Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

خرانه های پسابرجام

پیشتر در نوشتاری به خریتهایی که برجام را گزیرناپذیر کرد پرداختم. در این نوشتار به خریتهایی میپردازم که از برجام تا به امروز صورت گرفته و به گمانم تا نبودی بیش از پیش ایران ادامه خواهد داشت و دلخوش به این مقدار نمیتوان بود / تصویر تابلویی است از فرانتس مارک نقاشی اکسپرسیونیست آلمانی

 

 

 

 

تو چشنفتی بجز بانگ خروس و خر
در این دهکور دور افتاده از معبر

دنباله ای بر مطلب پیشینم: خرانه های برجام

 

از همان روز توافق، برجام از نگاه من پایان فعالیتهای هسته ای ایران و برجای ماندن تحریمها بود و البته خلع اختیار حکومت و مردم و سپردن عنان ایران به قدرتها و سیاستهای بیگانه. ابزاری که میتوانست جمهوری اسلامی را تا اندازه ای بازی دهد که بالاخره شکل و شمایل مورد نظر را پیدا کند

 

از آنجا که عنان تحولات پس از برجام را بیرون از اراده ایرانیان می پنداشتم، دلیلی برای نوشتن تحلیلم نداشتم. چون انگیزه پیشینم در تحلیل مسایل این بود که با شناخت درست، در بزنگاهی که میتوان مؤثر بود، با کنش سیاسی درست زورق سرنوشت از دل امواج مهیب تحولات به ساحل آرامش هدایت شود. به ویژه با توجه به تلاشهای بیهوده ام پیش از برجام دیگر انگیزه ای برای نوشتن نداشتم. پس تنها با اجرای پرفرمانسی کوشیدم که تحلیلم را به بیان دیگری ابراز کنم که هدفش کنشگری سیاسی نباشد


پرفرمانسی که جلوی هتل محل توافق برجام اجرا کردم و در نخستین سالگرد برجام منتشر کردم

 

با توجه به اینکه به تجربه، همه نوشته های سیاسی پیشینم و نیز همه مباحثات سیاسی  گذشته ام در محافل سیاسی را در حکم یاسین به گوش خر خواندن دیده بودم، هنر را مناسب ترین مجال برای بیان دیدگاههای سیاسی ام یافتم. نه نیاز است که برای توجیه دیگران روح و روانم را بفرسایم و نه اینکه از سست عنصری و احتمال لغزش همراهان نگران باشم. بلکه هم اعتبار هنری پیدا میکنم و هم مخاطبان جدی تری برای کارهایم می یابم

 

از دید من وقتی بنا نبود تحریمها برداشته شود، بیگمان تنگنای اقتصادی به اعتراضات خیابانی میکشید و جمهوری اسلامی هم که بیگمان راه سرکوب را در پیش میگرفت.در نتیجه اروپا و آمریکا در صورت که کمترین تعارض منافع یا اختلاف سیاسی با جمهوری اسلامی، بهترین بهانه را برای مداخله نظامی پیدا میکردند و سرنوشت جمهوری اسلامی و البته ایران به سرنوشت لیبی و قذافی رحمت الله علیه میکشید

برجام، پرونده هسته ای، پسابرجام

توییت من در روز برجام که درست مطابق به تحلیل امروز است

 

البته اگر نظام مقدس وارد این مسیر برجامی بسوی نابودی نمیشد هم بدون اعتراضات داخلی یک ضرب مورد حمله نظامی خارجی قرار میگرفت و عاقبتش به عاقبت صدام میکشید. در هر صورت در این تردید نداشتم که جمهوری اسلامی قمار هسته ایش را تا جایی ادامه داده است که به نابودی اش گره خورده و این رژیم هم تا اندازه ای سیاه است که نابودی خود را به نابودی ایران گره میزند. امتیاز سرنوشت قذافی به سرنوشت صدام در این بود که باز در نمونه لیبی برای مردم مجال مختصری برای تأثیر کمینه بر مسیر تحولات بود، که اگرچه من به شخصه راهکاری خاصی نداشتم، اما بالاخره شاید در آن محنتکده هشتاد میلیونی کسی پیدا میشد و ترفندی می یافت

