شاید هیچگاه چه رهبران مذهبی و چه توده مردم ضرورتاً تغییر ساختار سیاسی را ناگزیر نمی انگاشتند و با مدارا و محافظه کاری بیشتری مطالباتشان را در چارچوب نظام حاکم پیگیری می کردند

 

از اینرو انقلاب اسلامی 57 مهمترین و نیرومندترین کنش ملت ایران در مبارزات تاریخی اش علیه سلطه جویی غرب می باشد و در ادامه آن انقلاب، امروز ملت ایران توان آن را دارد که در غزّه بر سیاستهای سلطه جویانه غرب کاری ترین ضربات را وارد سازد. آنچه که در همه چند سده پیش از آن، مردم و حاکمان ایران آرزومندش بوده اند و برای نیل به آن هر چه در توان داشته اند را تدبیر کرده اند

 

ایران، اسلام، غرب

 

تردید نیست که فرهنگ غرب و نیز خوی غربی مطلقاً جنبه سلطه جویانه دارد و هضم شدن در فرهنگ تهاجمی غرب، به ادغام شدن در فرهنگ غربی نمی انجامد، بلکه به تسلیم شدن در برابر سیطره و استیلای همه جانبه غرب منجر می گردد

 

تلاشهای شاه برای رضایت غرب و مشخصاً آمریکا نمونه خوبی در اینباره می تواند باشد. شاه جدا از آنکه رسماً در بلوک غرب بود و به عنوان ژاندارم منطقه عملاً عامل آمریکا به شمار می آمد، از نظر فرهنگی هم با برنامه هایی همچون جشن هنر شیراز اقدام به ترویج شئونات غربی در جامعه ایران نیز می نمود. اما علیرغم همه اینها، برای ایجاد کارخانجاتی نظیر ذوب آهن در ایران ناگزیر بود تا با بلوک شرق مذاکرات مخفیانه ای را ترتیب دهد، تا مبادا غربی ها مانع از آن شوند. چرا که غربی ها علیرغم همه وابستگی ها و سرسپردگی های شاه، نه حاضر بودندکه برای ایجاد کارخانجات در ایران همکاری کنند و نه رضایت می دادند تا این صنایع از طریق دیگری در ایران فراهم گردد

 

حال همین آمریکا نسخه انقلاب سفید برای شاه و ایران پیچیده است. مسلم است که هر اندازه هم که از پیشرو بودن مفاد آن سخن رود، گزافه ای بیش نیست. از قضا همین فقره مورد جدی ترین مخالفتهای رهبران مذهبی جامعه واقع می شود. شاید در گذشته به ویژه بخاطر حق رأی زنان آن را ناشی از واپسگرایی مذهبی می انگاشتم، اما امروز می بینم که چنین نبوده است. کسی که انقلاب سفید را به جامعه ایران عرضه کرد همان بود که قانون کاپیتولاسیون را هم در مجلس گذراند و کسی که با انقلاب سفید مخالفت کرد همان بود که با کاپیتولاسیون هم به شدت مخالفت کرد. اتفاقاً منطق خمینی در مخالفت با مفاد انقلاب سفید، از جمله حق رأی زنان، کاملاً روشن بینانه بوده است. چرا که اساساً به نبود آزادی انتخاب در ایران اشاره می کند و حق رأی برای زنان را به درستی یک نمایش فریبکارانه جهت ظاهرسازی معرفی می کند

 

امروز می بینم که اسلام تنها سرمایه ایران برای ایستادگی در برابر استیلای فرهنگی غرب می باشد. بدون اسلام، ایران ناگزیر از علوم انسانی غربی است و ایران با علوم انسانی غربی به دو دلیل ره به جایی نخواهد برد. نخست آنکه علوم انسانی غربی از حل معضلات اجتماعی خود غرب عاجز و ناتوان هستند که البته بحث ریشه ای آن در حد بضاعت من نیست؛ اما آنچه که به حد درک من می رسد آنست که در صورت اتکا به علوم انسانی غرب، لاجرم استیلای غرب را بر خویش پذیرفته ایم و محکوم به سلطه غرب، نه تنها در زمینه فرهنگی، که نیز در حوزه سیاست و اقتصاد می باشیم

 

مهمترین اهرمی که می تواند ما را از این سرنوشت هولناک برهاند، و یا به بیان بهتر آنچه که توانسته است تا به امروز ما را از چنین مهلکه نابودکننده ای برهاند، اسلام می باشد. اگر نه با چهارشنبه سوری و سپندارمذگان و این نوع دل خوش کنک ها نمی توان در برابر بنیان نظری شبیخون فرهنگی و سیاست تهاجمی غرب ایستادگی کرد. حال اگر از همین مذهب نحله های واپسگرایانه و مردم ستیزانه ای هم بر می خیزد و نیاز به اصلاح و بروزرسانی پژوهشگرایانه آن ضروری است و یا از دل روحانیان همین مذهب دلبستگان و سرسپردگان غرب نیز ظهور می کند، اساس نقش حیاتی اسلام در حفظ موجودیت و هویت ایران در برابر سلطه غرب نفی نمی شود

 

از اینرو نه تنها مهمترین و جدی ترین مبارزات تاریخی ملت ایران در برابر سلطه غرب بواسطه اسلام و باورهای اسلامی و رهبران اسلامی صورت پذیرفته است، بلکه امروز هم مهمترین تکیه گاه جامعه ایران برای ایستادگی در برابر سلطه جویی غرب اسلام است. که البته اگر چنین نبود در تاریخ مبارزات ایران شاهد خیزشهای غیر اسلامی در رویارویی با استیلای غرب می بودیم

 

من، جمهوری اسلامی، غرب

 

من از کودکی و دوران دبستان تا دبیرستان که از برنامه های تلویزیونی و درسهای مدرسه با  22 بهمن و انقلاب 57  آشنا می شدم، هیچگاه برداشت ویژه ای نسبت به این موضوع نداشتم. یعنی هیچگاه گمان نمی کردم که رویداد خوب و یا بدی به وقوع پیوسته و یا اینکه حکومت بدی یا خوبی سرنگون شده و حکومت بدی یا خوبی بر پا شده است. انقلاب 57 برای من درست به مانند تغییر حکومتهای دیگر یا هر اتفاق دیگر در تاریخ بود و اصلاً به ارنباط آن به زندگی خودم توجه نمی کردم. با توجه به اینکه همیشه شاگرد اول بودم و البته به تاریخ هم علاقه داشتم، درسهای مربوط به این بخش را هم به خوبی می خواندم؛ اما اطلاعاتی که بدین ترتیب بدست می آوردم منجر به شکلگیری موضعی نسبت به انقلاب و یا حکومت پیش و پس از آن نمی شد

 

در جوانی که با روی کار آمدن دولت ننگین اصلاحات نخستین حساسیت های من نسبت به مسائل اجتماعی پدید آمد، از جمله اولین دغدغه های انتقادی من نسبت به حکومت یکی رژیم حقوقی دریای مازندران بود و دیگری حقوق هسته ای ایران که در نامه ای که سال 1382 به دکتر الهه کولایی، نایب رییس کمسیون امنیت ملی مجلس ششم مجلس اصلاحات نوشته ام، به هر دوی این موارد اشاره کرده ام. در نتیجه نخستین حساسیتهای من نسبت به جمهوری اسلامی، وادادگی اش در دریای مازندران در برابر روسیه و انفعالش در موضوع هسته ای در برابر آمریکا بود

c1.JPG

c2.JPG

c3.JPG

c4.JPG

نامه من در مرداد سال 1382 به الهه کولایی نایب رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس وقت

 

از اینرو دیگر اهمیت نداشت که انقلاب 57 در چه بستری روی داده بود و یا اینکه مبارزات انقلابی اساساً علیه سلطه جویی غرب بوده است و یا شاه عملاً عامل آمریکا بوده و برپایی جمهوری اسلامی، در حقیقت قیام ملت ایران علیه سلطه بیگانگان بوده است. در نظرم پیشینه مبارزاتی که به انقلاب 57 منتج شده بود، حاشیه ای بی اهمیت بود. وقتی حق ایران در رژیم حقوق دریای مازندران آشکارا پایمال می شد و یا بخاطر هشدار غرب، فعالیتهای هسته ای ایران متوقف می شد، اینکه شاه عامل کاپیتولاسیون بوده و خمینی علیه اش قیام کرده است دیگر موضوعیت نداشت. آنچه که به شخصه در سیاست حاکم تجربه می کردم، بر باد رفتن حقوق ملی ایران بخاطر وادادگی جمهوری اسلامی بود. از اینرو نخستین حساسیتهای انتقادی من نسبت به جمهوری اسلامی در اصل بخاطر تمایلات قلبی جهت ایستادگی در برابر سلطه بیگانگان و نیز احساس وظیفه ام در این زمینه بود

  

در ادامه مسیر فکری و عملی که از این نقطه آغاز شد، ساختاری که در قالب جمهوری اسلامی از رویارویی با سلطه جویی بیگانگان ناتوان و عملاً عامل اعمال سلطه آنان بود را بر نمی تابیدم. از همین رو بود که نارضایتی های شخصی ام بخاطر مشکلات زندگی روزمره هرگز در کنشها و فعالیتهای من نقشی نداشت. اگر دغدغه های من مسائل شخصی بود، نهایت امر بی آنکه فعالیت خاصی داشته باشم و مثلاً بخاطر قیمت بنزین یا آزادی پوشش در خیابان شعار دهم، تصمیم به مهاجرت از ایران می گرفتم. اما مسأله من دغدغه های اجتماعی در امتداد مسیری بود که تاریخ ایران را در تعامل با بیگانگان شکل می داد. از همین رو بود که با روی کار آمدن دکتر احمدی نژاد و تغییر رویکرد جمهوری اسلامی در پیگیری حقوق هسته ای ایران، پس از دیدگاههایی که در حمایت از آن نوشتم، همین وبلاگنویسی را هم پایان دادم. چرا که عمده حساسیتهای من مرتفع شده بود و نارضایتی ها و مشکلات شخصی موضوعی نبود که برای من انگیزه ای برای فعالیت، حتی در حد یک وبلاگنویسی عادی، ایجاد کند

 

شاه، جمهوری اسلامی، غرب

 

در یادداشتهای دیگر توضیح داده ام که تمایل من به شاهزاده، به ویژه در دو مقطع یکی دوران خفقان 2 خرداد تا روی کار آمدن دکتر احمدی نژاد و یکی در پی ناآرامی های ارتجاع سبز پس از انتخابات 88 با انگیزه پیکار سیاسی با جریان تباه اصلاحات بود بی آنکه به عنوان همدستی با ساختار سیاسی حاکم تعبیر شود. چرا که خارج از جریانهای عمده سیاسی فعال در ایران و شریک در ساختار حاکم، تنها چهره سیاسی که ممکن بود در معادلات سیاسی نقش آفرینی کند شاهزاده رضا پهلوی بود. بر این پایه حمایت مقطعی من از شاهزاده هرگز ناشی از تعلق خاطرم به حکومت پادشاهی پهلوی در گذشته و یا تمایلم به برپایی حکومت پادشاهی در ایران نبود. به همین خاطر هم عدم حمایتم از شاهزاده ربطی به اعلام نظر او در نفی پادشاهی نداشت و ناشی از همسویی او با طرحهای سیاسی امنیتی اصلاحچیان بود. پیش از آن هم هرگاه اهرم سیاسی مناسب تری برای پیگیری مواضعم می یافتم، حمایت از شاهزاده به حاشیه می رفت. از همین رو در دور اول وبلاگنویسی ام، که عمدتاً پس از روی کار آمدن دکتر احمدی نژاد بود، نشان چندانی از حمایت از شاهزاده دیده نمی شود

 

علیرغم این توضیحات که رویهم رفته تعلق خاطر خاصی به حکومت پیش از انقلاب نداشتم و نگاهم نسبت به دوران شاه هم مثل دیگر بخشهای تاریخ گذشته ایران با همه فراز و فرودهایش بود و نیز حمایتهایم از شاهزاده ناشی از دلبستگی ام به حکومت پهلوی نبود،  پس از ناآرامی های ارتجاع سبز و با از سر گیری وبلاگنویسی پس از مهر ماه 89 در یادداشتهایی مشخصاً به تأیید سیاست شاه و نیز رضاشاه در تعامل با غرب پرداخته ام. این در حالی بود که به تجربه می دیدم که جمهوری اسلامی با شعارهای به اصطلاح غرب ستیزانه نه تنها منافع ملی را بر باد می دهد، بلکه عملاً زمینه را برای اعمال سلطه غرب فراهم می آورد. در چنین مقایسه ای اینگونه برداشت می کردم که دستکم شاه در عین انعطافی که نسبت به غرب نشان می داد، اما منافعی هم برای ایران تأمین می نمود و این رویکرد را در مقایسه با بر باد دادن منافع ملی با شعارزدگی موفق تر ارزیابی می کردم

