Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

سیاست

  • عقب نشینی تاکتیکی

    با توجه به نظر آیت الله خامنه ای درباره عقب نشینی غیر تاکتیکی، دیدگاهم را درباره عقب نشینی تاکتیکی بیان می کنم

  • ملی گرایی کفر است

     کجا بجنگیم، تا کجا نجنگیم؟ این توجیه پوچ تبلیغاتی دستگاه امنیتی درباره جنگ در سوریه دستمایه ای است تا توضیح دهم چرا با مداخله ایران در جنگ سوریه مخالف بودم و چرا پس از عملیات طوفان أقصی تلاش برای حفظ سوریه در اتحاد با ایران را با هدف رویارویی با سلطه جویی غرب درست و بجا دانستم. این خود مدخل مناسبی است برای بیان اینکه اساساً دستاویزهای ملی گرایانه نمی تواند معیار مناسبی برای تعیین خط مشی و رویکرد اساسی یک جامعه باشد. قصد داشتم این یادداشت را در فرصت مناسب بنویسم که با توجه به سقوط امروز حکومت بشار اسد عجالتاً اشاره ای می کنم تا بعد بیشتر توضیح دهم

  • نگاهی به گفتگوی تلویزیونی محسن رضایی

    پنجشنبه شب هفته گذشته محسن رضایی به مناسبت سالگرد نوشیدن جام زهر معروف و پذیرش قطعنامه 598 در یک برنامه زنده تلویزیونی شرکت کرد و در کنار پرداختن به موضوع قطعنامه، صحبتهایی درباره وضعیت کنونی و شرایط ناشی از تحریمها داشت.

    محسن رضایی در میان همه عوامل جمهوری اسلامی تنها فردی است که دیدگاههایش بجای جنبه های شعاری و ذهنی بیشتر جنبه تحلیلی دارد که و با واقعیات نزدیکی دارد.

    مهمترین نمونه ای که در خاطر دارم، تحلیل او از آرایش نظامی آمریکا پیش از حمله به عراق بود؛ در شرایطی که مقامات جمهوری اسلامی هدف از آرایش نظامی آمریکا را تنها ترساندن صدام می پنداشتند، محسن رضایی در یک گفتگوی زنده تلویزیونی حمله آمریکا به عراق را ظرف یک هفته پیش بینی کرد که دقیقاً چنین شد و پس از حمله نیز در حالیکه هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه و علی شمخانی – وزیر دفاع وقت – در گفتگوی زنده تلویزیونی عراق را ویتنام دیگری برای آمریکا عنوان می کردند، محسن رضایی سقوط حکومت عراق را ظرف سه هفته تا سه ماه پیش بینی کرد که درست پس از سه هفته محقق شد.

    در کارزار انتخاباتی سال 84 نیز از احتمال حمله هوایی آمریکا به بخشهایی از ایران خبر داد و در مناظره تبلیغاتی سال 88 عنوان کرد که کشور سه بار در آستانه حمله آمریکا قرار گرفته بوده است. موضوعی که با انتشار اسناد ویکی لیکس آشکار شد.

    این دو نمونه از تحلیلهای محسن رضایی به عنوان دیباچه ای آورده شد تا به گفتگوی تازه او در شبکه سوم تلویزیون جمهوری اسلامی توجه بیشتری شود.

    نخست آنکه گفت: «نباید تحریم می شدیم ...» به این معنی که هم امکان آن بود که با اتخاذ سیاستهای درست از چنین شرایطی بدور بود و هم آنکه تأثیر تحریمها به هیچ وجه کم اهمیت و قابل چشم پوشی نیست.

    همچنین طبق معمول که هر کجا قافیه نظام مقدس به تنگ می آید دست به دامن مردم می شوند، از مردم خواست تا با یک جهاد اقتصادی منسجم چند ساله از این مرحله هم گذر کنند!

    هرچند که بواسطه سیاستهای دوران جمهوری اسلامی و شیوع واگرایی در همه ارکانجامعه ایجاد انسجام آنهم در زمینه اقتصادی با توجه به تنگناهای معیشتی موجود به چیزی فراتر از معجزه می ماند و از سویی امکان مقابله و دوام در برابر این حجم از تحریم و فشار آنهم برای چند سال قابل تصور نیست، اما از این جمله دو موضوع قابل برداشت است. یکی آنکه امیدی به لغو تحریمها و موفقیت آمیز بودن مذاکرات جمهوری اسلامی با گروه 1+5 در آینده نزدیک نیست و دیگر آنکه بحران آنقدر گسترده و چند جانبه است که حکومت از عهده رتق و فتق آن بر نمی آید و ناگزیر است تا دست به دامن مردم شود.

    محسن رضایی توصیه ای هم برای حکومت داشت تا با افزایش ظرفیت ها و جذب نیروها حتی از میان ایرانیان بیرون از کشور تقویت گردد که باز هم گمان نمی رود شدنی باشد. حوادث سال 88 نشان داد که جمهوری اسلامی از تحمل نزدیکترین عناصر خود رویگردان است.

    نکته دیگری که در لابلای صحبتها نیمه کاره رها شد این بود که گفت: «از الان هم می شود پیش بینی کرد که از شهریور ماه به آن طرف بالاخره ...» جمله نیمه کاره رها شد!