 

از جمله پررنگ ترین جلوه های خرانه که از لحظه اعلام توافق برجام بروز کرد، تحلیلهای آبکی بود که به بقای آخوند تأکید داشت. اروپا پادرمیانی کرده است و آمریکا و آخوند با هم کنار آمده اند. این تحلیل آبکی از سوی رژیم با سرود فتح و سرنای سرور تبلیغ میشد و از سوی مخالفانش با مارش عزا و سنج ماتم

 

پادوهای رژیم به این خریت سرمست بودند که بساط لفت و لیس از قبل آخوند همچنان بر پا خواهد ماند و مخالفان از این خریت سوگوار بودند که در سایه این توافق حماسه هایشان علیه رژیم ناکام خواهد ماند! گویی پیش از برجام چنان نفسی از رژیم گرفته بودند که به احتضار افتاده بوده است که اکنون از حیات دوباره اش ماتم زده بودند! مگر پیش از برجام چه غلطی کرده بودند و از آن مجال تاریخی چه بهره ای برده بودند که پس از برجام نمی توانستند؟

 

یک دسته خر دیگری هم بودند که بخاطر بر باد رفتن «منافع ملی» توهمی اشان سوگوار برجام بودند. این هم حد بینهایتی از خریت بود! اگر براستی چنین دلواپس بودند می بایست پیش از رسیدن به وضعیتی که چاره ای جز برجام نبود، اقدام دیگری میکردند که به وضعیت آن روز نرسند. اگرنه در زمان برجام چاره ای جز آن نبود که اگر بود کسی ارایه میکرد. اتفاقاً خریت همینها در همدستی و توجیه لجبازی های هسته ای رژیم کار را به آنجا کشانده بود. خریت خاصی میطلبد که منتقد وضعیتی باشی که راهکاری برایش نداری! در زمان برجام تنها گزینه دیگر ادامه لجبازی های هسته ای بود که از سویی به واسطه تحریمها دیگر پولی برایش نمانده بود و از سوی دیگر کار را به حمله نظامی خارجی میکشاند


پرفرمانسی که در دومین سالگرد برجام تهیه و منتشر کردم

 

به هر روی برجام با سورچیان و سوگ نشینانش رقم خورد و از فردایش هر روز که گذشت خریت همگی اشان روشنتر شد. وعده های اروپا و آمریکا که محقق نمیشد، آن دوزار ده شاهی که ته خزانه بود هم خوش خیالانه صرف قراردادهای چرب با اروپاییان شد. دست هیچکس هم به هیچ جا بند نبود که چرا در این میان تنها ایران بوده است که از روز توافق همه تعهداتش را ایفا کرده است اما در عوض طرفهای دیگر هیچ وقعی به موضوع ننهاده اند

 

آنچنان که پیش بینی میشد تنگناهای مالی رژیم پس از برجام هم مرتفع نشد و کم کم نارضایتی های معیشتی شروع شد و دیگر تبلیغات دولتی هم بر سفره خالی مردم شیره نمی مالید. کارگران بی حقوق و بازنشستگان تاراج شده و مالباختگان مؤسسات مالی هر روز در گوشه ای تجمع میکردند، اما باز هم خرانه های پسابرجام التیام نیافت و کسی نفهمید که این بیراهه سقوط سرانجام در کدامین دره نابودی سرازیر خواهد شد

 

جالب اینکه جمهوری اسلامی هنوز از همین بحران خودساخته هسته ای نرسته، در باتلاق سوریه هر روز بیش از پیش دست و پا میزد تا آن را هم به نقطه گریزناپذیر از شکست فاجعه بار تبدیل کند! و جالب اینکه همان کره خرهای آریایی اسلامی که پا به پای خر لنگ هسته ای رژیم یورتمه میرفتند درباره جنگ سوریه هم آنقدر زبان بر نشیمنگاه قاسم سلیمانی لیساندند که خطر حمله نظامی را به بیخ گوش ایران رسانده است و هر روز نیروهای نظامی بیشتری از کشورهای بیشتر به منطقه گسیل میشوند