 

موضوع اصلی برای من دغدغه ام برای ایستادگی در برابر سلطه غرب و تأمین حقوق ملی ایران بود. وقتی می دیدم که با طرح کاهش روابط با انگلیس در مجلس و متعاقباً حمله به سفارت انگلیس، عملاً زمینه تحریم بانک مرکزی فراهم می شود، مسلم بود که مشی رضاشاه و محمدرضا شاه را در تعامل با غرب برای تأمین منافع ایران مناسب تر می انگاشتم. از اینرو متأسفانه شاهی که مجری طرح آمریکا برای انقلاب سفید در ایران بود و حق کاپیتولاسیون برای غرب قائل می شد را نسبت به جمهوری اسلامی که پروژه هسته ای پر هزینه اش را در دولت اصلاحات بخاطر تشر غربی ها تعطیل می کرد، در تأمین منافع ایران موفق تر ارزیابی می دیدم

 

ایران، شاهنشاهی، غرب

 

امروز اعراض انقلاب اسلامی 57 از شاهنشاهی را، با توجه به مقاومت تاریخی ملت ایران در براب سلطه جویی غرب، بهتر درک می کنم. واقعیت امر آنست که نهاد شاهنشاهی و تشکیلات دربار از دوره قاجار عملاً به مظهر وادادگی و سرسپردگی و نوکری برای بیگانگان تبدیل شده بود

 

توجه به پادشاهی به عنوان یک سنت ملی و تاریخی که با باورهای مذهبی جامعه نیز سازگاری یافته بود، به اندازه کافی مورد توجه مردم و همچنین رهبران سیاسی و مذهبی جامعه بود. از همین رو بود که با ایده جمهوری رضاخان مخالفت جدی صورت گرفت و نیز پس از ترک کشور از سوی شاه در جریان مرداد 32، دوباره این توده مردم بودند که شرایط بازگشت شاه به کشور را فراهم آوردند. یعنی ملت ایران تا جای ممکن برای حفظ این نهاد به عنوان یک ویژگی ملی و تاریخی تلاش نمود. اما وقتی پس از مخالفت با جمهوری رضاخانی و نیز متعاقب بازگشت شاه در سال 32، این نهاد همچنان عامل اجرای سیاستهای بیگانه در ایران بود، برای نفی سلطه جویی غرب دیگر چاره ای جز مخالفت با بنیاد پادشاهی در ایران وجود نداشت

 

در گذشته حذف پادشاهی در ایران بواسطه انقلاب 57 را ناشی از عقده های کوته بینانه کنشگران سیاسی مخالف شاه می پنداشتم. چرا که اساساً انقلاب 57 را ناشی از مبارزات سیاسی آنها با شاه تصور می کردم. اما اکنون می بینم که اولاً انقلاب 57 به هیچ روی متأثر از فعالیتها و مبارزات آنها با شاه نبوده است، بلکه یک انقلاب مشخصاً اسلامی به رهبری عالی ترین رهبران مذهبی و همراهی و پشتیبانی توده باورمند جامعه بوده است. دوم اینکه پایان پادشاهی در ایران درست از سوی همان طیفی رقم خورده است که بخاطر حفظ پادشاهی با جمهوری رضاخانی مخالفت کرده بودند و نیز پس از ترک شاه در مرداد سال 32، دوباره زمینه تداوم پادشاهی در ایران را فراهم ساختند

 

اتفاقاً باورهای مذهبی عموم مردم بود که بخاطر نگرانی نسبت به مداخلات انگلیس در برپایی جمهوری رضاخانی و نیز تسلط حزب توده پس از خروج شاه در مرداد 32، بقای نهاد پادشاهی را تضمین کرد و همین عامه مردم بودند که در سال 57 در رویارویی با سلطه غرب تصمیم به حذف نهاد سلطنت گرفتند و با اعتماد به مرجعیت دینی به سمت جمهوریتی حرکت کردند که از نگرانی های جمهوری رضاخانی و یا خطر حزب توده در سال 32 به دور باشد

 

خمینی، امام، غرب

 

من اگرچه بواسطه کتابهای درسی و نیز برنامه تلویزیونی از کودکی با مبارزات خمینی آشنا بودم، اما آن اطلاعات را تنها به عنوان اطلاعات تاریخی در نظر داشتم و به ارتباطش با وضعیت جاری در ایران توجهی نداشتم. بعدها هم که از دوره نوجوانی و جوانی نسبت به امور اجتماعی و مسایل سیاسی حساس تر شدم، با توجه به روی کار بودن جریان تباه اصلاحات در دولت و مجلس و عمده نشریات و از آنجا که این طیف را یک طیف واداده در برابر بیگانه می دانستم، نسبت به مبارزاتی که با رهبری خمینی به روی کار آمدن چنین جریانی انجامیده بود خوش بین نبودم و از اینرو در جزییات آن دقیق نمی شدم

 

امروز که به واسطه جنایات اسراییل در غزه، رفتار اغلب حکومتهای منطقه را شرم آور می بینم و در مقابل از سیاستها و اقدامات جمهوری اسلامی ایران احساس سربلندی می کنم، تازه متوجه می شوم که خمینی قیامی را به آغاز و انجام رسانده است که چه از نظر اعتقادی و چه از نظر سیاسی و چه از نظر عملیاتی درخور ستایش است. امروز می بینم اگر خمینی نبود که در برابر کاپیتولاسیون بخروشد، منفعل بودن ایرانیان در برابر چنان خفتی تا همیشه مایه سرافکنده بود. اتفاقاً در چنین مواردی است که روشن می شود که ادعاهای ملی گرایانه در عمل یک تظاهر فریبکارانه، پوچ و توخالی است. چه، هیچیک از محافل نیم بند سیاسی مدعی ملی گرایی در برابر چنان خفتی دم بر نیاوردند

 

این  نمونه به خوبی می تواند بدبینی ام را نسبت به انقلاب 57 توضیح دهد. چرا که اغلب افراد و دسته جاتی که به عنوان مبارزان سیاسی مخالف شاه و نیروهای حامی انقلاب 57 معرفی می شدند و همچنان می شوند، هیچ پیشینه روشن و قابل اعتمادی در زمینه پیگیری خیرخواهانه مطالبات عمومی و حقوق ملی ندارند. از اینرو انقلابی که ناشی از فعالیتهای چنین جماعاتی معرفی می شد را هرگز در راستای احقاق حقوق ملی و مصالح عمومی ارزیابی نمی کردم. اما موضوع آنست که این گروهها و جریانها، علیرغم فعالیتهایی که داشته اند، هرگز در به ثمر رسیدن انقلاب 57 مؤثر نبوده اند و آن جریانی که به انقلاب 57 انجامید، یک جریان مردمی مبتنی بر مذهب در راستای تأمین مصالح عمومی و احقاق حقوق ملی و نفی سلطه بیگانه به رهبری خمینی بود. کسی که نگرانی هایش نسبت به مخاطرات سلطه بیگانگان بر سرنوشت جامعه از دهه 40 روشن است

 

از کودکی مطابق فضای حاکم بر جامعه خمینی را با عنوان امام خمینی می شناختم. بعدها که با آغاز جوانی بخاطر کاستی های کشور و نیز تباهی جریان اصلاحچی حاکم بر مملکت نسبت به انقلاب 57 بدگمان شدم، نامش را به همان صورت خمینی می آوردم. اما امروز با توجه به مواضع جوامع و حکومتها به ویژه در منطقه خودمان نسبت به فجایع غزّه، می بینم که او براستی امام بود

 

من امروز نیز اعتراض به طرحی به مانند کاپیتولاسیون را نه یک حماسه، بلکه یک وظیفه معمولی و بدیهی می دانم. اما امروز که مصر گذرگاه رفح را بر روی کمکهای خوراکی و امدادی به مردم بی پناه غزّه می بندد و عربستان و اردن موشکهای یمن به سوی اسراییل را رهگیری می کنند و مردم بحرین برای تظاهرات در حمایت از فلسطین ناچار هستند تا چهره خودشان را بپوشانند در می یابم که قیام در برابر کاپیتولاسیون در آن زمان مبارزه بزرگی بوده است و اراده بالایی می طلبیده که بدون اعتقاد قلبی و عزم ایمانی میسر نبوده است. او براستی امام آن عصر بود

 

شاه، خمینی، بحرین، غرب

 

با توجه به این توضیحات درباره نسبت مشی سیاسی ایران در تعامل غرب، اشاره ای به مسأله بحرین هم بجا می باشد. در گذشته نوشته بودم که رویکرد شاه درباره انعطاف در موضوع بحرین، مبتنی بر اولویت و اهمیت خروج نیروهای انگلیسی به عنوان عوامل سلطه غرب از خلیج فارس بود. اتفاقاً درست در این مورد، خمینی هم، با همه حساسیتهایی که نسبت به سیاستهای غرب در ایران داشت، نسبت به استقلال بحرین سکوت پیشه کرد

 

اساساً تأمین منافع منافع ملی برای جوامعی چون جامعه ما و مشخصاً جامعه ما در رویارویی با غرب معنا پیدا می کند. بر همین اساس توافق رضاشاه بر سر اینکه آرارات کوچک تحت حاکمیت ایران باشد و یا ضمیمه خاک ترکیه و یا آنکه اداره بحرین پس از خروج نیروهای انگلیسی به عهده شاه ایران باشد یا نه هرگز هیچ نسبتی با تأمین منافع ملی ایران ندارد. بلکه آنچه که منافع همه مردمان منطقه را تأمین می کند پرهیز از تنشهایی است که به مداخله سیاسی و حضور نظامی نیروهای فرامنطقه ای می انجامد که هدفی جز تضییع منافع مردمان منطقه را ندارند

 

با این نگاه، موافقت ضمنی جمهوری اسلامی با روی کار آمدن طالبان در افغانستان به شرط خروج نیروهای آمریکایی از منطقه نیز توجیه پذیر می باشد. واقعیت امر آنست که هیچ اولویتی بالاتر از برچیده شدن حضور نظامی و نیز مداخلات سیاسی و حکومتهای دست نشانده غرب از منطقه وجود ندارد

 

نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی

 

با این توضیحات من امروز انقلاب اسلامی 57 را یک انقلاب ملی مردمی علیه سلطه غرب و جمهوری اسلامی برآمده از آن انقلاب را یک ساختار سیاسی مبتنی بر سنن ملی با حذف دربار شاهنشاهی به عنوان عامل اعمال سلطه غرب در ایران ارزیابی می کنم

 

از قضا همزمان با انقلاب ایران جنبشهای دیگری نیز در رویارویی با سلطه غرب در مناطق دیگری از جهان صورت گرفته است که اغلب در تقابل با غرب به ورطه گرایشهای کمونیستی در غلتیده اند که حتی در حالت موفقیت، عواقب وخیم دیگری را برای جامعه خویش رقم زده اند که مخاطراتش کمتر از سلطه غرب نبوده است. آنچه که ایران را از چنین پرتگاهی نجات داد، حرکت اجتماعی و قیام مبتنی بر مکتب اسلام، آنهم از سوی عالی ترین نهاد دینی بود

 

ایران، مبارزه سیاسی، گریز به غرب

 

جا دارد که به مسأله گریختن به غرب به بهانه فعالیت سیاسی نیز اشاره ای کنم. به ویژه با توضیحاتی که عنوان شد، من هرگز فعالیت سیاسی و یا مبارزه سیاسی کنشگران از جغرافیای جوامع غربی را از اساس در راستای منافع ایران نمی دانم. چرا که نسبت غرب با ما منحصراً نسبتی مبتنی بر سلطه جویی است

 

خود این پدیده سخیف پناهندگی به غرب به بهانه مبارزه سیاسی برای ایران هم از جمله تحفه هایی است که کنشگران غربزده به ارمغان آورده اند. اولاً احتمال خطر در صورت مبارزه سیاسی در هر ساختاری کاملاً بدیهی است و کسی که قرار است بخاطر خطر از معرکه بگریزد بهتر است که اصلاً وارد معرکه نشود. دوم اینکه رویکرد غرب برای سلطه جویی در ایران بر همگان مسلم است و کسی که به بهانه مبارزه سیاسی به غرب می گریزد عملاً آگاهانه خود را به عامل اعمال سیاستهای غربی بدل می کند

 