    گرداب هولناکی که جمهوری اسلامی کشور را به آن سوق می دهد مخاطرات گوناگونی را می تواند به همراه داشته باشد، از جمله عناصر قدرت طلبی که حتی از قدرت رو به زوال هم نمی گذرند و برای دستیابی به آن از هیچ کاری رویگردان نیستند. از رنگ کردن ریش و گیسو گرفته تا تأسفبارترین فجایع ملی؛ حال یا به این امید که برای جرعه ای هم که شده از جام قدرت سرمست شوند و یا به این خیال باطل که نظام مقدس شان را از سه کنج بلا به در خواهند آورد.

     

  • اين هنوز از نتايج سحر است

    تحريم جمهوري اسلامي،‌اتحاديه اروپا، كنسرسيوم نفت، 

    پس از یک زمینه چینی چند ماهه و با یک حرکت گام به گام تحریمهای نفتی و بانکی اتحادیه اروپا علیه جمهوری اسلامی اجرایی شد.

     

    در پاییز سال 1390 دولت انگلیس بدون هیچ جنجال تبلیغاتی و هیاهوی رسانه ای، در اقدامی عملگرایانه تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی را اعلام کرد. در شرایطی که رییس جمهور حکومت در یک گفتگوی رسانه ای – در یک اقدام تبلیغاتی و رسانه ای صرف – حجم مبادلات تجاری میان ایران و انگلستان و اساساً مجموعه اتحادیه اروپا را ناچیز شمرد، مجلس نشینان شروع شاخ و شانه کشیدن برای دولت انگیس کردند و نیروهای خودجوش برای حمله به سفارت انگلیس "بسیج" شدند.

     

    جمهوری اسلامی که در یک مانور تبلیغاتی دیگر طرح کاهش روابط با انگلستان را تصویب کرده بود، باز با یک حرکت عملگرایانه و غیر تبلیغاتی انگلستان روبرو شد و علیرغم میل جمهوری اسلامی، دولت انگلیس روابط سیاسی خود را با جمهوری اسلامی لغو کرد و عوامل جمهوری اسلامی را از سرزمین خود "اخراج" نمود.

     

    پس از این ماجرا، قانون تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی – بدون هیچ جنجال و هیاهو و در یک اقدام عملگرایانه – از سوی پرزیدنت اوباما هم امضا شد. اقدامی که بلافاصله پس از تصویب، در حالیکه ماهها تا اجرایی شدن فاصله داشت، ارزش پول ایران را حتی در درون کشور به هیچ کشاند.

     

    پس از آن، نزدیک به هفت ماه پیش خبرهایی درباره احتمال تحریم نفتی و بانکی جمهوری اسلامی از سوی اتحادیه اروپا به میان آمد. خبری که پیش از قطعیت، واکنش شدید و غلیظ و در عین حال متناقض مقامات حکومت را در پی داشت و در حالیکه از یکسو مشتریان اروپایی 18% از نفت ایران را کم اهمیت بر می شمردند، در همان حال تهدید به بستن تنگه هرمز در صورت تصویب این تحریمها می کردند.

     

    کار به دستان جمهوری اسلامی همچنان سرگرم خطابه های تبلیغاتی و واکنشهای انفعالی بودند که اتحادیه اروپا در اقدامی عملگرایانه طرح تحریمهای نفتی و بانکی جمهوری اسلامی را تصویب کرد و مسئولان جمهوری اسلامی را با تهدیدات توخالی شان به حال خود گذارد.

     

    تهدید بی اساس و تبلیغاتی جمهوری اسلامی برای بستن تنگه هرمز هم باگذر ناوهای نظامی آمریکا، انگلیس و فرانسه از این تنگه و ورود به خلیج فارس "عملاً" نقش بر آب شد. عبورهای این سه ناو فرامنطقه ای در شرایطی صورت گرفت که ناوچه جماران دست به سینه ماجرا را به تماشا نشسته بود.

     

    تحریمهای اروپایی که در فرجه شش ماهه تا اجرایی شدن، اثرات غیر قابل انکاری بر وضعیت صدور نفت ایران گذاشته بود، اکنون وارد فاز اجرا شده است و تلاشهای جمهوری اسلامی برای منصرف کردن اروپاییان در استامبول و بغداد و مسکو نافرجام مانده است.

     

    جمهوری اسلامی که در موضعگیری های صرفاً تبلیغاتی همواره این تحریمها را بی اهمیت می دانست، برای رهایی از این فشار فلج کننده از هیچ اقدامی فروگذار نکرده است و پس از تهدید پوشالی برای بستن تنگه هرمز و مذاکرات بی نتیجه با گروه 1+5 تصمیم به ایجاد یک کنسرسیوم خصوصی (در واقع شبه خصوصی) برای صادرات نفت گرفته است.

     

    طرح شکلگیری چنین کنسرسیومی نشان میدهد که برخلاف ادعاهای بی پایه، صادرات نفتی به اروپا برای اقتصاد جمهوری اسلامی حیاتی است و این نقش با شعارهایی مبنی بر افزایش دروغین واردات نفتی هند و چین از ایران و یا یافتن مشتریان غیر اروپایی کمرنگ نمی شود.

     

    روشن است که حکومت برای تأمین نیازمندی های همگانی، نیاز به ارز دارد و ارز یعنی دلار و یورو، نه روپیه و یوآن. انباشتن روپیه و یوآن صرفاً به معنی امکان واردات از چین و هند است، کشورهایی که اقلام وارداتی اساسی جامعه ما را تأمین نمی کنند.

     

    البته این هنوز از نتایج سحر تحریمهاست و ایده ایجاد کنسرسیوم خصوصی در شرایطی عنوان می شود که هنوز یک ماه از اجرای تحریمها نگذشته است.

