در اندیشه ام که آیا در هیاهوی مهیب بمباران ها و حماسه سرایی ها و دیوار نویسی های تهییج کننده و تسلیت گفتن ها و زاری ها آیا در جامعه ما صدایی هم برخاست تا از بیهودگی اساس این جنگ بگوید؟ قلمی هم بود که به دور از شعارزدگی های تخدیر کننده به صلح فراخواند؟ یا آنکه همه و همه با گویش های مختلف و بهانه های متفاوت هم نوا با نوحه خوانی بودند که قافله ها را عازم ترکستان کربلا می کرد؟
از سال 83 که وبلاگ نژادگان را بر پا کردم هر سال به مناسبت 31 شهریور ماه و نیز سوم خرداد نوشتارهایی در گرامی داشت جنگ هشت ساله می نوشتم. رویهم رفته به عنوان کسی که زیر موشکباران چشم به جهان گشوده و با آژیر زرد و سرخ کودکی کرده و در ذوق و شوق مدرسه رفتن هم کیف و کتاب مدرسه را بر دوش داشته و کیسه زرد رنگ کمک های اهدایی به رزمندگان را در دست مگر می توان نسبت به این تلخی طولانی بی تفاوت بود؟
به کینه توزی و جاه طلبی های مردکی ﻛﻪ همواره از آوردن نامش ابا داشته ام و دستمایه ناسزاهای کودکی هایمان بود بسیار اندیشیده ام؛ همچنین به نابخردی های حکومت ایران؛ این سالهای اخیر حتی به واپسین نفس های پدر تاجدارم، شاهنشاه آریامهر هم اندیشیده ام؛ او که حتی به عنوان پادشاهی بی تاج و تخت باز هم نفس های خسته اش در بستر بیماری مایه آرامش ایران و خاورمیانه بود و تا روزی که نفس می کشید کسی را پروای تعدی به ایرانیان نبود. اما امسال به جامعه ای می اندیشم که نمی دانم اصلاً راهی به صلح می شناخت یا نه؟
در اندیشه ام که آیا در هیاهوی مهیب بمباران ها و حماسه سرایی ها و دیوار نویسی های تهییج کننده و تسلیت گفتن ها و زاری ها آیا در جامعه ما صدایی هم برخاست تا از بیهودگی اساس این جنگ بگوید؟ قلمی هم بود که به دور از شعارزدگی های تخدیر کننده به صلح فراخواند؟
به عنوان کسی که زندگی را با جنگ آغاز کرده بود، از همان کودکی انتظار ده سالگی ام را می کشیدم تا رهسپار جبهه شوم. خبر گفتگوی تلفنی جانشین فرمانده کل قوا با سرکرده دشمن که هنگام صرف صبحانه از اخبار صبح رادیو شنیدم مایه تأسف کودکانه من بود که احتمالاً جنگ پیش از ده سالگی من پایان خواهد یافت!
به این می اندیشم که آیا در جامعه ما درکی فراتر از یک کودک هفت ساله هم وجود داشته است؟ هیچ تلاش ولو نافرجامی شده که جامعه را از بمباران تبلیغاتی برای جنگ خواهی برهاند؟ یا آنکه همه و همه با گویش ها مختلف و بهانه های متفاوت هم نوا با بانگ نوحه خوانی بودند که قافله ها را عازم ترکستان کربلا می کرد؟ به استقرای پرونده هسته ای گمان نمی رود بانگی برای فراخواندن به رهایی از شعارزدگی و میل به آرامش و ثبات بر آمده باشد!
نشستیم و
به مهتاب و شب روشن نگه کردیم
و شب شط علیلی بود ...
اتریش / سوم خرداد ماه 1394
ساسان بهمن آبادی
+ همیشه بر آن بوده ام که اگر بنا باشد نام پسری را برگزینم آن نام «اروند» باشد.
+ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺮاﻕ ﻧﻳﺰ ﻫﺮ ﺳﺎﻟﻪ 17 ﺁﭘﺮﻳﻞ ﺭا ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺁﺯاﺩﺳﺎﺯﻱ ﻓﺎﻭ اﺯ اﺷﻐﺎﻝ اﻳﺮاﻥ ﺟﺸﻦ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪ.
+ عباس کیارستمی: جنگی که هیچ مفهومی نداشت:
www.youtube.com/watch?v=oc-9tJFbUUk
Comments
ساسان گرامی توجه داشته باش حتی با این روحیه نه چندان صلح طلبانه ایرانی بیش از 15 سده است که به ترک و تازی..نه بگذار جدید تر بگم انگلیس و روسیه خاک و فرهنگ و مردم خود را می بازیم .(300 سال است که ایراندر هیچ جنگی متجاوز نبوده است). .. همه میدانند "سلح" خوب است همانطور که همه میدانند بنزین گران است و لی ببینش بیتلزی هنرمندانه و اخلاق گرایانه با مستندات و محاسبات استراتژیک همیشه مطابق نیست. کشوری که 80 % درامد و حدود 50% کشاورزی ان در یک استان متمرکز است پذیرفتن اتش بس شکننده و پر حیله در شرایطی که همچنان دشمن در حال عقد قراردادهای نظامی و خرید "اصلحه" پرهزینه ولی عملا رایگان با هر قطب های قدرت و اقمار انهاست کار عاقلانه ای نیست .... روش های تبلیغاتی حکومت و نوحه ها و پرچم های بنفش و سبز و برای من نیز مشمئز کننده است ولی زیر سوال بردن شجاعت و عزم قهرمانان با اصطلاحاتی مثل شستشوی مغزی و نادانی و غیره " ناجوانمردانه " است ..به هر حال مفهوم جنگ برای من به عنوان کسی که زیر بمباران به دنیا امده این است: جنگ فاز تکمیلی پروژه انقلاب اسلامی ایران بود و ابر قدرت ها خرسند تر می بودند اگر قرارداد صلح در شرایطی که خوزستان در تصرف عراق بود بسته میشد
ﺩﻭﺳﺖ ﮔﺮاﻣﻲ ﻣﻦ ﻋﺒﺎﺭﺗﻬﺎﻳﻲ ﺭا ﻛﻪ ﻧﺎﺟﻮاﻧﻤﺮﺩاﻧﻪ ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﺑﻜﺎﺭ ﻧﺒﺮﺩﻩ اﻡ.