نگرانی از عقوبت حکومت به واسطه تنگ نظری ها یا تعارضات و تصمیم به عزیمت به منطقه ای دیگر و زندگی در امارت دیگر و امنیت تحت حکومتی دیگر  پدیده جدیدی در ایران نیست. اما در صورت ضرورت و ناچاری، همواره چنین هجرتهایی به مقصد مناطقی با سابقه تاریخی و فرهنگی مشترک صورت می گرفته است. یکی از مهمترین نمونه های آن بوعلی سینا می باشد که همه عمر در امارتهای مختلف خلافت عباسی در حال گریز بود و از بخارا سرانجام به همدان رسید. یا حتی در اوج شکوه سلسله صفوی، گروهی از فرهنگ ورزان ایران به دربار پادشاه گورکانی هند پناهنده شدند

 

اما پناهندگی به غرب و یا حتی روسیه پدیده ای است که متعاقب نفوذ سلطه جویانه دولتهای بیگانه در ایران پدید آمده است و مرتکبین به آن از حیث تلاش سیاسی در راستای منافع ایران فاقد وجاهت می باشند. مسأله پناهندگی به غرب به بهانه مبارزه سیاسی در راستای منافع ملی ایران و مصالح عمومی ایرانیان جمع نقیضین است

 

در مورد خمینی اولاً تبعید صورت گرفت. دوم اینکه از محل تبعیدش در عراق هم اخراج شد. سوم اینکه کویت هم او را نپذیرفت. چهارم اینکه پس از تصمیم دفعتی برای سفر به فرانسه، اعلام کرد که مایل است به هر کشور اسلامی که آزادی او در فعالیتهایش را بپذیرد هجرت کند که چنین نشد. در ضمن او فعالیتهای مبارزاتی اش را با چنان درایتی پیش برد که به اختلافات سیاسی دولتهای مخالف شاه نیالاید و مثلاً در دوران سیزده ساله تبعیدش در عراق، با وجود اختلافات حکومت عراق با شاه، خمینی مسئولیت اجتماعی اش در مبارزه سیاسی را از این تنازع جدا نگه داشت

 

جای آن است که در این میان اشاره ای هم به بختیار کنم. من همیشه تصورم بر آن بود که بختیار انسان مسئولیت پذیری بوده که در آن بزنگاه تاریخی نخست وزیری را پذیرفته و برای حفظ شیرازه کشور هر گونه تلاشی را به کار بسته است. اما امروز می بینم که همین گریختن اش به غرب جای لنگ کارش است! یعنی آن مسیر در اداره ایران که متکی به غرب بود، راهی به استقلال و آزادی نمی برد. آن مسیر، مسیری بود که خود شاه ارشدترین راهبرش بود که با انعطاف حداکثری در برابر سلطه جویی غرب، به تأمین حداقلی منافع ایران بسنده امید داشت. امروز که سویه ضد سلطه انقلاب اسلامی 57 را به واسطه تجربه جنگ غزّه درک می کنم، در می یابم که رویکرد بختیار علیرغم مسئولیت پذیری نسبتی با قیام سلطه ستیزانه ملت ایران نداشته و از اینرو یارای ایستادگی هم نداشت

 

حتی به گمانم بی عملی و انفعال ارتش در وقایع انقلاب و نهایتاً اعلام بی طرفی هم ناشی از اتکا به غرب بوده است. چرا که بدون فرمان غرب، ارتش با همه نیروها و تجهیزاتش، توان تصمیم گیری و اقدام عملیاتی نداشت. چنان ارتشی جز عامل اعمال منویات غرب در منطقه نمی توانست باشد و ایران هرگز نمی توانست در لحظات خطیری همچون شهریور 1320 به آن تکیه کند. با چنان ارتشی هرگز نمی توانستیم امروز از دلاوری مبارزان یمنی در بستن شریان اقتصادی نظام سلطه غرب دریای سرخ پشتیبانی مؤثری به عمل آوریم

 

انقلاب اسلامی،  ایران، پرچم

 

با این توضیحات بی تردید تغییر پرچم ایران پس از انقلاب اسلامی 57 گریز ناپذیر بوده است. چرا که پرچم شیروخورشید معرف رسمی حکومت شاهنشاهی در ایران بود که از دوره قاجار و سپس پهلوی اصلی ترین عامل نفوذ سلطه به شمار می آمد و جامعه ای که برای حذف سلطه غرب به پا خاسته بود، مسلماً چنان نشانی را نمی پذیرفت

 

پرچم جدیدی هم که طراحی شده است با هویت جامعه انقلابی و سلطه ستیز ایران کاملاً سازگاری دارد. به ویژه که نشان آن مستقیماً در بر گیرنده کلمه الله است و بنیاد مکتبی جامعه ایران را بیان می کند و بر خلاف پرچم برخی جوامع اسلامی، شامل هلال ماه و ستاره نیست که تنها به فرائض مذهبی اسلام اشاره داشته باشد

 

من از کودکی نسبت به پرچم ایران (که امروزه پرچم جمهوری اسلامی خوانده می شود) خیلی احساس راحتی نداشتم. از آنجا که به نقاشی علاقه مند بودم، همیشه از اینکه نمی توانستم تقارن و تناسب نشان پرچم ایران را به خوبی اجرا کنم و اغلب تنها جایی از نقاشی که از آن ناراضی بودم همانجا بود ناراحت بودم. با پرچم شیروخورشید هم از طریق فیلمهای تلویزیونی درباره پیش از انقلاب آشنا شدم و همیشه در نظرم نشان جالبی می آمد. به ویژه که نشان منحصر بفردی نیز می باشد. چرا که نماد شیر در نشانها و پرچمهای مختلفی به کار رفته است، اما طراحی به صورت شیروخورشید، منحصر به ایران بود. بعدها هم درگیر این تمایز سخیف شدم که این پرچم ایران است و آن پرچم جمهوری اسلامی

 

به هر روی امروز می بینم که پرچم شیروخورشید نمی تواند ایرانی را نمایندگی کند که در برابر حمایتهای همه جانبه غرب از جنایتهای اسرائیل در غزّه، سرفرازانه از فلسطین دفاع می کند و از اینرو پرچم جمهوری اسلامی ایران را مناسب ترین علم استقلال و آزادی ایران می انگارم

 

مایل هستم که سلیقه شخصی ام را درباره پرچم امروز ایران و یا به بیان بهتر پرچم جمهوری اسلامی ایران بیان کنم. نخستین و مهمترین مسأله این است که آن نشان جمهوری اسلامی هیچ نسبتی با سنت بصری ایران ندارد. از همین رو این نشان از نظر بصری غریب به نظر می آید. به هر روی بر پرچم برخی کشورهای اسلامی شعارهای اسلامی از جمله الله اکبر درج شده است که اغلب بصورت خوشنویسی، مطابق با سنت هنری و تصویری این جوامع اجرا شده است. اما نشان جمهوری اسلامی بیشتر جنبه گرافیکی دارد و هیچ نسبتی هم با نقوش موجود در سنت تاریخی و مذهبی ما ندارد

 

مورد دیگر آنست که طراحی این پرچم بی جهت خیلی شلوغ است. یعنی دلیلی برای تکرار مکرر الله اکبر در حاشیه های بالا و پایین پرچم نیست. در ضمن نشان جمهوری اسلامی که در میانه پرچم طراحی شده است از دید من بخاطر فرمهای هلالی نوک تیز و نیز تشدید در بالا، حالت خشنی دارد. اما به هر روی با فضای انقلابی جامعه متناسب بوده است. در خلال نوشتن همین یادداشت برای اولین بار خواندم که طراح این نشان، از علامتی الهام گرفته است که گویا توسط حضرت محمد با نوک شمشیر بر روی شن درج می شده است

 

خلاصه آنکه امروز می بینم پرچمی که باورها و آرمانهای من به عنوان یک ایرانی را نمایندگی می کند همین پرچم جمهوری اسلامی ایران است و پرچم شیروخورشید براستی برازنده معرفی من نبوده و نیست

 

من، جمهوری اسلامی، ایران، غرب

 

نگاه من به عنوان یک ایرانی نسبت به غرب، از آغاز جوانی ام روشن است. در نامه ای که سال 1382 به الهه کولایی، نایب رییس اصلاحطلب کمیسیون امنیت ملی مجلس ششم، نوشته ام، از وادادگی دولت خاتمی نسبت به هشدارها و خط و نشان غرب درباره فعالیتهای هسته ای ایران گلایه کرده ام. یعنی تمایل من به عنوان یک ایرانی از آغاز جوانی معطوف به ایستادگی در برابر غرب بوده است و رویکرد غرب نسبت به ایران را زیاده خواهانه می انگاشتم. مسلم است که این دیدگاه نیز بر پایه تجربه های تاریخی ایران در تعامل با غرب پدید آمده بود

nj2.jpg

 دیدگاهم در تاریخ 18 اسفند 1382 درباره سیاست تنش زدایی خاتمی 

 

پس از دوران دانش آموزی که با گذشته پر شکوه ایران و نیز نفوذ و سلطه بیگانگان و شکستهای تأسفبار تاریخی اش آشنا شدم، در آغاز شور جوانی که هم در پی کامیابی های شخصی و هم خواستار سربلندی ملی بودم، جریانی بر ایران حاکم بود که با نام اصلاحات و اصلاحطلبی، با اتخاذ سیاستی تحت عنوان تنش زدایی، آنهم همزمان با اوج تهدیدات آمریکا در زمان جرج بوش پسر، عملاً تسلیم تمایلات سیاسی غرب بود که من این مشی سیاسی را صراحتاً روسپی گری سیاسی بین المللی آنهم بدون دریافت حق الفحشا می دانستم. بدین ترتیب می دیدم که در زمان زندگی خود من هم اوضاع ایران با آنچه که در تاریخ سده های اخیر از تجربه اش شرمسار بوده ایم فرقی ندارد و من هم می بایست خفت وادادگی و تسلیم را تجربه کنم که البته در شأن خود نمی دانستم

 

حال همه این رویدادها در شرایطی رقم می خورد که آمریکا و هم پیمانانش، چه با نظر مراجع بین المللی و چه بی توجه به آراء سازمان ملل، بی پروا به اهداف نظامی مورد نظرش حمله می کرد و کشورهای هدف را اشغال می کرد و از قضا دو مورد از این اهداف افغانستان و عراق درست در همسایگی ایران بودند و ایران هم از سوی جورج بوش مشخصاً به عنوان محور شرارت معرفی شده بود

nj3.jpg

 یادداشتم در 1385/2/2 درباره فشارهای غرب بخاطر فعالیتهای هسته ای ایران

 

در چنین شرایطی بود که از یکسو با نگرانی از تکرار تجربه های تلخ شکستهای سیاسی گذشته و از دیگرسو نگرانی از احتمال حمله نظامی به ایران، سمت و سوی ذهنیت من در رویارویی با غرب شکل گرفت. اینکه چگونه می بایست هم حقوق ملی را با اقتدار و قاطعیت سازش ناپذیر احقاق نمود و هم اینکه مبادا پافشاری بر احقاق حقوق ملی منجر به واکنش نظامی غرب گردد. در چنین فضایی بود که چنین می پنداشتم که ساختار سیاسی حاکم تحت نام جمهوری اسلامی، به ویژه در آن مقطع با دولت گل یاس و مجلس اصلاحات، توانایی حل چنین معادله ای را ندارد و برای گذر از این بزنگاه سرنوشت، می بایست ساختار حاکم تغییر یابد و چه بسا اساساً در خلال گذر از این بزنگاه سرنوشت بتوان فرصت را مغتنم شمرد و تغییر ساختار سیاسی حاکم و تأمین حقوق ملی را توأمان تضمین نمود

 

رأی من به دکتر احمدی نژاد در مرحله دوم انتخابات سال 84 نیز با همین انگیزه تغییر در ساختار حاکم و با هدف ایستادگی در برابر سلطه جویی غرب بود

 

ما، جمهوری اسلامی، ایران، غرب

 

همانگونه که توضیح داده ام مهمترین نقدهای من به حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران در نیمه نخست دهه هشتاد که مدتی هم وبلاگنویسی کردم، وادادگی در برابر قدرتهای بیگانه و سلطه جویی غرب بود که مهمترین مصادیق آن یکی کوتاهی از حق ایران در رژیم حقوقی دریای مازندران، یکی وادادگی دولت ننگین اصلاحات در برابر فشارهای غرب در مورد فعالیتهای هسته ای و دیگری اساس سیاست تنش زدایی خاتمی بود. یعنی حساسیت و نیز تمایل من معطوف به ایستادگی در برابر فشارهای بیگانگان جهت احقاق حقوق ملی بود

nj5.JPG

nj6.JPG

یادداشتم به تاریخ 5 دی 1385 درباره دغدغه هایم در موضوع فعالیتهای هسته ای ایران

 