برجام، پرونده هسته ای، پسابرجام

یادداشتم با نام دومینوی شکست 

 

معادله پسابرجام هم مثل پیش از آن ساده بود: با برجام تحریمها برداشته نمیشد و نارضایتی های معیشتی به اعتراضات خیابانی میکشید و سرکوب خونین حکومت را به دنبال داشت که بحران را تا جنگ داخلی بی سر و ته می تواند پیش برد. احتمال زد و خوردهای داخلی و نیز خطر گروههای تبهکار در بهره گیری از نابسامانی ها برای غارت و تعدی موضوعی بود که من حتی پیش از برجام هم گمانه زنی کرده بودم و که شرحش را در «گزارش به جمهور» آورده ام و متن مربوط به سال 91 را هم منتشر کرده ام. اگر کسی بجای فهم و چاره اندیشی برای چنین بحرانی، از برجام در ماتم بقای آخوند بوده و یا سوگوار بر باد رفتن حقوق و دستاوردهای هسته ای ایران بوده است جز خریت تمام عیار کاری نکرده است. خریت بوقچیان رژیم در توهم تضمین بقا که جای خود

برجام، پرونده هسته ای، پسابرجام

یادداشتی که در روزهای منتهی به برجام نوشتم: مذاکراتی که دیگر هسته ای نیست

 

در خلال واپسین دور مذاکرات که به برجام انجامید و هر روز یک روز دیگر تمدید میشد اشاره کرده بودم که جمهوری اسلامی بر سر برنامه هسته ایش عجالتاً کوتاه آمده و از کش دادن مذاکرات به دنبال مسایل دیگری است که مهمترینش تضمین برای بقا بود. اما چنین تضمین هایی هرگز بر تحولات داخلی تأثیرگذار نیست. همانگونه که قاجار پس از شکست ترکمانچای از روسها برای تداوم حکومتشان تضمین گرفته بودند، اما این تضمین در تحولاتی که به سقوطشان انجامید نقشی ایفا نکرد و سرانجام هم سقوط کردند. مسأله این بود که تحولات پس از برجام پیشاپیش تحلیل شود و برای مدیریت آن آمادگی حاصل گردد که با آن حد از خریت که توضیح دادم میسر نبود

برجام، پرونده هسته ای، پسابرجام

 یادداشتی که شب اجرایی شدن برجام روی وبلاگم نوشتم: بازنشستگی سیاسی

 

به شخصه چون خودم برای پسابرجام راهکاری نداشتم نقد خاص یا موضع خاصی هم نداشتم. بر پایه تجربه فعالیتهایم پیش از برجام، اگر راهکاری هم داشتم، با توجه به پتانسیل های جامعه امکان تحقق آن را محتمل نمیدانستم. به همین دلیل هم از برجام به بعد بر آن شدم که تنها تماشاچی قضایا باشم. راه حل من برای پیش از برجام بود که هزینه آن را هم پرداختم و دیگر احساس مسئولیتی ندارم

برجام، پرونده هسته ای، پسابرجام

 یادداشتم با نام روز ملی فناوری هسته ای بجز برق

 

تنها کسی که بجای اندوه یا سرور بی پایه برای برجام، برای حل مسأله ادعای راهکار کرد دکتر احمدی نژاد بود. هرچند که راه حلش را طرح نکرد اما با توجه به سابقه مسئولیتش، به ویژه راهکاری که سال 89 برای مسأله هسته ای ایران اعمال کرد، میتوان چنین انگاشت که چه بسا راه حلی هم داشته باشد. اما خود او نیز تأکید اگر همه نیروها در یک مسیر جمع شوند راه حلی هست وگرنه خیر! او هم به خوبی تجربه کرده است که در آن سرزمین افیونی فرجام همه تلاشها شکست است و بیش از آنکه شکستی از خارج تحمیل شود مختصات خود آن جامعه زمینه ساز شکست است

