Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

اشاره ای به دو نکته پس از توافق وین

در مدت پس از توافق مایل بودم درباره برخی موضوعات کمی بنویسم که بخاطر حجم کار و برگزاری نمایشگاه نقاشی و شروع سال تحصیلی و آسیب دیدگی دست راستم مجال چندانی فراهم نبود. عجالتاً به دو مورد اشاره مختصری می کنم: سوریه و نیز رابطه ایران و آمریکا.

یک) سوریه ...

ترجیح من در برافتادن حکومت سوریه تنها از آنرو بود که تضعیف بازوهای خارجی جمهوری اسلامی را راهی برای توقف جاه طلبی های هسته ای حکومت ایران و مرتفع شدن حمله نظامی کاملاً محتمل می پنداشتم. با صورت گرفتن توافق وین و دور شدن آستانه حمله نظامی هرگونه فشار خارجی برای تغییرات داخلی در ایران را بیهوده می دانم، چه شکست ماجراجویی های حکومت در سوریه و حتی موضوع حقوق بشر. عملاً تا هنگامی که در درک و اولویت های جامعه ایران تغییری صورت نگیرد هیچ حرکت بیرونی نمی تواند منشأ اثر پایداری در درون گردد.

 

تا هنگام آن تحول چه بسا محال در درک و اولویت های جامعه چه تفاوتی می کند که نام خلیج فارس از سوی حکومت کنونی سوریه جعل شود یا اپوزیسیون کنونی اش؟ و یا آن کارشناس تلویزیونی سعودی که در همان آنی که نام خلیج فارس را جعل می کند ادعا میکند با ایرانیان دشمنی ندارد؟

 

دو) دست در دست هم نهیم به مهر ... وزیران امور خارجه ایران و آمریکا

از روی کار آمدن مجلس هفتم تمایل آشکاری در این طیف از حکومت برای در اختیار گرفتن امتیاز رابطه با آمریکا می دیدم؛ و حتی رقابت های چشمگیر درون جناحی. تا جایی که امروز اسناد ویکی لیکس هم حاکی از آنست که بلندپایه ترین مقامات حکومتی هم از هر فرصتی برای جان نثاری بهره جسته اند. به هر روی سرانجام یکی برنده این رقابت حقیرانه می شد.

پیرمردان حکومت ایران بسان دخترکانی که در پایان جشن برای چنگ زدن دسته گل عروس تقلا می کنند چند سالی در تکاپو بودند و سرانجام بخت یکی باز شد! شادباش!

 

همینطور که به تارهای سپید لای موهایم لبخند میزنم یاد همدوره های اصلاح طلبم می افتم که امروز دوباره در نشریات گروهی و باندی دست به قلم هستند و یا در شرکتهای رانتی وابسته به پدرخوانده هاشان مشغول هستند ... برنده این بازی ده – دوازه ساله مشخص است، اما بازنده ...؟!

  

+ یاد این افتادم که یکی از هم دانشگاهی های اصلاح طلب – که در روزنامه سرشناس و موفقی که همچنان سرشناس و موفق است فعال بود – وقتی برای درس خواندن به خانه ام می آمد سفارش میکرد نوشته هایم را برای چاپ به آن روزنامه بدهم تا به قول خودش هم منتشر شود و هم بابتش حق و حقوقی دریافت دریافت کنم! که مسلماً گوش شنوایی وجود نداشت!   

The comments are closed.