     

    با توجه به اینکه حتی کشورهایی که با حکومت معاملات رسمی دارند، برای پرداخت بهای نفت خریداری شده آنهم با ارزهایی مثل روپیه با مشکل روبرو هستند، مشخص نیست حتی درصورت احتمال موفقیت کنسرسیوم کذایی مسأله پرداخت مبالغ حاصل از فروش نفت و انتقال آن به بانکهای حکومتی چگونه حل می شود؛ بر این پایه حتی اگر نسبت به موفقیت این کنسرسیوم در فروش نفت ایران دچار خوشبینی کاذب باشیم، نسبت به واریز ارز به خزانه جمهوری اسلامی نمی توان خوشبین بود.

     

    هرچند که اقدامات جمهوری اسلامی معمولاً منفعلانه، شعاری و صرفاً تبلیغاتی است، اما اگر شکلگیری کنسرسیوم کذایی را یک اقدام عملی از سوی حکومت در نظر بگیریم، در لفافه چنین اقدامی پیام ویژه ای قابل دریافت است و آن اینکه حتی مسئولان جمهوری اسلامی نیز امیدی به نتیجه بخش بودن مذاکرات هسته ای و رفع تحریمهای فلج کننده ندارند و در صدد برنامه ریزی برای سازگار شدن با فشارهای همه جانبه می باشند.


    + تحليلي درباره مذاكرات هسته اي:

    ماجراي هسته اي - ملاقات در بغداد - مذاكره بر سر چه؟

     

     

  • تحصیل دانشگاهی حق معلق ماست

    جمهوری اسلامی رسماً و صریحاً اعلام کرد که معترضان سال 88 حق ورود به دانشگاه را ندارند. تهدید به تعلیق از دانشگاه و محرومیت از حق تحصیلات دانشگاهی هرچند پدیده عجیبی است، اما در جمهوری اسلامی اصلاً پدیده غریبی نیست! در حکومتی که از بدو پیدایش - توسط جماعتی که پس از طرد شدن از قدرت، اصلاح طلب شدند - اقدام به انقلاب فرهنگی کرده و در همه این سالها به بهانه های سیاسی و عقیدتی همواره گروهی را یا از دانشگاه محروم و یا تهدید به محرومیت کرده است اعلام چنین احکامی هرگز غیر منتظره نیست، چرا که حتی بدون اعلام، اجرای آنها کاملاً محتمل به شمار می رود!

     

    از آنجا که نزدیک به سه سال از انتخابات سال 88 می گذرد، اعلام چنین حکمی کاملاً نشانگر آنست که با وجود گذشت زمان و ادعاهای جمهوری اسلامی در خاموش کردن صدای معترضان، حکومت همچنان بخاطر نارضایتی ها نگران است. این در حالیست که شمار قابل توجهی از معترضان سال 88 بازداشت شده و با احکام قضایی روبرو شدند.

     

    یعنی از یکسو با وجود گذشت سه سال که همه ارکان جمهوری اسلامی با همه توان به این مقوله پرداخته اند، نتوانسته اند ناراضیان را توجیه کرده و نارضایتی شان را برطرف کنند، و از دیگر سو حکومت آنقدر در برابر ناراضیان خود را آسیب پذیر می داند که از تحمیل هرگونه تضییقات بر آنها دریغ نمی کند.

     

    باز هم لازم به یادآوری است که معترضان بازداشت شده سال 88 توسط قوه قضایی جمهوری اسلامی محاکمه شده اند و حکم مورد نظر قاضیان شعبه های گوناگون دادگاه انقلاب را متحمل شده اند. حتی شماری نیز با احکام کمیته های انضباطی دانشگاهها برای مدتی از تحصیل معلق گردیده اند. در این میان دیگرا چه جایی برای تصمیمات علیحده قوه مجریه می ماند؟

     

    چنین تصمیماتی حاکی از آنست که اعتراضات سال 88 صرفاً یک اعتراض گذرا نبوده است و هنوز جمهوری اسلامی در قبال آن موضعی منفعلانه دارد. به نظر اتخاذ چنین تصمیماتی بیش از آنکه ناظر بر جریمه و تنبیه ناراضیان باشد، رویکردی تهدیدآمیز برای دیگران دارد تا مبادا به جرگه ناراضیان بپبوندند.

     

    اما جدا از حکم تازه ای که از سوی کامران دانشجو اعلام شده، لازم به توضیح است که بازداشت شدگان اعتراضات سال 88 که حتی از سوی دادگاه انقلاب تبرئه شده اند، اگر دانشجوی دانشگاه آزاد بودند – علیرغم حکم تبرئه دادگاه – بلافاصله از دانشگاه اخراج شده اند.

     

    همچنین با وجود عدم سوء سابقه، این افراد از استخدام باز مانده اند و با وجود حکم دادگاه مبنی بر تبرئه آنان از اتهامات وارده، و با وجود صدور گواهی عدم سوء پیشینه از سوی سجل کیفری، در سوابق این افراد "عناد با جمهوری اسلامی" ثبت گردیده است.

     

    این تازه وضع تبرئه شدگان است، حال حدیث مفصل محکوم شدگان دادگاههای انقلاب را از این مجمل می توان خواند. اما این همه، کفاف نگرانی های جمهوری اسلامی را نداده است و رسماً بر دانش اندوزی جوانان شمشیر خشم آخته است.