 

البته با همه این توضیحات موضوع دیگری هم همیشه بوده است که اکنون به نوعی گریبانگیر نظام مقدس گردیده و رستن از آن چندان محتمل نیست. اینکه گویا مظابق انتظار نظام مقدس جاه طلبی های هسته ایش را ولو در تورقوزآباد همچنان میجوید. این را هم از سالها پیش گمانه زنی کرده بودم که البته آن زمان هنوز راهکاری برای نجات از بحران داشتم! یا خیال میکردم که داشته باشم

برجام، پرونده هسته ای، پسابرجام

یادداشتم درخرداد 91: ماجرای هسته ای، ملاقات در بغداد، مذاکره بر سر چه؟

 

اینکه برجام هم دیری نخواهد پایید هم باز بر من روشن بود. جمهوری اسلامی و نیز جمع پریشان مخالفانش هرچند برجام را بقای آخوند خیال میکردند، اما از دید من تنها راه نجات شاه شطرنجی بود که از همه سویه در خطر است و برای نجات تنها یک خانه دارد، هرچند در حرکت بعدی در همان خانه مات خواهد شد

برجام، پرونده هسته ای، پسابرجام

مسأله این است که سرانه خریت در میهن اهورایی ما به حدی بالاست که تا وارد آن خانه نشدند و خاک ماتم بر روزگارشان آوار نشد نفهمیدند که چه بر سرشان آمده است؛ اگرنه برای من به شخصه هم آشکار بود که در آن برهه بجز برجام هیچ راهکار دیگری نبود، هم مشخص بود که برجام هرگز بقای آخوند را تضمین نمیکند، و هم آشکار بود که خود این پیمان نامه نیز دیری نخواهد پایید. به همین منظور از همان سال نخستین برجام شروع به تهیه کارهای هنری با همین مضمون کردم که در سومین سالگرد اجرایی شدن برجام به تاریخ 26 دی ماه 1397 نمایگشاهی از کارهایم در همین رابطه افتتاح شد


پرفرمانس سومی که درباره برجام تهیه کردم و همزمان با شبی که ترامپ از برجام خارج شد منتشر کردم

 

جدا از برجام و پسابرجام، ایرانیان - از کارگزاران حکومتی تا دیگر سیاست بازان و نیز توده مردم - هنوز نفهمیده اند که آنچه که بر سرشان آمده و خواهد آمد در تحریمهای نفتی و بانکی سال 90 ریشه دارد که از تابستان 91 اجرایی شد. دسته جات نیم بند سیاسی که سال 90 اساس بحران را نفهمیده و نسبت به آن عملکردی نداشته اند قاعدتاً امروز هم ناتوان تر از درک پیامدهای آن هستند و بیگمان در بهبود وضعیت کنونی کمترین تأثیری نخواهند داشت. اگر کسی براستی دلسوز ایران و ایرانیان بوده است، می بایست در آن بزنگاه سرنوشت ساز وظیفه خویش را ادا کرده باشد، اگر نه اعتراض به وضعیت بحرانی امروز هنر نیست. بجز شاهزاده رضا پهلوی و دکتر احمدی نژاد هیچ رویکرد قابل دفاعی در فاصله سالهای 92-90 صورت نگرفته است. شاهزاده که شخصاً برای رهبری یک جبهه گسترده سیاسی از همه مخالفان جمهوری اسلامی و معترضان مدنی وارد عرصه شد و دکتر احمدی نژاد هم برای اجرای طرحهایی جهت خنثی کردن اثرات تحریمها حاضر بوده است تا به عنوان ضمانت خانواده اش را به گروگان بگذارد

 

چنین غمگین و هایاهای

کدامین سوگ می گریاندت ای ابر شبگیران اسفندی؟

بیا با هم بگرییم، ای چو من تاریک

The comments are closed.