Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

انقلاب 57 در تناسب با جنبش مشروطه

در توضیح این پرسش که چرا پس از خروج شاه از کشور، از ظرفیت قانون اساسی مشروطه برای واگذاری مسئولیت به ولیعهد قانونی کشور استفاده نشد؟ مگر نه اینکه انقلابیان شاه را ناقض قانونی اساسی میدانستند؟ مگر نه اینکه هیچیک از انقلابیان هیچ انتقادی به خود قانون اساسی نداشت؟

 

 

 

 

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد؟ شهریاران را چه شد؟

 

انقلاب مشروطه به عنوان یک جنبش اجتماعی از ابعاد و جوانب گوناگونی قابل بررسی است. همچنان که با نگاه روشنفکرانه، جامعه شناسانه، تاریخ نگارانه و حتی دین مدارانه زمینه ها و پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن به نقدر درآمده است. جدا از همه تحلیلهایی که درباره زمینه های شکلگیری و پیامدهای متعاقب آن میتوان داشت، انقلاب مشروطه در قالب افزوده شدن نهاد مجلس شورای ملی به ساختار سیاسی و حکومتی کشور و همچنین تدوین قانونی اساسی قابل جمعبندی است

 

پس از انقلاب مشروطه نیز جنبشها و خیزشهایی در ایران شکل گرفت که همگی دستاوردهای مشروطه را پاس میداشتند. از جمله در پی کودتای سوم اسفند 1399 و خیزش رضاشاه بزرگ که سرانجام به انقراض سلسله قاجار و شکلگیری شاهنشاهی پهلوی انجامید قانون اساسی پاس داشته شد؛ و یا پس از سرپیگی مصدق از فرمان قانونی پادشاه مشروطه ایران، خیزش عمومی در 28 امرداد 1332 به استواری دوباره مشروطه انجامید. اما انقلاب 57 از کمترین تناسبی با دستاوردهای مشروطه که همانا قانون اساسی باشد به کلی به دور است

 

جریانات سیاسی، گروهها و شخصیتهای این انقلاب برای سالها در برابر حکومت محمدرضا شاه رویه منتقدانه، معترضانه و سرانجام براندازانه ای در پیش گرفته بودند و در همه این سالها عملکرد خود را با بهانه هایی چون استبداد شاه، فساد دربار، بی کفایتی عناصر حکومت، نبود فضای باز سیاسی و ... توجیه میکردند و برای کوخ نشینان و حاشیه نشینان دل میسوزاندند. رویهم رفته همه حملاتشان متوجه حکومت محمدرضا شاه و گهگاه کل پادشاهی پهلوی بود، اما کوچکترین اعتراضی نسبت به قانون اساسی نداشتند

 

روند جریانات به گونه ای پیش رفته که سرانجام در 26 دی ماه 57 شاه کشور را ترک کرد و پس از دو ماه عملاً کشور به قبضه انقلابیان درآمد. شاه، دربار، وابستگان حکومت و همه شخصیتهایی که به عنوان عوامل نابسامانی، فساد، دیکتاتوری، ثروت اندوزی، جاه طلبی و ... به شمار میرفتند یا کشور را ترک کرده بودند و یا در بازداشت بسر میبردند و یا به جوخه اعدام سپرده شده بودند. انقلابیان کاملاً به کشور مسلط بودند و دیگر هیچ مانعی برای اجرای قانون اساسی نبود. قانونی که ثمره مجاهدتها و از جان گذشتگی ها و کوششهای عصر مشروطه بود و محمدرضا شاه و یا حتی رضاشاه هیچیک در تدوین آن کوچکترین نقشی نداشتند. حتی گروههایی از انقلابیان سالها بود که شاه را ناقض قانون اساسی می پنداشتند و خواهان پادشاهی او در چارچوب قانون اساسی بودند. در چنین شرایطی به چه دلیل فاتحان انقلاب به اجرای قانون اساسی نپرداختند؟

 

در خرداد 56 داریوش فروهر، کریم سنجابی و شاپور بختیار، چهره های شاخص جبهه ملی در نامه سرگشاده ای از محمدرضا شاه خواستند که به استبداد پایان داده، زندانیان را آزاد کند و قانون را اجرا کند. مگر نه آنکه محمدرضا شاه مانع اجرای قانون به شمار میرفت؟ پس چرا انقلابیان به شیوه قانونی پادشاهی را به گزینه مناسب واگذار نکردند؟ در شرایطی که هیچکدام از گروههای معارض حکومت هرگز هیچ انتقادی به ولیعهد قانونی کشور نداشت و امروز هم پس از 32 سال از انقلاب 57 و هجوم انتقادهای همه جانبه علیه خاندان پهلوی کوچکترین انتقادی به شاهزاده رضا پهلوی وارد نشده است. تجربه ای که در واگذاری مسئولیت از محمدعلی شاه به احمدشاه به خوبی صورت گرفته بود