     

    جای آنست شخصاً از کامران دانشجو سپاسگذار باشم که در آغاز سال 91 این حکم را اعلام کرد. چرا که پس از مانور اقتدار سربازان گمنام وزارت اطلاعات که پس از ثبت مهر خروج در گذرنامه ام، مانع سفر هنری ام به وین شدند و با توقیف گذرنامه ام از تاریخ 16 آبان ماه 1390 تا به امروز ممنوع الخروجم کرده اند، قصد داشتم بجای دوره هنری در دانشگاه هنرهای کاربردی وین (که برای ارایه تابلوهای نقاشی ام دعوت شده بودم) در کنکور هنر کارشناسی ارشد امسال شرکت کنم و برای ارتقاء اندوخته های هنری دستکم به دانشگاه هنرهای زیبا راه یابم. اما با اعلام به موقع کامران دانشجو زحمت آماده شدن برای کنکور هم از سر ما کم شد.

     

    براستی شخصاً وضعیت جالبی پیدا کرده ام: از یکسو پرونده ام از سال 88 همچنان مفتوحه است اما رسیدگی نمی شود، در حالیکه حتی درصورت محکومیت تا به امروز دوران محکومیتم به پایان رسیده بود. از سوی دیگر وقتی برای یک سری ارتباطات هنری قصد سفر به وین داشتم و درخواست گذرنامه کردم، اداره کل گذرنامه بدون هیچ مشکلی گذرنامه ام را صادر کرد، که اگر ممنوع الخروج بودم صادر نمی کرد.

     

    از سوی دیگر مأموران فرودگاه بدون هیچ مشکلی در گذرنامه ام مهر خروج زدند که اگر ممنوع الخروج بودم چنین اتفاقی نمی افتاد و حتی پس از توقیف گذرنامه ام، باز به فرودگاه مراجعه کردم و باز مأموران فرودگاه اعلام کردند که نام من در فهرست ممنوع الخروجی ها نیست.

     

    از سوی دیگر گذرنامه ام به همراه ویزای شنگن همچنان در دست سربازان گمنام وزارت اطلاعات است و با این حساب امکان استفاده از دوره های آموزشی بیرون از ایران را ندارم.

     

    از سوی دیگر در داخل ایران هم از ورود به دانشگاه و ادامه تحصیل محروم هستیم!

    همه اینها در حالیست که سال 88 در شرایطی بازداشت شدم که نه اساساً در انتخابات کذایی جمهوری اسلامی رأی داده بودم و نه به دنبال رأی خود می گشتم. رأی خود را برای روز مبادا در جیبم گذاشته ام. چهار نفر دیگر نامزد انتخابات شده بودند و چهل میلیون نفر دیگر به آنها رأی داده بودند که من جزو هیچکدامشان نبودم!

     

    هرجور که حساب می کنم، امکان ادامه تحصیل برای من - چه بیرون و چه درون ایران - تنها در صورت تغییر ساختار سیاسی ایران فراهم خواهد شد! امیدوارم هرچه زودتر شرایط تحصیل و آموزشهای هنری برایم فراهم شود!

  • مسأله اساس انتخابات است، نه اعتبار آن

    انتخابات، تحریم، مجلس

    در این نوشتار قصد ندارم به میزان اعتبار انتخاباتی که جمهوری اسلامی برگزار می کند بپردازم، چرا که با هنرنمایی به یاد ماندنی دولت گل یاس سید محمد خاتمی در برگزاری انتخابات مجلس ششم و نیز مجلس هفتم و از آن خاطره انگیزتر انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم – که کار را به آنجا رسانید که هاشمی رفسنجانی در نامه ای به خدا شکایت کند! – و نیز برگزاری فاجعه بار دوره دهم انتخابات ریاست جمهوری توسط دولت مهرورز احمدی نژاد،  دیگر برای بحث پیرامون اعتبار انتخابات جایی نمانده است. و از نگاه من اعتبار دوره های انتخاباتی یاد شده - از جمله انتخابات سال 88 - درست هم تراز با همه پرسی 12 فروردین سال 1358 و برپایی جمهوری اسلامی است.

    انتخابات مجلس نهم در شرایطی برگزار می شود که جمهوری اسلامی هنوز اندر عواقب انتخابات سال 88 دست و پا می زند. جدا از معترضان به نتایج انتخابات سال 88 که محکومیت قضایی شماری از فعالان سیاسی و مدنی و نیز زندان خانگی دو تن از نامزدهای انتخاباتی را در پی داشته است، این انتخابات به بستری برای بیان مطالبات از تحقق باز مانده عمومی و نیز بیان انتقادات از شیوه اداره کشور توسط هیأت حاکمه تبدیل شد. انتقاداتی که تنها از سوی جریانهای سیاسی اپوزیسیون جمهوری اسلامی صورت نمی گیرد، بلکه طیف گسترده ای– از جمله سرداران سپاه و چهره های انقلابی و ... – را در بر می گیرد.

    چهار نامزد انتخابات سال 88 در حالی وارد کارزار انتخاباتی شدند که از فیلتر شورای نگهبان و نظارت استصوابی به سلامت گذر کرده بودند. اما پس از اعلام نتایج، دو نفر از آنها سران فتنه لقب گرفتند و نفر سوم از جمله خواص بی بصیرت به شمار آمد؛ نامزد پیروز انتخابات هم که در متهم به همراهی با جریان انحراف است.

    حتی صحبت از آن می شود که اطرافیان و حامیان نامزدهای موسوم به سران فتنه، پیش از انتخابات با محافل صهیونیستی در ارتباط بوده اند.