آن هنگام علت فشارهای غرب به ویژه در پرونده هسته ای را رویکرد ستیزه جویانه جمهوری اسلامی در همسویی و هم پیمانی با گروههای غرب ستیز در کشورهای مختلف می پنداشتم. از همین رو در یادداشتی نوشته بودم: انرژی هسته ای حق مسلم ماست؛ اما این ما شامل حسن نصرالله و عمر البشیر و گلب الدین حکمتیار نمی شود. آن هنگام می پنداشتم که شاه به واسطه درایت سیاسی در جلب اعتماد غرب بهتر می توانست حقوق ملی ایرانیان را تأمین کند؛ و این پنداشت در مقایسه او با دولت عبا شکلاتی خاتمی پدید می آمد که فعالیتهای پنهانی هسته ای را با یک تشر از سوی آمریکا، در مذاکره با سه دولت اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان تعلیق نمود. اما امروز و در پی تجربه جنگ غزّه می بینم که ما دقیقاً با حسن نصرالله و حوثی های یمن و رزمندگان فلسطینی ما می شویم و بجز این، در رویارویی با سلطه جویی غرب نشانی از ما نمی ماند

238471_914.jpg

آن هنگام می پنداشتم که جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی و میهمانی های شاه در پاسارگاد و رژه گارد شاهنشاهی پیش چشم سران کشورهای غربی مایه اعتبار ایران در چشم جهانیان بود. اما امروز می بینم که برگزاری نشست جنبش عدم تعهد توسط دکتر احمدی نژاد در تهران از جشنهای پر هزینه 2500 ساله شاه ارزشمندتر است و اتفاقاً اعتبار ایران ناشی از حمایت از مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین و جنبشهای ضد استعماری در آفریقا و آمریکای لاتین می باشد

 

ما یعنی بولیوی و کلمبیا که از همان آغاز جنایتهای اسراییل در غزّه، سفیر اسراییل را با اردنگی اخراج کردند. ما یعنی آفریقای جنوبی که اسراییل را به اتهام نسل کشی به دادگاه بین المللی کشاند. ما یعنی یمن که با موشکهایش خرخره اقتصادی غرب را در دریای سرخ بهم فشرده است

nj7.JPG

پیشتر در یادداشتی درباره نام «نژادگان» برای وبلاگم به تجربه های تاریخی ایران در برخورد با غرب و سلطه جویی بیگانگان اشاره کرده بودم. با توجه به آنچه امروز در سطح منطقه در رویارویی با سلطه غرب رقم می خورد می توانم بگویم که نام نژادگان برای وبلاگم معادل نام جنبش نجبا برای مقاومت اسلامی در عراق و سوریه است

 

من، انقلاب اسلامی، ایران

 

ذهنیت من درباره انقلاب 57 و متعاقباً موضع انتقادی ام در چنین بستری شکل گرفت. اگرنه تا آن هنگام، فعل و انفعالات و تغییرات سیاسی 57 به مانند وقایع پیش از آن تنها جنبه تاریخی داشت و هیچ ذهنیت یا موضع مثبت یا منفی نسبت به آن نداشتم

 

در چنین شرایطی بود که می دیدم که از یکسو حق هسته ای ایران به واسطه فشار غرب توسط دولت عبا شکلاتی خاتمی تعلیق می گردد و از دیگرسو با توجه به تجربه عراق و افغانستان، در صورت حمله نظامی غرب هم امیدی به ایستادگی نیست. اینجا بود که پنداشتم که چه بسا رویکرد سیاسی شاه در تعامل با سلطه جویی غرب جهت تأمین منافع ایران موفقیت آمیز بوده است. چرا که نه به تعلیق حقوق هسته ای می انجامید و نه خطر حمله نظامی را به همراه داشت. مسلماً با این پیش زمینه به این نتیجه رسیدم که قاعدتاً انقلاب 57 رویداد نابجایی بوده است

 

ایران، شاه، جمهوری اسلامی، غزّه

 

امروز که مواضع سیاسی کشورهای منطقه و جهان را می بینم، در می یابم که تلقی من از مشی سیاسی شاه در تعامل با غرب در راستای تأمین منافع ایران اشتباه بوده است. رویکرد شاه در خوشبینانه ترین حالت به تأمین منافع ایران به قیمت سکوت در برابر حمایت غرب از جنایات اسراییل در غزّه می انجامید که از نگاه من هرگز پذیرفتنی نیست

 

البته ناگفته نماند که چنان رویکردی قطعاً به تأمین منافع ایران هم نمی انجامید، همانگونه که شاه هرچقدر جهت جلب نظر غرب برای فعالیتهای هسته ای تلاش نمود و سرمایه گذاری کرد، عاقبت هم با کارشکنی آنها روبرو شد و اساساً اگر غرب با رویکردی تعاملی، حقوق دیگران را بپذیرد دیگر غرب نیست. شاه علیرغم همه انعطافی که نسبت به سلطه غرب در ایران و حتی در منطقه داشت، عاقبت برای ایجاد کارخانه ذوب آهن در ایران ناچار به مذاکرات مخفیانه با شرق شد، تا مبادا غربی ها مانع آن شوند

 

شاید چشم اندازی که در صورت ادامه حکومت پادشاهی برای ایران قابل تصور بود شرایطی به مانند کره جنوبی و یا در ایده آل ترین حالت ژاپن بود. اما امروز می بینم که چه خوب که کره و ژاپن نیستیم. ژاپن بودن به معنی رفاه نسبی در ازای سرسپردگی مطلق به آمریکا و سکوت در برابر کشتار مردم بی پناه غزّه تحت وحشیانه ترین کشتارها است و این نه برای شخص من پذیرفتنی است و نه تناسبی با ارزشهای تاریخی فرهنگ ایران دارد. حتی فراتر از آن؛ چه خوب که آلمان هم نیستیم. آلمان بودن تنها در مصنوعاتی مثل بنز نمود پیدا می کند. حال همین کارخانه خودروسازی بنز، درست همزمان با کشتار مردم غزّه یک میلیون دلار به اسراییل کمک مالی کرد! چرا باید حسرت آن را بخورم که ایران آلمان نیست؟

 

من همیشه از سر و شکل آخوندی مسئولان جمهوری اسلامی در اخبار جهانی و مجامع بین المللی ناراضی بودم. اما امروز می بینم که هرچه باشد از آن ریخت کراوات زده سیاست کاران غربی که با گستاخی جنایات اسراییل را تأیید می کنند پسندیده تر است. حتی تصمیم دارم که خودم هم تا جایی ممکن دستکم از کراوات زدن پرهیز کنم. چرا که هر اندازه هم که فرم لباسهای امروزی جهانی باشد و عمدتاً هم از طراحی های غربی الگوبرداری شده باشد، اما کراوات هنوز هم یک مشخصه کاملاً غربی است. یاد آن روزها به نیکی که دکتر احمدی نژاد با کاپشن معروفش محبوبیت جهانی یافته بود

 

اینجاست که بار دیگر درستی و ارزشمندی انقلاب اسلامی 57 برایم روشن می شود. چرا که بدون انقلاب اسلامی 57 و با ادامه سیاست شاه، در ایده آل ترین حالت خیالی، شاید ما به ننگ آلمان بودن مبتلا می شدیم؛ که البته چون غربی نیستیم هرگز آن هم نمی شدیم و کره جنوبی سقف فضایی بود که برایمان طراحی شده بود

 

این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد

 

در یکی از ویدئوهایی که رزمندگان فلسطینی غزّه از حمله 15 مهر به اسراییل منتشر کرده اند، یک نفر به فارسی خطاب به رزمنده ای که به درون شهرک اسراییلی وارد می شود فریاد می زند: «بدو!» این صدا، غریو تاریخی ملت ایران در ستیز با سلطه جویی غرب است. شنیدن همین خروش برای افتخار به ایرانی بودن کافی است. این بانگ به برکت انقلاب اسلامی 57 طنین انداز شد و بدون انقلاب اسلامی 57 چنین خروشی میسر نبود

 

من هم به مانند بسیاری دیگر همیشه گمان می کردم که اگر انقلاب نمی شد، جنگ هم نمی شد و تحریم هم نمی شدیم. البته برخلاف خیلی ها چندان برای اعتبار پاسپورت ایرانی در کشورهای غربی اهمیتی قائل نبودم. اما گمان می کردم که اگر انقلاب نمی شد، ایران موفق تر و کامیاب تری داشتیم. اما امروز می بینم که هیچ موفقیتی با آن خروش فارسی در مرز غزّه بر سر اسراییل در رویارویی با سلطه جویی غرب قابل مقایسه نیست. از اینرو همه فشارها و ضعفها و کاستی هایی که به واسطه انقلاب تجربه شده است را به پای هزینه های منطقی برای رسیدن به این پیروزی بزرگ می گذارم. من هم تا پیش از این به نظر خمینی که جنگ را نعمت می دانست خرده می گرفتم؛ اما امروز می بینم که توانمندی نظامی ایران که موجب نگرانی آمریکا از گسترش جنگ غزّه شده است، ناشی از تجربه جنگ هشت ساله است که طی آن حتی اقلامی همچون گونی و سیم خاردار هم از ایران دریغ می شد

nj8.JPG

از سنگینی خفت برجام چنان اندوهگین بودم که پس از آن کوشیدم تا حتی المقدور توجه ام را از مسایل ایران منحرف سازم و تا جای ممکن پیوندهایم را با ایران کمتر کنم. آنچنان که از برگزاری نوروز و شب چله هم چشم پوشی کردم تا بتوانم فارغ از سنگینی آن خفت، زندگی عادی ام را پیش ببرم. اما عظمت ایستادگی در غزّه تا اندازه ای است که می توانم تحمل آن خفت تاریخی را به پای هزینه توجیه پذیر این پیروزی بگذارم

 

اشتباه من درست بود

 

با این توضیحات روشن است ذهنیت پیشینم را درباره انقلاب اسلامی 57 و جمهوری اسلامی برآمده از آن و نیز رویکرد ستیزه جویانه آن در رویارویی با غرب اشتباه می دانم. اما این ذهنیت اشتباه بی جهت پدید نیامده بود و من دلایل درستی برای آن داشتم

 

یکی اینکه با توجه به مواردی همچون رسوایی مک فارلین، هرگز نمی شد به شعارهای ضدآمریکایی کاگزاران این حکومت اعتماد نمود. شعار «جنگ، جنگ، تا پیروزی» هم که سرانجام به جام زهر و پذیرش قطعنامه انجامید. بعدها هم دولت عبا شکلاتی خاتمی سیاستی را تحت عنوان تنش زدایی در پیش گرفت که گل سرسبدش تعلیق فعالیتهای هسته ای ایران بود. پس از آن هم ننگ برجام رقم خورد و جمهوری اسلامی پس از سالها کش مکش تحت شعار «انرژی هسته ای حق مسلم ماست» با دست خود سیمان در تأسیسات هسته ای ریخت و آن را جشن گرفت. بدین ترتیب هیچ منطقی در آن نمی دیدم که با شعارهای ضدآمریکایی آبدوغ خیاری، حقوق ملی ایران پایمال گردد و عملاً مطامع مورد نظر غرب تأمین گردد

 

گذر زمان هم نشان داد که من حق داشته ام. مسلم است که وقتی حکومتی جنگ را پس از آزادسازی پیروزمندانه خرمشهر تا جایی ادامه می دهد که به خفت نوشیدن جام زهر می انجامد، نمی تواند مسئولیت خطیر به سرانجام رساندن فعالیتهای هسته ای را به عهده بگیرد. از همین رو گمان من بر آن بود که این ساختار سیاسی می بایست در راستای توانمندی جهت استیفای حقوق ملی تغییر یابد تا مبادا با یک مشی شعارزده کج دار و مریز، پرونده هسته ای را هم به سرانجام جام زهر قطعنامه 598 بکشاند. متأسفانه حق هم با من بود

 

