Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

محمدرضا شاه، آريامهر،‌ايران،‌امنيت ملي،

  • پادشاه امنیت و آرامش

    شاهنشاه آريامهربه مناسبت سالروز درگذشت پدر تاجدارم، شاهنشاه آريامهر





    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

    مهربانی کی سر آمد، شهریان را چه شد؟

     

    پنجم امرداد ماه، سالروز درگذشت پادشاهی است که هنگامی بر تخت نشست که صدای حرکت تانکهای متفقین و ضرب چکمه های نیروهای بیگانه در دل پایتخت، اهریمن قحطی و مصیبت را در پهنه اهورایی ایران به بزم نشانده بود.


    پادشاهی که در شرایطی بر تخت نشست که برای قطع پای بیگانه و دفاع از یکپارچگی سرزمینی میهن، حتی حاضر به قطع دست خویش بود: « اگر دستم را قطع کنند سند جدایی آذربایجان را امضا نخواهم کرد. »


    پادشاهی که ایران را از یک سرزمین اشغال شده، آنهم از سوی سه ابرقدرت جهانی – انگلیس، آمریکا و شوروی – به ژاندارم خلیج فارس و جزیره ثبات خاورمیانه بدل کرد و از دل ویرانه های جنگ جهانی دوم ایران را به آستانه تمدن بزرگ رسانید.


    اقدامات زیربنایی در راستای توسعه و نوسازی کشور تنها بخشی از خدمات محمدرضا شاه بود؛ اما آنچه زمینه را برای توسعه و نوسازی فراهم می آورد، تأمین امنیت ملی بود.


    پدیده ای که شاید نسل من که از بدو زاده شدن، کشور را در اشغال تازیان بی مایه دیده است و بیش از هر نوای لالایی، با آژیر زرد و قرمز و سفید خو کرده است، درک ژرف تری نسبت به آن داشته باشد.


    برای نسل من که زیر موشک باران سردار ملعون قادسیه چشم بر جهان گشوده و رویاهای کودکانه اش را از پشت پنجره هایی به تماشا نشسته که چسبهای ضربدری خورده بودند و شوق رفتن به مدرسه را توأم با بیم حملات هوایی دشمن تجربه کرده است، چه بسا جنگ و فقدان امنیت ملی از جنبه های طبیعی زندگی به شمار می آمد که تا همیشه محکوم به آن خواهیم بود.


    امنیت ملی در دوره محمدرضا شاه نتیجه توان نظامی پیشگیرانه همراه با دیپلماسی ژرف اندیشانه و معطوف به تنش زدایی بود.

     

    تجهیز ارتش ایران با فناوری برتر نظامی از آنرو بود که شاه باور داشت که دشمنی با ایران در نهاد هر بیگانه ای نهفته است و می دانست که « ما جز خودمان نمی توانیم به کس دیگری متکی باشیم. حتی آمریکایی ها و انگلیسی ها هم قابل اعتماد نیستند. » 1

     

    شاه نسبت به همسایه غربی ایران کاملاً هوشیار بود و تأکید داشت: « من خوب می دانم که ارتش برای ما گران تمام می شود، ولی چاره ای نداریم. ما نمی توانیم طعمه کشوری مثل عراق شویم. » « اگر قدرت ما نبود همین عراق مفلوک هم ما را لقمه چپش می کرد. » 2

     

    بخاطر همین اقتدار نظامی پیشگیرانه بود که شاه توانست به دور از هرگونه ماجراجویی و شعارزدگی، برای اعمال حاکمیت ایران بر کرانه خاوری اروند، قرارداد 1937 را بطور یکجانبه لغو کند. کشتی جنگی ابن سینا با پرچم شیر و خورشید نشان ایران در آبهای خروشان اروند شناور شد و عوامل عراق را توان کوچکترین واکنشی نبود.

     

    در کنار این اقتدار نظامی پیشگیرانه، دیپلماسی اندیشمندانه شاه باعث شد که عراقی ها حتی جسارت شکایت به سازمان ملل را هم نداشته باشند.