    با این اوصاف شورای نگهبان به مصابه کمیت لنگ جمهوری اسلامی است، که از یکسو افراد تنها در صورت تأیید این شورا صلاحیت شرکت در رقابتهای انتخاباتی را پیدا می کنند و از دیگر سو همین افرادی که به تأیید شورای نگهبان می رسند جاسوس و فتنه گر و بی بصیرت هستند. در این بین طبق معمول هر جا که قافیه نظام به تنگ می آید، پای مردم به میان به آید و از مردم درخواست می شود که توطئه های ادعایی را خنثی کنند!

    حال بار دیگر همان شورای نگهبان، گروهی را برای شرکت در انتخابات دیگری تأیید صلاحیت کرده و از دیگر سو، از ماهها پیش، وزارت اطلاعات و خطیبان جمعه و فرماندهان سپاه پیرامون انتخابات پیش رو از فتنه ای به مراتب بزرگتر از آنچه که فتنه سال 88 می نامند صحبت می کنند و از مردم خواسته می شود که نسبت به توطئه ها هوشیار باشند.

    جالب اینجاست که بگیر و ببندهای انتخاباتی باندهای حکومت، در شرایطی دامن جامعه را می گیرد که همگی این باندها – از جریان فتنه تا جریان انحراف و از جریان اصولگرا تا جریان اقتدارگرا – تنها بر سر منافع باندی خود با یکدیگر در تنازع هستند و در این کشمکش ها مطالبات عمومی هیچ جایگاهی ندارد.

    هیچ انتخاباتی  و روی کار آمدن هیچیک از باندهای حاکمیت رویکردها و اولویتهای حکومت را تغییری نمی دهد. سابقه جمهوری اسلامی نیز همین امر را گواهی می دهد که با وجود برگزاری دوره های مختلف انتخاباتی، حکومت یا درگیر بحران گرونگیری بوده، یا درگیر جنگ هشت ساله، یا در انزوای سیاسی و ماجرای میکونوس، یا در محورت شرارت و یا در تحریم بین المللی.

    برگزاری انتخابات و دست بدست شدن قدرت میان باندهای حکومتی هیچ تغییری در وضعیت جمهوری اسلامی پدید نیاورده است. در سیاست داخلی همچنان انسداد سیاسی حکمفرما بوده و فعالیت احزاب آزاد، رسانه های آزاد و برگزاری تجمعات آزاد ممنوع بوده است و همواره با شمار قابل توجهی از زندانیان سیاسی و عقیدتی روبرو بوده ایم. سیاست خارجی تنها و تنها به مسأله فلسطین و تنش با اسراییل منحصر شده است. رویکرد فرهنگی جمهوری اسلامی هم در همه این سالها – صرف نظر از باند و جناحی که در قدرت بوده است – همواره بگونه ای بوده است که به مهاجرت نیروهای فرهنگی و هنری جامعه به خارج از کشور انجامیده است

    ایران توسط نطام مقدس جمهوری اسلامی به شیوه مردمسالاری دینی اداره می شود و چه با جریان اصلاحات، چه با جریان انحرافات، چه با جریان اقتدار و چه با جریان انحطاط، تغییری در این مردمسالاری دینی به وجود نمی آید. جمهوری اسلامی چه ریاستی باشد و چه پارلمانی، ما همچنان از برکات همین مردمسالاری دینی بهره مند خواهیم بود.

    در چارچوب این مردمسالاری دینی، با هیچ انتخاباتی، نه احزاب سوسیالیست روی کار خواهند آمد که مواردی چون تأمین اجتماعی را در اولویت قرار دهند، نه احزاب لیبرال روی کار خواهند آمد که مثلاً به آزادی های فردی توجه بیشتری کنند، نه احزاب ناسیونالیست قدرت می گیرند که به بازیابی هویت ملی و انسجام بیشتر همبستگی ملی همت گمارند.

    مسأله اعتبار انتخابات بحثی فرعی است، مسأله اساس انتخابات در چارچوب چمهوری اسلامی است که به چه تغییراتی در اتخاذ سیاستهای داخلی و خارجی می تواند بیانجامد؟

  • نمایش انگلیس ستیزی – دولت در قعر امور

    پس از تحریم بانک مرکزی از سوی دولت بریتانیا، در حالیکه قطع مبادلات بازرگانی با انگلیس و حتی کل اروپا از سوی رییس دولت جمهوری اسلامی بی اهمیت تلقی می شد، به ناگاه مجلس بدون هیچ مقدمه و پیش زمینه ای، جهت کاهش روابط سیاسی با انگلیس برای دولت تعیین تکلیف کرد.

     

    البته در مجلسی که علیرغم  نارضایتی از وزیران پیشنهادی کابینه دهم، دفعتاً بیست وزیر از بیست و یک وزیر پیشنهادی رأی اعتماد می گیرند و نمایندگان متقاضی استیضاح وزیران، دفعتاً به این نتیجه می رسند که امضاهایشان را پس بگیرند و طرح سئوال از رییس جمهور ترجیحاً اعلام وصول نمی شود، چگونگی تصویب طرحی در حوزه اختیارات دولت آنهم با چنین شتابی حکایت چندان پیچیده ای ندارد.

     

    با توجه به شناختی که از رییس دولت حاصل آمده، بی شک مصوبه مداخله جویانه مجلس در دیپلماسی خارجی، سرنوشت دیگر مصوباتی را می یافت که در طول شش سال گذشته با بی اعتنایی دولت روبرو شده است و چه بسا بر همین پایه بود که پس از تصویب طرح، رییس مجلس اعلام کرد: « این تازه اولشه!»