 

به هر روی هرکس به فراخور بینشی که دارد چه بسا پاسخ جدایی برای این پرسش داشته باشد، اما من اگر بخواهم پاسخی ارائه دهم بهترین پاسخ را در بیانیه جبهه ملی به مناسبت 12 بهمن 57 می بینم: «برای نخستین بار خورشید از غرب طلوع کرد.» آری، برای جریانهایی مثل جبهه ملی خورشید همیشه از غرب طلوع میکند. گروههایی مثل جبهه ملی و نهضت آزادی در شرایطی اقدام به پایمال کردن قانون اساسی مشروطه کردند که حتی تا سالها پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، طبق مقررات داخلی تشکیلاتی خود پایبند به پادشاهی مشروطه بودند. چگونه است که بازرگان که مسلمان، ایرانی و مصدقی بود در برابر نخست وزیری قانونی بختیار دولت موقت معرفی میکند؟ مگر نه آن بود که بختیار طبق همان قانونی نخست وزیر بود که مصدق؟ مگر نه آن بود که فرمان بختیار را همان شاهی توشیح کرده بود که فرمان نخست وزیر مصدق را؟ پس درد انقلابیان هرگز دیکتاتوری شاه و بی کفایتی رجال و فقر عمومی و عدم اجرای قانون اساسی نبود

 

از 26 دی ماه 57 دولتی بر سر کار بود که هیچ نقشی در مسایل گذشته و مورد اعتراض انقلابیان نداشت. ولیعهد قانونی کشور هم تا آن زمان دخالتی در اداره امور نداشت که مورد انتقاد باشد. قانون اساسی مشروطه هم ظرفیت تغییر حکومت را داشت و این مسأله در زمان انقراض قاجار و برپایی شاهنشاهی پهلوی با موفقیت صورت پذیرفته بود. پس چرا فاتحان انقلاب که هیچ اعتراضی به قانون اساسی نداشتند از اجرای آن سر باز زدند؟

 

امروز هم سرنوشت کشور در گرو قانون اساسی مشروطه است. این قانون اساسی ودیعه گرانبهایی است که انقلاب مشروطیت به ملت ایران ارزانی داشته است ، و به همین جهت صیانت و احترام به اصول آن که بنیان تمامیت ارضی و استقلال میهن ماست و همچنین شالوده حاکمیت ملی، متکی بر قومیت تاریخی و مبانی اعتقادات مذهبی مردم این سرزمین بر اساس آن استوار است، بر همه آحاد کشور از واجبات ملی است و پاسداری از آن تأکید شده است / اشاره ام به وصیتنامه محمدرضا شاه

 

هر آنکس که او دشمن پادشاست
به کام نهنگش سپاری رواست
پدر بر پدر شاه و خود شهریار
زمانه ندارد چنو یادگار

 

پی نوشت

این گفتار را در راستای ایده سیاسی ام در ایجاد یک موج حمایتی به سود شاهزاده رضا پهلوی تنظیم کرده بودم که از جمله موجبات خشم سربازان گمنام وزارت اطلاعات بود و در ممنوع الخروجی غیرقانونی ام مؤثر بود. گزارش همایش در سایت حزب پان ایرانیست

انقلاب، انقلاب مشروطه

 

با وجود آشنایی و ارتباط گاه به گاه از سال 84 با پان ایرانیستها هرگز همسویی خاصی با آنها نداشتم. از پاییز سال 88 با هدف تلاش برای ایجاد موج حمایتی به سود شاهزاده به جمعشان پیوستم که این یکی از نمودهای ایده سیاسی ام میباشد. کمی بعد هم طرحی را آماده کردم تا با امضای شماری از هموندان حکومت پادشاهی به عنوان موضع حزب توسط شورای رهبران تصویب شود. متن نامه در قالب پی.دی.اف. از لیک زیر قابل دریافت است

Padeshahi.pdf

 

کمی بعد وزارت اطلاعات از اینکه چنین پیشنهادی در میان پان ایرانیستها طرح و توسط برخی امضا شده باخبر شده بود اما در جستجو برای شناسایی طراح اصلی پیشنهاد به دو گزینه رسیده بود که یکی من بودم

The comments are closed.