     

    جدا از بهره گرفتن از توان برتر نظامی و سود جستن از دیپلماسی مدبرانه، شاه برای تغییر حاکمیت در عراق در پی اجرای یک کودتای نظامی بدست افسران عراقی بود که علت ناکامی آنرا پی بردن انگلیسی ها می پنداشت. چرا که اساساً اعتقاد داشت: « عراقی ها اگرچه در ظاهر متکی به شوروی هستند، اما در واقع نوکر انگلیسی ها می باشند. » 4

     

    آری، منافع ملی و امنیت ملی با تدابیر اندیشمندانه تأمین می شود و نه با هیاهو و جنجالهای بی نتیجه و تحمیل هزینه های مضاعف بر ملت.

     

    غوغاهای عوام فریبانه نه تنها به افزایش عایدات نفتی ما نیانجامید، بلکه همه ظرفیت های ملی را منحصراً به یک جنبه از جوانب اداره کشور محدود کرد و با عصبیت های خود محورانه و رویه های دیکتاتور مآبانه مصدق، آن یک جنبه نیز با شکست روبرو شد، و نه تنها کشور از عایدات نفتی پیشین محروم گشت، بلکه جامعه با مضیقه های دیگری نیز دست به گریبان شد.

     

    غوغاهاي قهرمان بازانه نه تنها مانع از تجاوز دشمن به میهن نگشت، بلکه همه دولتهای تازی را پشت سر سردار ملعون قادسیه بسیج کرد و بی عرضگی و شعارزدگی در دیپلماسی، نهادهای بین المللی را نیز به اتخاذ مواضع غیرمنصفانه واداشت.

     

    امروز هم با قهرمان بازی های پوچ و نمایشهای توخالی، نه تنها در سراسر کشور حتی یک چراغ با برق هسته ای روشن نشده است، بلکه در عوض کشور با تحریم های تازه به تازه ای روبرو گردیده است.

     

    عزم شاه برای برپایی نیروگاههای هسته ای علیرقم مخالفت صریح آمریکا و ورود ایران به عنوان سهامدار عمده در شرکت اورودیف در فرانسه بدور از جنجالهای اینچنینی و فشارهای همه جانبه بر ملت صورت گرفت.

     

    اعمال حاکمیت ایران بر جزایر تنب و ابوموسی نیز نتیجه اقتدار نظامی پیشگیرانه و اتخاذ ذیپلماسی هوشمندانه شاه بود. اگرچه ایران قدرت نظامی بلامنازع منطقه بود، اما این قدرت تنها اهرمی بود برای پیشبرد روشهای دیپلماتیک در راستای تحقق منافع ملی و تأمین امنیت ملی.

     

    اعمال حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه، شکست بی چون و چرای استعمار انگلیس بود که برای جلوگیری از این امر حتی تهدید به زورآزمایی کرده بود.

     

    در کنار این اقتدار، دیپلماسی هوشمندانه شاه از اجماع دولتهای عرب علیه حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه جلوگیری می کرد؛ تا جاییکه عربستان، اردن و قطر نامه ای را که در همین زمینه برای شورای امنیت سازمان ملل نوشته شده بود امضا نکردند.

     

    اگر نه، کاسه داغتر از آش شدن برای فلسطین و برگزاری راهپیمایی های سالیانه و محروم کردن ورزشکاران از کسب افتخار در میدانهای جهانی و تحمیل کردن هزینه های سنگین سیاسی بر ملت، پیامدی جز آن نداشته که هم در دوران دفاع مقدس با مزدوران فلسطینی روبرو شویم و هم پای ادعاهای واهی بر جزایر سه گانه، نام فلسطین را هم ببینیم.

     

    جدا از مانع تراشی ابرقدرتهای جهانی و تحریکات منطقه ای، شاه در مسیر توسعه و اقتدار ایران با ناسازگاری جریانهایی در درون کشور نیز روبرو بود.

     

    از یکسو ذهنیت روشنفکران شگفتی شاه را بر می انگیخت: « عجیب است! هر کدام از آنها که در دستگاه دولت به مقامی رسیده، نه تنها دوستان و همکاران سابقش را لو داده، بلکه علاقه شدیدی به اعمال زور و اتکا به سازمانهای امنیتی از خود نشان داده است. ما چطور می توانیم این ملت را تربیت کنیم؟ » 5

     

    از دیگر سو برخی دانشجویان نسبت به موقعیت بی نظیر کشور چشم بر هم گذاشته و با ایجاد ناآرامی در دانشگاهها، انقلاب واقعی را نه انقلاب سفید شاه و ملت، که انقلابی سرخ و آغشته به خون می پنداشتند.