با توجه به این تجربیات از یکسو نسبت به شعارهای غرب ستیزانه و ضد اسراییلی و رویهم رفته آرمانخواهانه جمهوری اسلامی بی اعتماد بودم و از دیگرسو پایان خوشی هم برایش متصور نبودم. بر همین پایه با حمایتهای سیاسی و نیز تسلیحاتی جمهوری اسلامی از برخی گروهها و جریانها در کشورهای مختلف منطقه مخالف بودم. چرا که این رویکرد را عمدتاً ناشی از رقابت منطقه ای با عربستان در قالب نزاع شیعه و سنی ارزیابی می کردم. تبلیغات حکومت هم در راستای همین تلقی بود. از جمله اینکه به وهابیت حکومت عربستان و تلاش برای درج شعار حیدر کرار بر پرچم سعودی اشاره می شد؛ و یا از آزادسازی قدس برای ظهور مهدی موعود سخن می رفت. همانگونه که گفتم اولاً شعارهای حکومت قابل اعتنا نبود، دوم اینکه نزاع مذهبی و فرقه ای هم هرگز سرانجام خوش ندارد و در راستای منافع مردم منطقه نیست و قابل دفاع نمی باشد، سوم اینکه هرگز اشاره ای به رویارویی با سلطه جویی غرب نمی شد که اگر هم می شد باز هم باورپذیر نبود. از جمله در یمن هم صحبت از دفاع از شیعیان حوثی بود که باز در قالب نزاع باطل شیعه و سنی ارزیابی می شد و برای من قابل تأیید نبود

nj9.JPG

با توجه به این مسائل بود که به واسطه نگرانی ها و مخاطراتی که بر اساس تجربه جنگ هشت ساله و یا برجام نسبت به اقدامات سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی در منطقه احساس می کردم، از اساس با آن مخالف بودم. اینکه تصویر آن حیوان درنده نتانیاهو را با چنان توضیحی پست کرده ام، نه از روی دلبستگی، بلکه به عنوان هشداری نسبت به نگرانی هایم بوده است

 

من هم مثل ترامپ پس از شهادت قاسم سلیمانی پرچم آمریکا را در اینترنت پست کردم و از حذف او احساس رضایت کردم. اما این نه بخاطر علاقمندی ام به سلطه آمریکا در منطقه و ایران که اگر چنین بود از برجام هم خوشحال می شدم و آن همه خون دل نمی خوردم بلکه بدین خاطر بود که عواقب اقدامات قاسم سلیمانی را محتوم به شکستهایی همچون برجام تصور می کردم و گمان می کردم که هرچه زودتر متوقف شود کم هزینه تر خواهد بود. دوم اینکه تحریکات جمهوری اسلامی را عامل برانگیختگی آمریکا برای حمله احتمالی به ایران می پنداشتم و از اینرو آنچه بر شهید قاسم سلیمانی رفت را خودکرده ای قابل پیش بینی می دانستم. اما امروز می بینم که ماجرا کاملاً برعکس بوده و اقدامات شهید سلیمانی و همرزمانش مانع حمله آمریکا و متحدانش به ایران بوده است و اگر چنین اقداماتی نبود، چه بسا آمریکا تا به امروز برای حمله به ایران درنگ نمی کرد

 

من امروز هم همچون گذشته ادعای جمهوری اسلامی برای مداخله نظامی در سوریه به بهانه مبارزه با داعش را باطل می دانم و با چنین اقدامی بر پایه چنین ادعای باطلی به کلی مخالفم. من امروز هم همچون گذشته این شعار توخالی را که اگر آنجا نجنگیم باید در ایران با داعش بجنگیم را پوچ می دانم. من امروز هم تبلیغات با شعار مدافعان حرم را بی پایه می دانم. اما می بینم آنچه که جمهوری اسلامی ایران در سوریه دنبال کرده است ربطی به این شعارها نداشته است، بلکه ایستادگی در برابر سلطه جویی غرب بوده است. موضوعی که امروز به ویژه با توجه به جنایات کنونی اسراییل در غزّه، می بایست ضرورتی قطعی دانست


توضیحات فرمانده توپخانه سپاه درباره حضور ایران در سوریه

 

در گفتگوی بالا سردار چهارباغی درباره نقش ایران در منازعات سوریه به دو نکته مهم مرتبط با این یادداشت اشاره می کند. یکی آنکه حضور نظامی ایران در سوریه به پیش از پیدایش داعش باز می گردد. بر این پایه بی اعتنایی من به تبلیغات حکومتی درباره خطر داعش و نیز دفاع از حرمت حرم حضرت زینب درست بوده است. دوم اینکه شهید قاسم سلیمانی در سفر به روسیه و دیدار با پوتین به خطرات تغییر حکومت در سوریه و روی کار آمدن یک رییس جمهور غربگرا اشاره کرده است و با این استدلال روسیه را به پشتیبانی نظامی در حمایت از رژیم بشار اسد ترغیب کرده است. یعنی راهبرد جمهوری اسلامی ایران و تصمیم خامنه ای در دفاع قاطع از حکومت بشار اسد مبتنی بر مبارزه با سلطه جویی غرب در منطقه بوده است. اما این موضوع هرگز در توضیحات و تحلیلها و تبلیغات حکومتی درباره مداخله نظامی و حمایت سیاسی ایران از بشار اسد مطرح نشد. از اینرو من حق داشته ام که با بی اطلاعی از این مسأله مهم و کلیدی، نسبت به مداخله ایران در یک جنگ منطقه ای یا فرقه ای نگران باشم

nj10.JPG

امروز وقتی می بینم که امیرعبداللهیان به عنوان وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران در نشست سازمان ملل در  نیویورک صراحتاً آمریکا را تهدید می کند که اگر جلوی وحشی گری اسراییل را نگیرد، از آتش این معرکه در امان نخواهد بود، در می یابم که پشتوانه شهامت سیاسی او شهادت قاسم سلیمانی است. اگر نسبت به این موضوع مطمئن بودم و به واسطه تجربیاتی به مانند جام زهر و یا برجام نسبت به این سرنوشت اقدامات نگران نبودم، شخصاً مشتاقانه هرگونه حمایتی که لازم بود را مبذول می داشتم

 

امروز می بینم برخلاف تبلیغات کج و کوله ای که عوامل بی عرضه حکومتی صورت می داده اند، اقدامات جمهوری اسلامی ایران در منطقه، نه در قالب نزاع شیعه و سنی، بلکه همانگونه که خامنه ای اعلام کرده بود، پشتیبانی از جنبش های آزادی خواهانه و سلطه ستیز و رهایی بخش بوده است

 

به هر روی اگر هم اشتباه کرده ام، از روی دغدغه مندی جهت ایفای مسئولیت اجتماعی بوده است و سوء نیتی در کار نبوده است. از اینرو خوشحالم که خوشبختانه روزگار مجال درک آن را برایم فراهم آورد و امیدوارم که مجال جبران آن را هم فراهم آورد

 

اما مهمتر از همه موضوعی که با این یادداشت سنخیت دارد، مسأله سوریه می باشد. با توجه به چنین تجربه هایی، در مورد سوریه هم نگران شکست دیگری بودم. به ویژه که بازیگران میدان سوریه نیز همان مهره های پرونده هسته ای بودند و به مانند مناقشه هسته ای، در این عرصه هم ایران با حضور چین و روسیه با غرب به مصاف بود. نقش چین و روسیه را هم که در ماجرای هسته ای تجربه کرده بودیم و می دانستیم که اگرچه با غرب همداستان نیستند، اما این به معنی هم پیمانی اشان با ایران نیز نمی باشد و بدین ترتیب همانگونه که کار تأسیسات هسته ای به سیمان کشید، مداخله در سوریه هم منطقاً نتیجه بهتری نخواهد داشت

 

جمهوری اسلامی ایران، سوریه، مثال نقض

 

من از آغاز مشخص شدن مداخله ایران در منازعات داخلی سوریه، با این مسأله مخالف بودم. مهمترین دلیل مخالفتم هم در آغاز آن بود که شکست در این جبهه را حتمی می انگاشتم و منطقاً برای جلوگیری از آن احساس وظیفه می کردم. در ادامه جنگ هم که به آوارگی و کشتار مردم غیر نظامی سوریه انجامید، از مشارکت ایران در این فضای فاجعه بار سرخورده بودم و مخالفت من جنبه اخلاقی داشت. اما اولاً استثنائاً جمهوری اسلامی ایران در این فقره به هر قیمتی که بود به هدفش رسید و حکومت بشار اسد را در سوریه سر پا نگه داشت. دوم اینکه امروز می بینم اگر این اتفاق روی نمی داد، حمایت از فلسطین و ایستادگی در برابر اسراییل و از آن مهمتر در برابر سلطه غرب میسر نبود

 

حال اینکه چطور در دو جبهه مختلف ماجرای هسته ای و جنگ سوریه که بازیگران یکسانی دارد، جمهوری اسلامی ایران یکجا بطور خفت بار و عبرت آموزی شکست می خورد و یکجا قاطعانه پیروز می شود قابل بررسی است. موضوع این است که آن طیفی که مسئولیت مذاکرات هسته ای را به عهده داشت با آن طیفی که جنگ در سوریه را پیش می برد متفاوت است. اتفاقاً در مقطعی که پرونده هسته ای از دست طیف مزبور خارج شد، در موضوع هسته ای هم پیروزی عاید ایران شد

 

با توجه به پیروزی در سوریه و متعاقباً ایستادگی سرافرازانه در برابر سلطه غرب در فلسطین، نتیجه ای که حاصل می شود این است که در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، علیرغم همه ضعفها و معضلات و کاستی ها که در همه ارکانش قابل مشاهده است، یک جا خیلی خوب کار می کند و آن یک جا به قدری خوب کار می کند که به همه ضعفها و کاستی ها می چربد؛ آن یک جا هم زیر نظر خامنه ای است. خیلی از نهادهای حکومتی که دچار ضعف و فساد فراگیر می باشند هم زیر نظر خامنه ای هستند. اما خود او در اینباره توضیح روشنی دارد که با وجود انتخاب مدیران و مسئولان برخی نهادها، در اداره آنها دخالتی نمی کند، بلکه اغلب نسبت به شیوه مدیریت آنها انتقاد هم دارد. تنها جایی که اداره آن با مسئولیت مستقیم خود خامنه ای صورت می گیرد نیروهای نظامی ایران است. اگر انقلاب نمی شد شاید ضعفها و معضلات کنونی هم دستکم تا این حد و حدود پیش نمی آمد که البته بعید می دانم اما این پیروزی تاریخی در رویارویی در برابر غرب هم هرگز حاصل نمی شد

 

در مورد سوریه هم اشتباه من درست بود. نخست آنکه رویکرد منطقه ای جمهوری اسلامی را در قالب تنازعات شیعه و سنی می پنداشتم و قرائن کافی هم در این زمینه وجود داشت. از سویی ستیز بنیادین جمهوری اسلامی با اسراییل را هم ناشی از تعصبات مذهبی و در ادامه تنشهای منطقه ای می انگاشتم. چرا که هیچ نشان قابل اعتنایی از پایبندی این حکومت به شعارهای غرب ستیزانه و ضد آمریکایی اش سراغ نداشتم. اما ایستادگی امروز در دفاع از مردم بی پناه غزّه در برابر جنایات اسراییل و همدستی غرب، نقض همه گزاره های پیشین است

 

امروز در می یابم که چه خوب که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، هیچ دنباله دیگری در ادامه نام خود ندارد و محدود به ایران نیست. امروز دیگر متأسف نیستم که 20 ماه از عمرم را برای سپری کردن دوره سربازی تلف کرده ام، بلکه خوشحال از آن هستم که دستکم در حد یک سیاهی لشگر در پیروزی امروز ایران نقش داشته ام. امروز در می یابم که با ارتش شاهنشاهی هرگز نمی توانستیم که در غزّه بر سر حامیان غربی اسراییل بخروشیم و این پیروزی را مرهون سرداران مستعان به دست سپاه هستیم

 

هسته ای، سوریه، با / بی انقلاب

 

آنگونه که در یادداشتهای دیگر اشاره کرده ام، نابسامانی سالهای اخیر ایران را به دلیل فشارهای ناشی از برنامه هسته ای و نیز  مداخله در منازعات سوریه می دانم. اینکه حکومت با فعالیتهای هسته ای مشکوک کار را به تحریم اقتصادی کشاند و سرانجام هم علیرغم هزینه های صورت گرفته و تحریمهای تحمیل شده، سیمان در رآکتور اراک ریخت و نیز اینکه بخاطر مداخله در منازعات سوریه، هزینه های سیاسی و اقتصادی هنگفتی را بر جامعه تحمیل نمود

 

از آنجا که شخصاً نسبت به سرنوشت جامعه و نیز مخاطرات پیش رو احساس وظیفه می کردم، برای پیشگیری از شکست و ناکامی در موارد مذکور دغدغه مند بودم. بر همین پایه همواره به راهکارهای دو تن از سیاست ورزان ایران رضا پهلوی و دکتر احمدی نژاد توجه داشته ام. هدف هر دوی آنها هم دور کردن مخاطرات ناشی از فعالیتهای هسته ای ایران و نیز هم پیمانی ایران با بشار اسد در منازعات داخلی سوریه بود. اما راهکار آنان به کلی متفاوت و مشی سیاسی اشان به کلی مغایر از هم بود

