Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

پوتین سایز 86

این یادداشت را در مهر ماه سال 86 و در پی ورود ولادیمیر پوتین به تهران نوشتم و به مناسبت سفر دوباره امروزش به تهران دوباره منتشر میکنم. متن درباره حق پنجاه درصدی ایران در دریای مازندران است و تلاشهای پیگیرانه آن سالهای من برای آگاهی رسانی و اهمیت موضوع به عنوان یک مسأله مربوط به تمامیت ارضی

 

از پیش زمزمه های نزول اجلال "تزار پوتین به پا" در پاییز امسال شنیده می شد، اما تا واپسین لحظات هنوز قطعی نبود. شایعه ترور همچنان امید می داد که شاید از "ضرب چهار" پوتین در امان باشیم، اما بالاخره آن مرد با پوتین آمد

 

قرار بود درباره رژیم حقوقی دریای مازندران، یا به بیان بهتر حراج حق پنجاه درصدی ملت ایران از آبهای مازندران تصمیم گیری شود

 

در سردرگمی کامل ثانیه ها را می شمردم تا با خروج از پادگان، ناامیدانه، واپسین تقلاهای چند ساله ام را در این زمینه دنبال کنم. براستی نمی دانستم این چه یونیفرمی است که بر تن دارم و چه پوتینی است که ماههاست راه رفتن عادی را از یادم برده و اساساً چه خدمت مقدسی است که درگیرش هستم، اما باید میهمانی بی دغدغه خیانت به یکپارچگی سرزمینی و حقوق بی چون و چرای ملت ایران را به تماشا نشینم

 

نیم شبها مراقب باشم تا نگهبانان برای هر سایه ای ایست بکشند و اسم شب بخواهند، اما در روز روشن و بی هیچ تنشی مهمترین رکن کشور که همانا گستره جغرافیایی آنست، نذر عکسی یادگاری با پوتینی شود که برای زدودن صوری خون مردم چچن و داغستان حتی زحمت واکس زدن را هم به خود نداده

 

در هر فرصتی و در گفتگو با هرکس به توضیح فشرده داستان می پرداختم. اما زمان، زمان اطلاع رسانی نبود. از اینرو تنها در پی راهی برای اعتراض بودم

 

اینگونه بود که پس از بازگشت از پادگان، به سرعت پارچه نوشته ای با این جمله آماده کردم که: کوتاهی از حق پنجاه درصدی دریای مازندران، خیانت به خون شهیدان و تمامیت ارضی ایران. تا با حضور چند ساعته در نهاد ریاست جمهوری به علنی ترین شکلی که می توانستم اعتراض خود را ابراز کنم. سیاوش هم متنی برای ارایه به معاون ارتباطات مردمی رییس جمهور آماده کرده بود

 

نیروهای امنیتی نهاد ریاست جمهوری به دلیل نداشتن مجوز و ... از برافراشتن پارچه نوشته و حتی توقف جلوگیری کردند و ناگزیر مسیر رفته را باید بر می گشتیم. پرچم کشورهای ساحلی دریای مازندران در خیابان پاستور کابوس هول انگیز برباد رفتن بخش دیگری از ایران زمین را به اهتزاز در آورده بود

 

شاید هرگز سنگینی بار اندوه را بدان اندازه نیازموده بودم؛ شمه ای از اندوه میهن پرستان به هنگام تجزیه بحرین

 

نشست برگزار شد و بی شقه شقه شدن حق پنجاه درصدی مان پایان یافت و خطر بگونه مقطعی منتفی شد. پوتین رفت و راه نفسم دوباره گشوده شد

 

اردویسور آناهید نگاهبان دریای مازندران باشد

 

+

این یادداشت مربوط به پیش از بازداشت در سال 88 و حذف شدن بایگانی وبلاگم می باشد که یادداشت اصلی و اولیه در سال 86 در این پیوند در دسترس می باشد

The comments are closed.