     

    در این میان گروهی نیز رسماً، دست به اسلحه برده و در پی حذف فیزیکی شاه بر می آیند و شاه دو بار با حادثه مستقیم ترور روبرو می شود.

     

    موفقیت های شاه در مدیریت کشورهای تولید کننده نفت و افزایش عایدات نفتی ایران تا حدی بود که عراق نیز قادر به جدال با ایران نبود و همه این پیروزی های نفتی بدور از غوغاهای عوام فریبانه و قهرمان بازی های متوهمانه روی داد؛ آنهم نه در یک قالب صرفاً شعاری و دروغین که در حقیقت کشور را به انزوای سیاسی و بحران اقتصادی فرو غلطانده باشد.

     

    دیپلماسی معطوف به تنش زدایی شاه نه به معنی چشم پوشی از حق پنجاه درصدی ایران در دریای مازندران بود و نه تحمل کرشمه کشورهایی از قبیل سنگال برای حفظ روابط دیپلماتیک با ایران نبود، بلکه شاه با چنین نگرشی می کوشید اجلاس دولتهای عربی را به سوی یک اجلاس اسلامی جهت دهد تا مواضع ضد ایران آنها تعدیل شود.

     

    همچنین با وجود آنکه ایران در گرماگرم جنگ سرد از مهمترین متحدان غرب به شمار می آمد، شاه با برقراری مناسبات اقتصادی با بلوک شرق – از آلمان شرقی گرفته تا مجارستان و حتی خود شوروی – می کوشید تا پشتیبانی این کشورها را از جریانهای ضد ایران کمرنگ سازد.

     

    علیرقم نقش آفرینی مؤثر ایران در بلوک غرب، شاه در روند توسعه و نوسازی کشور از ارتباط با شوروی رویگردان نبود و برای نمونه پس از کارشکنی دولتهای غربی و سرآمد آنها آمریکا در ایجاد کارخانه ذوب آهن در ایران، در پی یک دور مذاکرات محرمانه، راه اندازی چنین کارخانه ای به شوروی واگذار شد.

     

    درباره ی مساله بحرین نیز دیدگاه شاه کاملاً قابل تأمل بود که در نوشتاری جدا به آن پرداخته ام.

     

     

    مسأله بحرین را همان کسی به بهترین شکل حل کرد که در شرایطی که رویکرد اشتباه قوام السلطنه می رفت تا آذربایجان را در آستانه تجزیه قرار دهد، با تدبیر شاهانه خود و بکارگیری ارتش، فرقه دموکرات را با گریز واداشت.

     

     

     

    مسأله بحرین را همان پادشاهی به بهترین شکل حل کرد که با وجود آنکه طبق قراردادهای پیشین، آبهای اروند رسماً و قانوناً در اختیار عراقی ها گذارده شده بود، با لغو یکجانبه قرارداد پیشین، در راستای منافع ایرانیان، قرارداد الجزایر را به حکومت عراق تحمیل کرد.

     


    بزرگی شاه عباس بزرگ هم در اتخاذ همین سیاست های اندیشمندانه بود. آن هنگام که مرزهای ایران در ترکتازی دوجانبه ازبکان و عثمانیان دید، با واگذاری سرزمینهایی، با عثمانیان صلح کرد و با همه توان ازبکان را سرکوب نمود و سپس به درهم کوبیدن عثمانیان پرداخت.

     

    در شرایطی که ایران از توان برتر نظامی در منطقه برخوردار بود و از دیگر سو حکومتهای منطقه، از پاکستان و افغانستان گرفته تا اردن و عربستان و حتی مراکش در کرانه اقیانوس اطلس، برای ثبات و ادامه حیات خود دست به دامن شاه ایران بودند، همچنین شکل گیری دولت دلخواه در اسپانیا در گرو مساعدت شاه ایران بود، و حتی اقمار شوروی در بلوک شرق برای بهره مندی از الطاف آریامهر از هم پیشی می گرفتند، با خروج نیروهای استعمار از خلیج فارس، بحرین هم در آغوش ایران آرام می گرفت.