 

در موضوع هسته ای شاهزاده از اساس با فعالیتهای هسته ای مخالف بود. حتی یادم است که در گفتگویی درباره شعار «انرژی هسته ای حق مسلم ماست» گفت: «خب خودکشی هم حق مسلم منه!» یعنی بخاطر مخاطراتی که در ادامه فعالیتهای هسته ای پیش بینی می کرد، آن را معادل خودکشی می پنداشت و در نتیجه صلاح را در آن می دید که از اساس با آن مخالفت کند. اما دکتر احمدی نژاد در توافق با ترکیه و برزیل در سال 89، ضمن احقاق حقوق هسته ای ایران، بهانه های تهدیدآمیز غرب را هم منتفی نمود. این درست تفاوت ایران پیش و پس از انقلاب در رویارویی با غرب می باشد. اینکه ایران می تواند با ایستادگی در برابر غرب حقوقش را احقاق کند و ناچار به انعطاف در برابر سلطه جویی غرب نیست

nj11.JPG

nj13.JPG

در مورد سوریه هم شاهزاده از اساس با مداخلات ایران مخالف بود. اما دکتر احمدی نژاد پیش از بالا گرفتن بحران به بشار اسد برای برگزاری انتخابات آزاد پافشاری می نمود. یعنی دکتر ضمن توجه به ضرورت حفظ جبهه ایستادگی در برابر غرب، در پی مدیریت بحران بود. چرا که پیشاپیش به واسطه طرح آمریکا برای خاورمیانه بزرگ، احتمال بروز بحران در سوریه را تحلیل کرده بود و نسبت به آن به بشار اسد هشدار داده بود تا راهکار مناسبی برای جلوگیری از کشتار بروز بحران در پیش بگیرد. این هم یک نمونه مناسب دیگری است تا نسبت ایران با غرب، بدون انقلاب اسلامی 57 ارزیابی شود

 

در یادداشتی که با نام «خطر قرمز مدرنیسم غربی» در تحلیل یک اثر هنری درباره اسراییل نوشته ام، به نظرات یکی از اندیشمندان به نام والتر مینیولو اشاره کرده ام که به چهارگونه نسبت در ساختار طبقاتی جهان مدرن استعماری معتقد است: نفی کلی غرب، هضم شدن در غرب، رقابت با غرب مبتنی بر قواعد غربی، رویکرد انتقادی ضمن مشارکت با غرب

 

به گمانم رویکرد شاهزاده درست در ادامه مشی سیاسی شاه در تعامل با غرب ناظر بر سومین مورد از مواردی است که مینیولو مطرح کرده است. اما هم می دانیم که غرب چنین رویکردی را بر نمی تابد و هم تجربه کرده ایم که آن شیوه تعامل تا زمانی از سوی غرب تحمل می شد که شکل رقابت و عرضه اندام به خود نگیرد. آنچه که غرب را به عقب نشینی وا می دارد، مقاومت و نفی مطلق است. به ویژه در ملتهایی که از ظرفیت چنین کارزاری برخوردار باشند. خوشبختانه ایران با انقلاب اسلامی 57 به این مهم نایل آمده است

 

من در جایگاهی که به عنوان یک عضو عادی از جامعه داشتم، در حد پیشگیری از خطر احساس مسئولیت می کردم. چرا که بیش از آن تخصصی در ارائه راهکار برای چنان مسائل پیچیده ای نداشتم. از همین رو به همان نسبت که برای راهکارهای دکتر احمدی نژاد در احقاق حقوق ایران توجه داشتم، به مواضع شاهزاده هم در پرهیز از درگیر شدن در بحرانهایی که محتملاً به شکست ایران می انجامد توجه می کردم. به هر روی اگر بنا بود تا پس از هزینه های سیاسی و اقتصادی هنگفت فعالیتهای هسته ای، سرانجام سیمان در رآکتور اراک ریخته شود، همان بهتر که از آغاز این بازی سراسر شکست آغاز نمی شد

 

اینکه ایران توانست بحران هسته ای را در مذاکره با ترکیه و برزیل حل و فصل کند و غرب را وادار به پذیرش آن توافق سازد، بخاطر انقلاب اسلامی 57 است. این را امروز و در پی جنگ غزّه در می یابم. در غیر این صورت ما حداکثر یک کره جنوبی بودیم که با اجازه غرب ممکن بود به بخشی از برخی از حقوق امان دست یابیم و برای آن می بایست مطیع اوامر آنها می بودیم

 

حال اینکه در همین جمهوری اسلامی و پس از همین انقلاب اسلامی 57 دولت اصلاحات فعالیتهای هسته ای را در پی فشار غرب تعلیق می کند و یا دولت قفل و کلید بنا به خواست غرب در رآکتور هسته ای سیمان می ریزد را امروز و با توجه به مقاومت در غزّه به حساب استحاله و نفوذ دشمن برای مهار انقلاب می گذارم. اما اگر شاهد مقاومت سرفرازانه امروز در غزّه نبودم، آن را چون گذشته ناشی از علیل بودن انقلاب 57 می انگاشتم


اشاره دکتر احمدی نژاد از دقیقه 28:18  مناظره معروف سال 88 به نسبت انقلاب و فرمولهای غرب

 

دکتر احمدی نژاد در مناظره معروف انتخابات 88 درست به همین نکته ظریف اشاره کرده است که اولاً انقلاب اسلامی 57 علیه قواعد غرب برای اداره جهان - از جمله در ایران - بود و دوم اینکه دولتهای رفسنجانی و خاتمی در مسیر همان قواعد عمل می کرده اند. ناکامی های ایران در آن دولتها هم درست به همین دلیل بود. مخالفت من با جمهوری اسلامی هم به دلیل ناکامی های ایران در زمان دولتهای مذکور و نگرانی من از روی کار آمدن دوباره آن طیف نیز ناشی از نگرانی بابت تداوم ناکامی های ایران بود. از قضا موسوی بخاطر موضع و عمل جمهوری اسلامی ایران به ریاست دکتر احمدی نژاد خارج از قواعد طراحی شده غرب ابراز نارضایتی می کرد

 

در ادامه توضیحی که درباره نظریات والتر مینیولو آوردم باید اشاره کنم که موضع شاهزاده درباره جنایات امروز اسراییل در غزّه هم مطابق با همان ایده پرهیز از تقابل با غرب به امید حفظ منافع کمینه برای ایران می باشد. رویکردی که کشور توانمند و با فرهنگی مثل ژاپن هم با خفت و خواری آن را دنبال می کند، اما جمهوری اسلامی ننگ آن را از ایران به دور داشته است

 

رسوفیل ها روسوفیل نیستند

 

پیشتر در یادداشتی، با توجه به نمونه های تاریخی تلخی که از نفوذ عوامل بیگانه در مناسبات سیاسی ایران تجربه شده بود،  به نزاع روسوفیل ها و انگلوفیل ها در فضای پس از برجام اشاره هایی کرده بودم که این اشاره ها بیش از آنکه مبتنی بر دلایل قطعی باشد، از ترس مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید حکایت داشت

 

اما امروز گمان می کنم که در مورد روسوفیل هایی که در نظر داشتم، اشتباه کرده ام. اینکه طیفی در جمهوری اسلامی برای پیشبرد اهداف مورد نظر، با روسیه به عنوان یک کشور همسایه و قدرتمند و با نفوذ، که از قضا گهگاه منافع مشترکی هم دارد به همکاری و تعامل موردی دست بزند و روسها را با آگاهی از خوی غیر قابل اعتمادشان برای تأمین اهداف مورد نظر با خود همراه سازد نه به معنی روسوفیل بودن و آن سبقه نگران کننده تاریخی است و نه نسبتی با جریان تباه انگلوفیل و آمریکاپرست و برجام فروش دارد که رسماً و عملاً به هر گونه خودفروشی برای تنش زدایی با غرب و آمریکا تن در می دهد

 

اینکه روسیه نه پیشینه خوب و دوستانه ای در تاریخ روابط با ما دارد و نه امروز شریک قابل اعتمادی است یک بحث است، اما اینکه جمهوری اسلامی ایران یا دستکم طیفی از آن در راستای تأمین منافع راهبردی مورد نظر به تعامل تاکتیکی و موردی با روسیه دست زند بحث دیگری است که گویا با دقت نظر مطلوبی صورت می گیرد. در این رابطه تأکید بر حفظ یکپارچگی سرزمینی اوکراین به رسمیت نشناختن الحاق بخشهایی از اوکراین به روسیه از سوی جمهوری اسلامی ایران نمونه قابل توجهی در ارزیابی تعامل ایران و روسیه و حفظ اختلافات در مواضع راهبردی، علیرغم همکاری های نزدیک سیاسی است

 

با این توضیحات می بایست فضای سیاسی پس از برجام را، نه عرصه رقابت باندهای روسوفیل و انگلوفیل، بلکه میدان جدال جریان غربگرا و جریان انقلابی ایران تحلیل کرد

 

حالت روزگار می بینم

rm.jpg

آن هنگام که این یادداشت را می نوشتم، از یکسو منازعه فزاینده ابرقدرت ها بر سر سهم اشان در تصاحب جهان را می دیدم و از سوی دیگر با توجه به جنگ سوریه و درگیر بودن همه طرفها در آن، افزایش تنشهای جهانی را در قالب گسترش جنگ در سوریه تصور می کردم. از سویی روند تحولات را مطابق با روایتهای مذهبی آخرالزمانی می دیدم و با توجه به درگیر بودن مستقیم ایران در ماجرا خیلی نگران عاقبت کار بودم. به ویژه که سرانجام داستان را برای ایران شکست حتمی می پنداشتم

 

بعد که جنگ اوکراین در گرفت، دیدم که غرب و روسیه مستقیماً در آنجا درگیر شده اند و اگرچه همانگونه که گمان می کردم، نزاع قدرتهای جهانی به درگیری مستقیم انجامید، اما برخلاف روایتهای مذهبی آخرالزمانی این رویارویی در منطقه ما روی نمی دهد. وقتی جنگ غزه آغاز شد، اگرچه هم تنازع قدرتهای جهانی را با خود دارد و هم مطابق روایتهای مذهبی آخرالزمانی است، اما اولاً هرگز نگران ایران نیستم؛ و دوم اینکه مداخله نظامی را وظیفه ایران می دانم

 

تفسیر سوره روم / علی شریعتی

 

جا دارد که به تفسیر علی شریعتی از سوره روم (صوتی) هم اشاره ای کنم. تفسیر او را در همان سالهای نوجوانی خوانده ام و ته مانده مطلبی که در یاد دارم این است که سوره روم را به تنازع فرسایشی ابرقدرتهای ایران و روم تفسیر کرده است و به مؤمنان نوید می دهد که زد و خورد این ابرقدرتها باعث تضعیف آنها به دست خودشان می شود و زمینه را برای عرضه اندام مؤمنان فراهم می آورد

 

از قضا امروز که غرب علیرغم خواست قطعی برای حمایت همه جانبه از اسراییل در کشتار فلسطینیان، بخاطر گرفتار بودن در جنگ اوکراین با روسیه، نمی تواند همه توانش را در حمایت از اسراییل به کار گیرد، یادی که از تفسیر شریعتی بر سوره روم در خاطر داشتم مرور می شود. پیش تر از اینکه در قرآن شکست ایران از روم به مؤمنان نوید داده شده ناخرسند بودم. اما امروز می بینم که براستی تنازع ابرقدرتها می تواند به کام ستمدیدگان باشد

 

خوش بودی ار به خواب بدیدی دیار خویش
تا یاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی

khab.JPG 

بار دیگر به خوابی که از خامنه ای دیدم و در این یادداشت مفصل شرح داده ام اشاره می کنم. همانگونه که توضیح داده ام، پس از تصویب تحریمهای نفتی و بانکی سال 90 و اعمال آنها پس از یک فرجه شش ماهه در تابستان 91، دیگر چشم انداز روشنی برای ایران متصور نبودم. مطمئن بودم که نرمش قهرمانانه هم علاج کار نخواهد بود و پس از برجام هم تحریمها همچنان بر جای خواهد ماند و کار را به نارضایتی عمومی به واسطه بحران اقتصادی خواهد کشاند و متعاقباً در صورت اختلافات جدی با غرب، پشتیبانی غرب از نارضایتی های داخلی شرایطی چون اوضاع لیبی را در ایران رقم خواهد زد

 