     

    طراحان طرح اولی، اذهان عمومی را چندان در انتظار طرح دومی نگذاشتند و دفعتاً تشکلهای دانشجویی را در حمایت از مصوبه مجلس جلوی سفارت انگلیس مجتمع کردند. حال بماند که سن وسال و سیمای برخی از تجمع کنندگان بیشتر به اهالی نهضت سوادآموزی شبیه بود تا دانشجو.

     

    براستی چرا دفعتاً اکنون جماعتی به یاد سیاستهای ضد ایرانی دولت انگلیس در دویست سال گذشته افتاده اند؟ و اگر این جماعت در حمایت از مصوبه مجلس تجمع کرده بودند، پس چرا برخلاف مصوبه مجلس در کاهش روابط با انگلیس، خواهان قطع کلی روابط سیاسی بودند و اگر صرف کاهش روابط سیاسی در سطح کاردار را در تناسب با رویه های ضد ایرانی انگلیس ضعیف می پنداشتند، چرا به نشانه اعتراض جلوی مجلس تجمع نکردند؟

     

    صرف قطع رابطه سیاسی با یک کشور هیچ نیازی به چماق کشی و رفتار بدور از تمدن و تشخص ایرانی ندارد، از اینرو  از اکران چنین نمایشی قصد دیگری مقصود نظر بوده است.

     

    جالب اینجاست که همه این نمایشهای توخالی و حتی شرم آور، از سوی دولت با عدم تأیید و سکوت نه چندان الهام بخش وحدت همراه شده است تا جاییکه به ناچار رییس قوه قضاییه بار تأیید آنرا تقبل نموده اند. گویا در تعیین دیپلماسی خارجی این تنها دولت است که در قعر امور است.

     

    به هر روی در غوغای این هیاهو یک مسأله مشخص است و آن اینکه این جنجالهای شعاری و عوامفریبانه نه کوچکترین تضادی با منافع انگلیس دارد و نه کمترین تأثیری در تأمین منافع ملی ایران.

     

    مبارزه با سیاستهای ضد ایرانی انگلیس تصمیمی بود که رضاخان سردارسپه برای سرکوب شیخ خزعل (دست نشانده انگلیس) گرفت و در این لشگرکشی، نه به تلگرافهای تهدید آمیز کنسولگری انگلیس در شیراز و اصفهان وقعی گذارد و نه به اولتیماتومهای شدیدالحن چمبرلین.

     

    مبارزه با سیاستهای ضد ایرانی انگلیس تصمیم رضاخان سردارسپه بود برای انحلال پلیس جنوب (نیروی نظامی تحت امر انگلیس) و منفصل ساختن افسران انگلیسی علیرغم مخالفت دولت فخیمه؛ تا جاییکه بنا بر تصمیم وزارت خارجه انگلیس اسلحه و تجهیزات پلیس جنوب، بجای واگذاری به ارتش ایران، به کلی منهدم شد.

     

    مبارزه با سیاستهای ضد ایرانی انگلیس اقدام رضاشاه در شهریور 1307 بود برای تصرف جزیر باسعیدو از اشغال انگلیسی ها.

     

    رویارویی با سیاستهای ضد ایرانی انگلیس یعنی استنکاف رضاشاه در شناسایی رژیم عراق به قیمومیت انگلیس.

     

    رویارویی با سیاستهای نفاق آمیز انگلیس یعنی فرمان رضاشاه در ایرانی شمردن ساکنان قطر و مسقط آنهم در زمانیکه هنوز دولت بریتانیا در خلیج فارس حضور نظامی داشت.

     

    مبارزات استعمار ستیزانه، با درایت بخردانه و واقع بینی هوشمندانه صورت می پذیرد، نه با شعارهای نمایشی و چماق کشی های مفتضحانه. مبارزات استعمار ستیزانه با تحقق منافع ملی و حصول رفاه عمومی محقق می شود و نه با خدشه بر شأن جهانی و آبروی تاریخی یک ملت.  

  • کم هزینه ترین راه مبارزه

    انتخابات،تحریم انتخابات،اصلاح طلبان،

    گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی

    صبر کن گوهر شناس قابلی پیدا شود

     

     

    با گذشت دو سال از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و حوادث پس از آن، هنوز هم کج راهه اصلاح طلبان برای داغ کردن تنور انتخابات با توهم بازگشت به قدرت جای پرداختن دارد.

     

    در این انتخابات، هرچند اشخاص منفرد اینسو و آنسو – که می دانستند در تمامیت خواهی مشارکتی ها جایی برای تقسیم قدرت با آنان نخواهد بود – ناچار به شیخ مهدی کروبی پناهنده شدند، اما محافل مؤثر اصلاح طلب، مانند جامعه روحانیون مبارز، به همراه همه جریانهای رانده شده از ساختار جمهوری اسلامی از آغاز واقعه بهمن 57 (از جمله جریانهای چپ، ملی مذهبی، نهضت آزادی ...) پشت سر موسوی بسیج شدند و با همان منطق پوچ « بد و بدتر» میان مردم شال سبز پخش می کردند.

     

    همه هم و غم این « بدهای بدتر پرست» آنست که مبادا « خوبها» در ساختار سیاسی ایران حضور یابند؛ چرا که در اینصورت دیگر مردم ناگزیر به انتخاب میان بد و بدتر نخواهند بود. اساساً موجودیت سیاسی این دست جریانها در گرو بقای جمهوری اسلامی است.