     

    حتی در پی انعقاد قرارداد الجزایر و واداشتن عراق به پذیرش حاکمیت ایران بر کرانه های خاوری اروند، شاه نیم نگاهی هم به کاهش نفوذ شوروی در عراق و متمایل کردن حکومت بغداد به سوی ایران داشت.

     

    به همین خاطر بود که بیش از هر چیز، شاه بر خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس پافشاری می کرد و با طرح جایگزین شدن نیروهای آمریکایی نیز رسماً مخالف بود و اعلام داشت: « ما او را بیرون می کنیم و نمی گذاریم از در دیگر وارد خلیج فارس بشود. »

     

    بیان شاهنامه ای از اقتدار شاه، بیتی است که در وصف یزدگرد سوم ساسانی آمده است:

     

    سپهدار یزدان پیروزگر

    نگهبان جنبنده و بوم و بر

     

    پادشاهی که فرجام کارش نیز همانندی های فراوانی با سرنوشت یزدگرد سوم داشت.

     

    به هر روی برای من که زندگی در آن برهه از تاریخ را نیازموده ام، امنیت ملی در دوره آریامهر، به مانند اقتدار ایران در دوره نادرشاه و شکوفایی ایران در عهد شاه عباس و شکوه ایران در زمان انوشیروان، تنها یک افتخار تاریخی است که نه نقشی در آن داشته ام و نه بهره ای از آن برده ام.

     

    برای من که هنگامی چشم به ایران گشودم که نه از شاه نشان بود و نه از شاهنشاهی و از هنگام زاده شدن تا آن روز که پشت نیمکت مدرسه به آموختن الفبا نشستم همواره مرزهای کشورم را در تعدی اشغالگران وشهرهای سرزمینم را زیر حملات هوایی دشمن دیده ام، برای من که خرمی خرمشهر را در اشغال و آبادی آبادان را در محاصره یافته ام، آنچه بیش از همه جای سپاس دارد نفس کشیدن آریامهر است.

     

    در آن هنگام که کشور به هیأت جمهوری درآمده بود وهیبت اسلامی یافته بود، آنچه همچنان امنیت ملی ایران را تضمین می کرد، نفسهای پادشاهی بود که هم ناچار به ترک تاج و تختش شده بود و هم وادار به ترک سرزمینش.

     

    از 22 بهمن 57 تا 5 امرداد 59 تنها بخاطر نفس کشیدن آریامهر بود که هیچ دشمنی زهره تعرض به میهن را نداشت و هنوز دو ماه از درگذشت آریامهر نمی گذشت که دشمن به پاره کردن سندی جسارت کرد که رقم « محمدرضا پهلوی » خورده بود و نه تنها در نواحی مرزی، که در دل پایتخت کشور جرأت حمله پیدا کرد.

     

    نه ادامه پادشاهی آریامهر، که تنها ادامه نفس کشیدن او مانع از آن بود که هزاران ایرانی در اردوگاههای دشمن اسارتهای پرمشقت را تحمل کنند و هزاران تن دیگر به اعتبار قرارداد الجزایر جامه شهادت بپوشند و هزاران تن دیگر سالها با جراحتهای جنگی و عوارض شیمیایی و اختلالات روانی روزگار بگذرانند و گذشته از همه اینها، یک ملت با هزینه ها و خسارتهای جبران ناپذیر طولانی ترین جنگ قرن دست به گریبان شود.

     

    ای سرو که در پیرهن صبح نگنجید

    جان تو و آن جان بهاران که تو بودی

    یاد پدر اندر پدر اندر پدر ما

    وآیینه صد نسل و تباران که تو بودی

     

    پادشاه امنیت و آرامش! شاهنشاه آریامهر! از نفس کشیدنهایت سپاسگذارم.

     

    تهران – 5 امرداد 2570

    مهندس ساسان بهمن آبادی


     

    پی نوشت:

    1-6) گفتگوهای من با شاه، خاطرات امیر اسداله علم.