آن زمان برایم قابل تصور نبود که همان ایرانی که در موضوع هسته ای تسلیم فشارهای غرب شد، در سوریه که کار علناً به جنگ و گسیل نیروی نظامی رسیده است، در برابر غرب به پیروزی می رسد. در نتیجه به شدت نگران عاقب ماجرا بودم. به همین خاطر هم در گزارش به جمهور توضیح دادم که برای جلوگیری از چنین شرایطی آنچه که در توان داشته ام را مبذول کرده ام تا اگر چنانچه مخاطرات جدی تری بر سر ایران فروآمد، بخاطر بی مسئولیتی نسبت به سرنوشت جامعه، مورد سرزنش واقع نگردم

 

همانگونه که بیان کرده ام، در خواب خامنه ای گفت که درباره ایران نگران نباشم. خودش هم هیچ نگرانی نداشت و با لحن مطمئنی صحبت می کرد. اما من از شدت نگرانی نمی توانستم حرفش را بپذیرم و اشک ریزان گفتگو را ترک کردم تا به پروازم به سوی اتریش برسم

 

اما وقتی جنگ در غزّه آغاز شد، از همان ابتدا اولاً اعتقاد داشتم که ایران موظف به مداخله نظامی است و دوم اینکه به خاطر فعالیت هم پیمانان اش در عراق و یمن و لبنان و حتی خود فلسطین، دیدم که در صورت رویارویی نظامی حتی می تواند دست برتر را هم داشته باشد. امروز اگرچه تقابل نظامی با غرب آنگونه که پیشتر تحلیل کرده بودم کاملاً محتمل می باشد، اما نه تنها بابت آن نگران نیستم، بلکه نسبت به پیروزی بسیار خوشبین هم هستم

t02.JPG

یکی از نقدهای من به خامنه ای همان چفیه ای بود که همیشه به گردن دارد. به هیچ روی نمی پسندیدم که کسی که بالاترین منصب سیاسی ایران را دارد، همواره نشانی از غیر به همراه داشته باشد. اما امروز می بینم که به گردن داشتن این شال، صریح ترین نماد برای اعلام ایستادگی علیه سلطه جویی غرب است و چه نیک که رهبر جمهوری اسلامی ایران بدین وسیله پشتیبانی اش را از این مبارزه تاریخی و اخلاقی و افتخارآمیز ابراز می کند

 

یادم است که وقتی دانش آموز دبیرستانی بودم، کنفرانس سران کشورهای اسلامی در تهران برگزار شد. در آن کنفرانس خامنه ای پیشنهادی را مبنی بر اختصاص یک حق وتو برای جهان اسلام مطرح کرد. امروز در جریان کشتار مردم غزّه توسط جنایتکاران اسراییلی با حمایت همه جانبه غرب، پیشنهاد آن زمان او بیش از پیش ضروری به نظر می رسد

01.JPG

02.JPG 

033.JPG

04.JPG

05.JPG

06.JPG

07.JPG

08.JPG

09.JPG

10.JPG

 

نَصرُ مِنَ الله وَ فَتحٌ غَرِیب

 

امروز از نظر من اولاً ایستادگی تمام قد جمهوری اسلامی ایران در موضوع فلسطین و جنگ غزّه یک وظیفه ضروری است. دوم اینکه در صورت ایستادگی، بسیار امیدوار به پیروزی هستم. سوم اینکه حتی اگر پیروزی نهایی و عملی هم رقم نخورد که خواهد خورد باز هم همان ایستادگی همه جانبه به هر قیمتی و با هر هزینه ای به معنی پیروزی خواهد بود

t17.JPG

این نبرد، همانگونه که سردار قاآنی در نامه به محمد ضیف نوشته است، یک نبرد تاریخی است. با پیروزی در این نبرد نه تنها انتقام برجام، بلکه انتقام همه تلخ کامی های تاریخی امان در تجربه برخورد با غرب از خلف وعده ناپلئون به فتحعلی شاه در معاهده فینکن اشتاین گرفته تا تبعید رضاشاه از ایران توسط انگلیسی ها - را گرفته ایم. از این رو شخصاً برای هرگونه فداکاری در این راه مشتاقانه آماده هستم

 

من پنجاه و هفتی هستم

 

نخست آنکه اساساً این اصطلاح کنایه آمیز «پنجاه و هفتی» برای اشاره به کودنی نیروهای سیاسی مخالف شاه از ابداعات خود من است و به واسطه تکرار آن، به ویژه از سوی افرادی که صفحات مجازی من را دنبال می کردند و به عنوان فعالان سیاسی دوزاری در رسانه های ماهواره ای پلاس بودند، کاربرد آن فراگیرتر شد

nj14.JPG

اشاره من به جماعت پنجاه و هفتی معطوف به نیروهای سیاسی بود که از یکسو با انگیزه ها و اهداف موهوم ایدئولوژیک مخالف شاه بودند و از دیگرسو پس از انقلاب هم نه تأثیر سازنده ای در اداره امور داشتند و نه نقش قابل اعتنایی در مبارزه با جمهوری اسلامی ایفا می کردند و اساساً در سراسر زندگی نکبت بارشان هیچ سود و ثمری برای جامعه نداشته اند و با این وجود تا دم مرگ به فعالیت بیهوده سیاسی ادامه می دهند. گمان من به خطا بر این بود که انقلاب 57 حاصل نابخردی همین جماعت بوده است

 

در یادداشتهایی (یک / دو) هم که نوشته بودم پنجاه و هفتی نیستم و نمی خواهم باشم، اشاره ام به بی توجهی چنین جماعتی نسبت به مسئولیت اجتماعی و پیامدها تصمیمات و فعالیتهایشان در سرنوشت جامعه بود و می کوشیدم تا شخصاً در چنان ورطه ای گرفتار نشوم و اسیر در ذهنیتهای شخصی و ذوب در مکاتب پوچ و بی اعتبار، سرنوشت جامعه و آیندگان را به بازی نگیرم و نسبتی با این رویکرد سخیف در ایفای مسئولیت اجتماعی نداشته باشم

 

با توجه به توضیحاتی که عنوان کردم، امروز نقش این جماعت بی بته را در رخداد انقلاب اسلامی 57 مطلقاً هیچ می دانم و این انقلاب را نتیجه یک قیام مذهبی از بطن جامعه به رهبری روحانیت مذهبی در رویارویی با سلطه جویی بیگانگان بر امورات ایران می دانم که ثمره آن امروز در مبارزات محور مقاومت درپیکار با جنایتهای اسراییل و حمایتهای غرب مشاهده می شود. موضوعی که خواسته قلبی و انتظار تاریخی خودم نیز بوده و هست

 

در یادداشتی که در ستایش توده عوام ایران نوشتم، به تصمیم بجای مردم در رأی آری به جمهوری اسلامی جهت برقراری ثبات سیاسی در برهه ای که به دلیل خروج شاه و پشت کردن ارتش به دولت بختیار و رقابت گروهکهای نیم بند سیاسی شیرازه اداره امور کشور از هم گسسته بود پرداخته بودم. آن یادداشت را اگرچه پس از جنگ غزّه نوشته ام، اما مبتنی بر ذهنیتم پس از تجربه بلوای «زن، زندگی، آزادی» و پیش از جنگ غزّه می باشد. آن هنگام همچنان گمانم بر آن بود که انقلاب 57 حاصل بی ثباتی سیاسی ناشی از مبارزات گروههای مخالف شاه بوده است و حساب انقلاب 57 را از رأی آری توده مردم به برپایی جمهوری اسلامی جدا می پنداشتم و همچنان انقلاب 57 را نابجا می دانستم

 

پس از جنگ غزّه و حمایت قاطع ایران از مقاومت اسلامی در منطقه علیه سلطه جویی غرب، دیدگاهم درباره اصل انقلاب اسلامی 57 هم اصلاح شد و آن انقلاب را هم ثمره قیام همان مردمی می دانم که نتیجه قاطع رفراندوم جمهوری اسلامی را رقم زدند و جماعت پنجاه و هفتی را، با آن تعریفی که در گذشته از آنها داشتم، نه تنها در رفراندوم 12 فروردین 58، که حتی در شکلگیری انقلاب و خروج شاه هم مطلقاً بی اثر می دانم. با این توضیحات و در اشاره به توده عوام ایرانی که انقلاب 57 را به رهبری مرجعیت مذهبی در قیام علیه سلطه غرب رقم زده است، خود را نیز پنجاه و هفتی می دانم. چرا که آنها آرمانهایی را به دوش گرفته اند که آرزوی قلبی من و امیال تاریخی ایرانیان در سده های پیشین بوده است

 

من انقلابی ام

 

با این توضیحات روشن است که امروز، هم انقلاب اسلامی 57 و هم جمهوری اسلامی برآمده از آن را تأیید می کنم. همچنین به بابت چنین رویدادی در تاریخ ایران مباهات می کنم و خود را به مانند مردم مبارز انقلابی 57 می دانم

 

با مرور تاریخ ایران به ویژه در سده های اخیر، همیشه ایرانیان را بخاطر وادادگی در برابر بیگانگان شایسته سرزنش می انگاشتم. آنچه که در زمان زندگی خویش زیر سایه جمهوری اسلامی تجربه می کردم هم چیزی جز آن نبود. در دولت اصلاحات فعالیتهای هسته ای با فشار غرب تعلیق شد و در دولت قفل و کلید در تأسیسات هسته ای سیمان ریختند. اما امروز بخاطر موضع ایران در جنگ غزّه و ایستادگی مؤثر محور مقاومت در برابر غرب، به همه مبارزات تاریخی ملت ایران جهت ایستادن در نقطه کنونی افتخار می کنم

 

امروز می بینم که با همه تلخ کامی های تاریخی که تجربه کرده ایم، ملت ایران در مقایسه با بسیاری از جوامع دیگر سرافرازانه پایداری کرده است. مثلاً برخی کشورها در پی سلطه غرب و یا در خلال جنگهای جهانی غربی ها به کلی از هم پاشیدند، برخی اشغال شدند و برخی پدید آمدند. ایران هم دچار ناملایمات مهیبی شد و عملاً به اشغال متفقین درآمد. اما اگر با نمونه هایی به مانند ژاپن و یا آلمان مقایسه کنیم که چگونه پس از اشغال تا به امروز سرسپرده آمریکا هستند، ارزش مبارزه ملت ایران با انقلاب اسلامی 57 بیشتر درک می شود

 

مثلاً همین اتریش که در آن ساکن هستم، اولاً در پی جنگ جهانی اول امپراتوری اش فروپاشید؛ دوم اینکه در پی جنگ جهانی دوم نیز به اشغال کامل متفقین درآمد. چند سال پس از اشغال هم دوباره به استقلال رسید، اما ناگزیر به اتخاذ سیاست بیطرفی در منازعات نظامی شد. حال همین اتریش بیطرف، در جنگ غزّه که هیچ ربطی به او ندارد جزو معدود کشورهایی است که به قطعنامه غیر الزام آور مجمع عمومی سازمان ملل برای آتش بس رأی مخالف می دهد! مسلم است که این جامعه، جامعه آزادی نیست و اگر رفاه و رونقی هم در آن است ناشی از سرسپردگی به آمریکا است

 

امروز در می یابم که چرا انقلاب مردم ایران راهنمای مبارزات بسیاری از جنبش های رهایی بخش و ضد سلطه در سراسر جهان بوده است و چرا رهبری امام خمینی الگوی دلخواه بسیاری از جوامع اسلامی و حتی غیر اسلامی زیر سلطه بوده است. امروز می توانم همه شکستها و ناکامی های تاریخ ایران را به پای هزینه ایستادگی در نقطه کنونی در پیکار با سلطه جویی غرب بگذارم و همه سرخوردگی های تاریخی را به واسطه کامیابی های کنونی نادیده انگارم

 

افتضاح برجام تا اندازه ای برای من گران بود که جا داشت تا از شدت خفت آن بمیرم. از همین رو تا جای ممکن کوشیدم تا در فضای وین با برنامه های هنری و فرهنگی خود را سرگرم کنم و با پرهیز از پیگیری اخبار ایران و یا برگزاری مناسبتهای ایرانی، اندوه شرایط پس از برجام را از جانم دور کنم. اما امروز با مواضع سرافرازانه جمهوری اسلامی ایران در دفاع از مردم بی پناه غزّه و نیز حمایت قاطع از مقاومت اسلامی منطقه در پیکار با حضور نظامی غرب، چنان شادکام گشته ام که با امید به پیروزی در این نبرد تاریخی می توانم از تلخی برجام فارغ آیم و یاد آن را تنها برای عبرت در گوشه ذهنم جای دهم

 