     

    براستی در حاکمیتی بجز جمهوری اسلامی، جامعه روحانیون مبارز چه جایگاهی خواهد داشت؟ جبهه مشارکت ایران اسلامی که در پی برقراری اسلام ناب محمدی است در کدام رقابت سیاسی پیروز خواهد شد؟ محافل ملی مذهبی که اصول اداره کشور را در آیات و روایات جستجو می کنند با کدام اقبال عمومی روبرو خواهند شد؟ نهضت آزادی که مهمترین حرکت سیاسی اش برپایی نماز جمعه یواشکی در اصفهان است چه حرفی برای گفتن خواهد داشت؟

     

    از اینرو حال و روز اینگونه جریانها، حتی اگر در گوشه زندانهای جمهوری اسلامی باشند، بهتر از نبود جمهوری اسلامی است و بر این پایه می کوشند به هر بهانه، هرگونه حرکت در راستای تحقق مطالبات مردمی را در چارچوب جمهوری اسلامی محدود کنند و تحت هر شرایطی مردم را به پای صندوقهای رأی بکشانند.

     

    از جمله دلایل موهومی این گروهها همواره آن بوده که کم هزینه ترین راه برای تحقق مطالبات مردمی شرکت در انتخابات است و با کمک رسانه های زنجیره ای داخلی و بوقهای تبلیغاتی خارجی در شیوع چنین منطق بی پایه ای کوشیده اند.

     

    به هر روی انتخابات برگزار گردید و نتیجه آن شد که گویا به سیب زمینی نیاز بیشتری احساس می شد تا دخیل سبز.

     

    آن هنگام بود که اصلاح طلبان از خواب خوش پنبه دانه پریدند و راه کم هزینه ای که شعار می دادند، از کوچه پس کوچه های باتوم و اشک آور و سرب داغ گذر کرد و در بن بست های کهریزک و اوین و رجایی شهر به دیوار خورد و با همه این هزینه ها هیچ یک از مطالبات مردمی هم محقق نشد.

     

    حتی بعد از این همه هزینه، سید محمد خاتمی امر فرموده اند که مردم از ظلمی که بر فرزندانشان رفته است درگذرند!

     

    واقعیت امر آنست که کم هزینه ترین و در عین حال مؤثرترین راه برای فشار به هیأت حاکمه جهت انعطاف در برابر خواسته های مردمی، عدم شرکت در هرگونه انتخابات است. موضعی که از سوی حزب پان ایرانیست در قبال انتخابات ریاست جمهوری سال 88 نیز به مانند دیگر انتخابات هیأت حاکمه گرفته شد.

     

    چرا که از جمله مهمترین اهرمهای هیأت حاکمه در کشمکش های بین المللی همین آرای مردمی است. جریانهای درون حکومتی نیز در رقابت های جناحی خود تکیه گاهی مهمتر از افکار عمومی ندارند و از همین روست که چپ و راست سایتها و روزنامه ها و خبرگزاری های جورواجور دایر می شود.

     

    فراخوان گروههای اصلاح طلب برای تجمعات خیابانی، جشن پیروزی احمدی نژاد، همایشهای ساندیس خوری خیابانی، حماسه مشعشع 9 دی، اتفاقات 14 خرداد 89 و 13 خرداد 90 و ... شواهدی بر همین امر می باشند.

     

    عدم شرکت در انتخابات یک حق قانونی است و هزینه آن تنها و تنها برای هیأت حاکمه است و دیگر نیازی نخواهد بود که در کف خیابان به دنبال رأی خود گشت.

     

    در همین باره:

    اصلاح طلبان با جارو می آیند

  • انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

     

    از میانه های فروردین ماه گذشته، در گفتگوهای خصوصی، گمانه هایی را مطرح می کردم مبنی بر اینکه چندان بعید نیست خرداد ماه متفاوتی را پیش رو داشته باشیم. اما از آنجا که از یکسو اوضاع سیاسی کشور و رویهم رفته کل منطقه دچار تغییرات گهگاه لحظه ای است و از دیگر سو حاکمیت وامانده در بحرانهای خود ساخته مترصد کوچکترین فرصت برای بالا رفتن از دیوار کوتاه حزب پان ایرانیست می باشد، از بیان عمومی این موضوع خودداری کردم.

     

    آنچه در همان روز نخستین خرداد ماه روی داد این گمانه ها را پررنگتر کرد و از اینرو بر آن شدم تا دستکم در حد چند سطر بالا اشاره ای به موضوع داشته باشم.

     

    بعد از دی دیوانه و آن سردی دیرند

    وآن پیر یخ نیمه دی ماه شکستن،

    بسیار نپاید

    این لحظه سرمای گل سرخ

    این لحظه خون خوردن و خاموش نشستن.

  • شعارهای اعتراضی و آرنگهای پان ایرانیستی

    نشریه داخلی،حزب پان ایرانیست،حاکمیت ملت

    بر خلاف رویه معمول و سنت مألوف اصلاح طلبان که در سوگ خوان برچیده شده قدرت، هر رویداد اجتماعی را با تمامیت خواهی شرم آور مصادره به مطلوب کرده و به سینه خود سنجاق می کنند، هدف از این نوشتار تنها بررسی تناسب خواسته های مردم ایران در تجمعات اعتراضی، با آرنگهای چندین و چند ساله پان ایرانیستی است و نه تلاش برای گروگان گیری مطالبات مردمی در جهت سودجویی ها و قدرت طلبی های گروهی.

