Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

تزارنامه

دیدم که روزنامه اعتماد امروز همزمان با ورود ولادیمیر پوتین به تهران نیم صفحه جان نثارانه ای را تنظیم و چاپ کرده است. یاد سرمقاله شرم آور این روزنامه در روز سفر پوتین به تهران در سال 86 افتادم که باعث شد حضوری به دفتر روزنامه رفته و جدا از اعتراض، به مسئولان روزنامه نسبت به تکرار چنین رویکردی هشدار دهم. به همین خاطر یادداشت مربوط به سال 86 در همین رابطه را بازنشر میکنم

 

چکیده ای از سرمقاله روزنامه اعتماد به قلم محمد قراگوزلو درست در روز ورود پوتین به تهران در سال هشتاد و شش

 

شعارهاي پوچ سلطنت طلبان و مدعاي بري از خرد اولترا ملي هايي که براي منافع ايران اشک تمساح مي ريزند، فريبي بيش نيست. آنان نمي فهمند که تقسيم پنجاه درصدي «سطح» و «زيربستر» نه امکان پذير است، نه عقلاني، نه محکمه پسند، مضاف به اينکه طرح چنين مقوله يي آن هم در قفاي ماسک شوونيستي پان ايرانيسم، به شدت دولت و ملت ايران را در موضع انفعال ضعف و فرار به جلو قرار مي دهد

 

 رئيس جمهوري در جريان ملاقات با همتايان شمالي خود نبايد تحت هيچ شرايطي به پيمان نامه هاي 1921 و 1940 اشاره کند. توضيح اينکه در اين پيمان نامه ها از حقوق 50 درصدي ايران سخن رفته است. شبه ناسيوناليست ها ناآگاه به مسائل پيچيده درياي مازندران براي اينکه دولت ايران را متهم به عدول از منافع ملي و عبور از اراضي بر و بحر کنند و افکار عمومي را- که به مباحث حقوقي و روابط بين الملل آشنا نيست- در مقابل دولت قرار دهند، طي روزهاي گذشته مزورانه بلندگو به دست گرفته اند و از تريبون هاي منسوخ سلطنتي قراردادي را علم مي کنند که به واقع نوعي «پيمان نامه بحرپيمايي» است و از کمترين اعتباري براي تعيين رژيم حقوقي درياي مازندران بهره مند نيست

 

براستی در آن هنگام که پژواک ضرب چهار پوتین در سعدآباد، دل هر میهن پرستی را به سینه می کوبانید، زوزه راسو صفتی به نام محمد قراگوزلو در سرمقاله اعتماد هرگز نمی توانست قابل تحمل باشد

 

 

وامانده ای از گله طاعون زده لاشه خوارانی که در عطر یاس غسل طهارت می کردند، غافل از آنکه گند راسو را عطر یاس نیز نمی تواند زدود

 

باید بحران هویت ناشی از نامش چاره می شد و می آموخت که مسجد مسلمانان تنها جای اقامه صلات است، نه سوء تفاهمی که با نامش پیدا کرده است

 

از اینرو در پی واکنشی درخور و در حد توان برآمدم و از آنجا که نشانی از لانه این راسو بدست نیامد، تصمیم به حضور در دفتر آن هرزنامه گرفتم

 

با توجه به اینکه از گوشه کنار پی برده بودم که مطلبی بی تایید علیپور نامی (مشاور سردبیر) چاپ نمی شود، برای هشدارها و تذکرات لازم سراغ او را گرفتیم

 

بگونه خلاصه

 

عنوان شد که اساساً از روسپیان سیاسی که در سنوات ماضیه به نام نامی اصلاح طلب بازار خودفروشان لندن و پاریس و واشینگتن و بروکسل را در راستای تنش زدایی رونق می دادند، هرگز توقع حرکت در راستای منافع ملت ایران نمی رود، اما اقدام علیه امنیت ملی و یکپارچگی سرزمینی و تمامیت ارضی کشور، آنهم در دل پایتخت به هیچ روی تحمل نمی شود

  

در برابر پیشنهاد چاپ نوشتاری از سوی من در پاسخ به سرمقاله محمد قراگوزلو، از آنجا که پرداختن به حق پنجاه درصدی ایران در دریای مازندران در چنین هرزنامه ای را لوث شدن این مساله حساس می دانستم، ضمن اشاره به نوشتارهایی که در گذشته به شرق فرستاده بودم، گفتم ترجیح می دهم چنین مطالبی اگر قرار است دوباره نوشته شود در روزنامه ای چاپ شود که مقاله " آواز کوچه باغی " را چاپ کرده بود

 

در خلال جدلهایمان، به امید عبرت گرفتن، اشاره ای کردم به واکنشهای نه چندان مسالمت آمیز ملت ایران در برابر فرومایگانی که در دوران اشغال کشور به دست متفقین، به طمع تکه استخوانی به همدستی با بیگانگان می پرداختند

 

و در پایان جمله ای که لبخند دایمی آقای علیپور را از چهره اش ربود: شما با در اختیار داشتن رسانه هرچه می خواهید چاپ می کنید و حتی از اهانت به اندیشه ما ابایی ندارید؛ ما نیز در مقابل ناگزیر از واکنش هستیم، اما از آنجا که رسانه ای نداریم واکنشهایمان نیز رسانه ای نخواهد بود

The comments are closed.