من انقلابی ام و اگرچه امروز انقلاب اسلامی 57 و جمهوری اسلامی برآمده از آن را تأیید می کنم، اما هرگز وضعیت موجود را بر نمی تابم و همانگونه که ملت ایران در درازنای تاریخ برای احقاق حقوق ملی و اجتماعی خویش از جان گذشتگی کرده اند  و سرانجام با انقلاب اسلامی 57 برگ زرینی در تاریخ مبارزات خویش رقم زده اند، خود را موظف به آن می دانم که برای تغییر به مطلوب وضعیت کنونی ایران نیز همچنان بکوشم و در صورت ضرورت از جان خویش دریغ نورزم. مسلم است که می بایست در تقابل با وزارت اطلاعاتی که فرد بیگناه را به ضرب شکنجه به عنوان عامل ترورهای هسته ای وادار به اعتراف تلویزیونی می کند و یا نیروی سرکوبی که معترضان بی پناه را لای نیزارهای ماهشهر به رگبار می بندد به قیمت جان ایستاد

 

امروز در سراسر جهان نارضایتی عمومی از حکومتها آشکار است. همچنین فساد و سودجویی و مسئولیت گریزی سیاست بازان بطرز چشمگیری عمومیت دارد و ناکارآمدی و رانت بازی در میان مسئولان حکومتها بیداد می کند. اما کامیابی های جوامع و ملتها علیرغم این معضلات رقم می خورد و مردم در همه جوامع برای رفع این معضلات فعالیت همیشگی دارند

 

امروز در آمریکا یک اسکلت متحرک رییس جمهور است که سخن خود را نمی فهمد و از عهده کنترل خویش عاجز است. فرزندش هم که در فساد رسوایی زبانزد آفاق است. وضعیت دموکراسی در فرانسه به جایی رسیده است که سالهاست مردم بین بد و بدتر انتخاب می کنند و ناچارند از فردای انتخابات علیه انتخاب خودشان جنبش جلیقه زردها راه بیندازند. در روسیه رسماً از دموکراسی چشم پوشی شده است. چین هم جدا از ساختار سیاسی بسته، در زمینه آزادی های مدنی و فعالیتهای اینترنتی هم محدودیت های شدیدی حاکم است. اما همه این جوامع و نیز جوامع دیگر، علیرغم معضلاتی که دارند به کامیابی هایی هم دست می یابند. اگر آمریکا به دستاوردهای سیاسی و یا اقتصادی در سطح جهان دست می یابد، نه بخاطر رییس جمهور کودنی مثل بایدن، بلکه بخاطر نهادهایی است که علیرغم چنین ابلهانی، کار خود را به خوبی انجام می دهند

 

ایران امروز هم چه بسا از هر نظر دچار کاستی ها و معضلاتی می باشد که می بایست برای رفع آن به پا خاست. انسداد سیاسی، فساد اقتصادی و اخلاقی مسئولان، نابرابری و تبعیض، اختلاف طبقاتی، معضلات زیست محیطی و بسیاری مشکلات دیگر در ایران هم به مانند بسیاری از جوامع دیگر و شاید بیشتر از برخی جاها نمود فراگیر یافته است. اما بهبود شرایط و رفع نواقص در تداوم راهی که ملت ایران تا به امروز پیموده است میسر می گردد

 

از خواب گران، خواب گران، خواب گران خیز



 

ترا دانش و دین رهاند درست ... در رستگاری ببایدت جست

 

رفع مشکلات در ایران به معنی الگوبرداری از غرب و آلمان شدن و تولید بنز نیست. لازمه آلمان شدن کمک یک میلیون دلاری کارخانه بنز به اسراییل همزمان با کشتار مردم بی پناه غزّه است. آلمان بودن و یا آلمان شدن ما مترادف با ملتی است که شاخص ترین اندیشمندانش همزمان با جنایتهای غزه، همبستگی با اسراییل را اصلی مسلم و بی گفتگو و غیر قابل مجادله اعلام می کنند. شرمی که هرگز هیچ تناسبی با ارزشهای والای تاریخی ایران ندارد کاستی ها و عقب ماندگی های فنی جامعه ما ربطی به فاصله ما با جایگاه امروز غرب ندارد، بلکه ناشی از فاصله ما از منزلگاههایی است. که در مسیر پیکار تاریخی خودمان می بایست به آنها برسیم

FGQcnEBX0AIvYBF (1).jpg

hbrms.jpg

من از اوان جوانی و حتی پیش از بیست سالگی اغلب یادداشتهای روزانه ای برای خودم می نوشتم که شوربختانه بخش عمده ای از آن پس از بازداشتم در عاشورای 88، از روی نگرانی توسط خانواده ام معدوم شد. یادم است پس از اولین آشنایی تلویزیونی با دیدگاههای رحیم پور ازغدی، درباره اش نوشته بودم که چه خوب که دغدغه او هم غربی نشدن ایران است. بعدتر که بیشتر به صحبتهایش گوش کردم، در ادامه آن یادداشت اضافه کردم که او ایران را اسلامی می خواهد اما من ایرانی. امروز می بینم که در برابر تهاجم عریان غرب، ایرانی بودن و ایرانی ماندن ایران در گرو اسلامی بودنش است

 

 فریاد ز افرنگ و دلاویزی افرنگ
فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ
عالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ
معمار حرم باز به تعمیر جهان خیز
از خواب گران، خواب گران، خواب گران خیز
از خواب گران خیز

 

پی نوشت یک

این یادداشت را می خواستم در همان روزهای آغاز حمله اسراییل به غزّه بنویسم؛ اما از یکسو مشغله های زندگی شخصی مجالی نمی گذاشت و از دیگرسو لازم بود تا نخست مطالبی را که پس از بلوای «زن، زندگی، آزادی» در نظر داشتم منتشر کنم و بعد به نگاشتن این یادداشت بپردازم که خود این متن هم زمان زیادی نیاز داشت

 

پی نوشت دو

آن چهل روز آغازین از جنگ غزّه، به ویژه در وین، تجربه سهمگینی بود. جهان بی شرم غرب به خیال آنکه ارتش جنایتکار اسراییل در مدت کوتاهی کار مقاومت اسلامی غزّه را یکسره می کند خفقان شگرفی را به راه انداخته بود و با موضعگیری های سیاسی و جوسازی رسانه ای و اجتماعی مجالی برای ابراز همبستگی با فلسطین یافت نمی شد. در وین هرگونه تجمع در حمایت از فلسطین به کلی ممنوع شده بود و در برخی جاها حمل پرچم فلسطین هم مجاز نبود. البته پس از انتشار تصاویر و اخبار جنایتهای اسراییل در غزّه و برپایی اجتماعات چشمگیر جهانی در اعتراض به آن شرایط تغییر کرد. اما فضای اتریش همچنان اسراییلی است

 

با مقاومت رزمندگان فلسطینی در غزّه و اقدامات محور مقاومت در یمن و عراق و سوریه و جنوب لبنان سرانجام اسراییل پس از چهل روز جنایت ناچار به پذیرش شرایط فلسطینیان برای آتش بس شد و امروز که پس از چند ماه از شروع جنگ این متن را منتشر می کنم، همگان دریافته اند که کار غزّه به سادگی آنچه که اسراییل و آمریکا و اروپا خیال می کردند نیست. اما من این موضع و دیدگاه را در همان خفقان مهیب آغاز جنگ در سر داشتم و برای ایفای مسئولیت آماده بودم

 

پی نوشت سه

rsst.JPG

من اگر با سلطه غرب، به ویژه بصورت جنایت بارش در غزّه مخالفت می کنم، ناشی از آنست که با اساس سلطه جویی مخالفم و حتی زمانی که مداخله ایران در منازعات سوریه را در راستای توسعه طلبی جمهوری اسلامی می پنداشتم، علیرغم خطراتی که وجود داشت، با آن هم به صراحت مخالف بودم. همچنین با هجوم نظامی روسیه به اوکراین هم مخالفت کرده ام. موردی که حتی جمهوری اسلامی هم علیرغم ارتباط سیاسی و نظامی تنگاتنگی که با روسیه دارد، مخالفتش را با آن اعلام کرده است. این همان ایرانی است که معرف و بازگوکننده عینی نظرات من است. اما موضع غربی ها در قبال جنگ اوکراین و جنگ غزّه یک موضع دوگانه مبتنی بر منفعت طلبی است و هیچ نسبتی با صلح طلبی و انسان دوستی ندارد

 

هنگامی که در عین شگفتی از حمله روسیه به اوکراین باخبر شدم، تازه از موزه کمونیسم پراگ بیرون آمده بودم و در انتظار آماده شدن ناهارم در رستورانی نشسته بودم. خواندن این خبر پس از بازدید از موزه کمونیسم پراگ و دیدن مداخلات سیاسی و حتی نظامی شوروی سابق برای نفوذ و توسعه طلبی در چکسلواکی سابق به شدت مایه تأثر بود

 

پی نوشت چهار

لازم می دانم که اشاره ای هم به جریان امنیتی ایرانشهری داشته باشم. به ویژه که جوجه هایی از این جماعت با من هم تماسهای ناخواسته ای داشته اند. مهره های ایرانشهری وزارت اطلاعات در جریان منازعات داخلی سوریه مبتنی بر پروژه ای که از سوی دستگاه امنیتی طراحی شده بود اولاً مداخله جمهوری اسلامی را با هدف مبارزه با داعش تبلیغ می کردند. دوم اینکه با دستاویزهای تاریخی از عمق استراتژیک ایران سخن به گزاف می گفتند. سوم اینکه مداخله نظامی جمهوری اسلامی در سوریه را برای ایران ضروری اعلام می کردند اما علیرغم ادعای توخالی میهن پرستی، خودشان زهره شرکت در آن جنگ را نداشتند. سوم اینکه به عنوان مخالف جمهوری اسلامی این جنگ را توجیه می کردند. چهارم اینکه مخالفت اشان با جمهوری اسلامی را در قالب هواداری از حکومت شاه ابراز می کردند و برای توجیه جنگ در سوریه، جنگ شاه در ظفار را پیش می کشیدند

 

اما اولاً من در جریان جنگ داخلی سوریه به مداخله نظامی جمهوری اسلامی مخالفت کرده ام. دوم اینکه دلایل مخالفتم را هم چه در آن برهه و چه در این یادداشت آورده ام. سوم اینکه دلایل تغییر دیدگاهم بر پایه اطلاعات و تجربه های جدید را توضیح داده ام. چهارم اینکه همچنان تأکید کرده ام که با اطلاعات و تجربیات پیشین، همچنان همان مواضع گذشته ام را درست می دانم. پنجم اینکه امروز از موضع اپوزیسیون جمهوری اسلامی و مخالف انقلاب 57 اظهار نظر نمی کنم، بلکه اتفاقاً با توجه به شرایط کنونی حتی انقلاب 57 و جمهوری اسلامی برآمده از آن را تأیید می کنم. ششم اینکه مشی سیاسی شاه را در تعامل با غرب دستکم در شرایط امروزی کاملاً نادرست و غیرقابل قبول و حتی در همان زمان هم به شدت ناپسند می دانم. هفتم اینکه مواردی به مانند مداخله نظامی شاه در جنگ ظفار را عاملیت او و ایران برای ایفای منویات سلطه جویانه غرب در منطقه می دانم، در صورتیکه توجیه من در دفاع از مداخله نظامی جمهوری اسلامی در سوریه مبتنی بر مبارزه با بسط نفوذ و سلطه غرب در منطقه می باشد. هشتم اینکه اگر امروز پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران در دفاع از مردم بی پناه فلسطین را ضروری می دانم، شخصاً برای هرگونه فداکاری در این راه آماده هستم

 

پی نوشت پنج

این دیدگاه من در صورتی است که جمهوری اسلامی ایران تا آخر خط در برابر حمایتهای غرب از جنایتهای اسراییل در غزّه ایستادگی کند و دوباره مثل ماجرای هسته ای سیمان در مواضعش نریزد

 

پی نوشت پنج

من تا به امروز دو بار برای ایفای مسئولیت اجتماعی از برنامه های زندگی شخصی، جان و آبرو و حیثیت ام گذشته ام. یک بار برای جلوگیری از خطر ارتجاع سبز در پی ناآرامی های پس از انتخابات 88 و یک بار هم برای جلوگیری از پیامدهای تحریمهای نفتی و بانکی اروپا و آمریکا در سال 90. ایستادگی در مسأله جنگ اخیر غزّه سومین باری است که برای ایفای وظیفه آماده هرگونه فداکاری هستم. تفاوت این بار با دفعات پیشین این است که در این مورد ما در موضع تهاجمی هستیم و نه به مانند دو فقره قبلی در موضع دفاعی و چاره اندیشی برای بحران. امروز بحران متوجه غرب است و غرب می بایست در اندیشه چاره جویی برآید که از آن ناتوان است و به ناچار دست به جنایت می زند

The comments are closed.