    در تجمعات اعتراضی، برخی از حقوق مسلم مردم ایران که در پی بی تدبیری ها و بی قیدی های هیأت حاکمه از تحقق باز مانده است، در قالب شعارهایی در خیابانها فریاد زده شد.

    شعارهایی که هر چند موجبات موج سواری شکست خوردگان طلبکار اصلاح طلب را به دنبال داشت، اما در هیچ یک از دسته جات اصلاح طلب تبیین نشده بود و نیز در هیچ یک از رسانه های زنجیره ای داخلی و خارجی این مال باختگان قدرت مطرح نگردید؛ بلکه حتی بارها از سوی همین داغدیدگان، با عناوینی چون « ساختارشکن » مورد نفی قرار گرفت.

    هرچند که خوشبختانه، معترضانی که در مطالبه حقوق حقه خویش باتوم و گلوله را به جان خریده بودند، به چنین افاضاتی وقعی ننهادند و آنچه را که خواهانش هستند پافشارانه خروشیدند.

    اداره کشور با ملاکها و معیارهای ایرانی خواسته ای بوده است که ملت ایران در درازنای تاریخ، حتی متجاوزان اشغالگر بیگانه را – در مدت غصب حکومت – بدان واداشته است؛ تا جاییکه هم خلفای جور تازی علیرقم میل باطنی ناچار به برگزاری برخی شئون ملی ایرانیان می شدند و هم بیابانگردان چنگیزی در کنج مکتبخانه ها به پشتیبانی از فرهنگ ایرانی ناگزیر شدند.

    حزب پان ایرانیست نیز با آگاهی از این خواسته تاریخی، در واکنش به شیوه کشورداری هیأت حاکمه، بیش از ده سال است که نشریه داخلی خود را با نام « حاکمیت ملت » منتشر می کند، با این نگاه که در سرزمین چند آیینی و چندین قومی ایران حاکمیت نباید تنها در کف قدرت یک فرقه خاص باشد.

    درست همان خواسته ای که با شعارهایی چون « استقلال، آزادی، حکومت ایرانی » و یا « نه شرقی، نه غربی، دولت سبز ملی » از سوی مردم فریاد زده شد.

    اساساً بنیان نهضت ورجاوند پان ایرانیسم واکنشی در برابر سلطه گران شرق و غرب بوده است و پان ایرانیسم نهضتی است ضد استعمار، ضد استثمار و ضد استبداد.

    فرهنگ ملی ایران، گنجینه ایست از المانهای گوناگون ادبی، هنری، اخلاقی و ... که بر هر روی بخشی از باورهای دینی را نیز در بر می گیرد. ایران همواره خاستگاه و پناهگاه دینها و مذاهب و نحله ها و طریقت های گوناگون بوده و این طیف های گوناگون مذهبی، از حکومت های آرمانخواه ایرانی، چیزی جز احترام ندیده اند، که مشخص ترین نمونه آن فرمان تاریخی کورش بزرگ در تعمیر پرستشگاههای اقوام مغلوب و آزادی آنان در انجام مراسم مذهبی خویش می باشد.


    در حکومتهای آرمانخواه ایرانی، هرچند که شخص حاکم خود از پیروان چه بسا باورمند مذهب ویژه ای بود، اما هرگز در پی حکومت دینی و تحمیل قوانین یک فرقه مذهبی بر پیروان دیگر مذاهب بر نمی آمد.

    بر پایه همین اصل آرمانخواهانه، حزب پان ایرانیست همواره اینگونه موضعگیری کرده است که: « دین آری، حاکمیت دینی نه »، آنچه که نژادگان ایران زمین در تجمعات اعتراضی خود اینچنین بیان کردند که: « نسل ما آریاست، دین از سیاست جداست ».


    و آن هنگام که بیان نجیبانه خواسته های به حق مردم ایران با سرب داغ روبرو شد، مردمی که برگه های زرین تاریخ سرزمین شان را آغشته به خون نیاکانشان ورق زده اند اینگونه خروشیدند که: « ما همه اهل جنگیم، بجنگ تا بجنگیم » و « می میرم، می جنگم، ایران رو پس می گیرم »، آرنگی که دهها سال است در میان پان ایرانیست ها اینگونه عنوان می شود: « ما جنگ را پذیره ایم تا هستی هست، زیرا که به جنگ هستی هست » و از زبان فردوسی فرزانه اینگونه جاری گردیده است که:

    اگر مرز و راه است اگر نیک و بد
    به گرز و به شمشیر باید ستد
    بکوشیم و مردی به کار آوریم
    بر ایشان جهان تنگ و تار آوریم


    لازم به تأکید دوباره است که هدف این نیست که شعارهای اعتراضی مردم، متأثر از آرنگهای پان ایرانیستی وانمود شود، چرا که اساساً هیأت حاکمه – از اصلاح طلب و اصولگرا – با قطع بیرحمانه شریانهای ارتباطی حزب پان ایرانیست با توده مردم، امکان پژواک بانگ پان ایرانیسم را در فضای جامعه تا آنجا که در توان ناتوانشان بوده محدود کرده است.

    هدف تنها بررسی این مطلب است که حزب پان ایرانیست چه اندازه در تشخیص خواسته های هم میهنان درست عمل کرده است؛ چرا که آرمان میهن پرستانه پان ایرانیسم پایبندی به احقاق « همه » حقوق از دست رفته ملت بزرگ ایران است و اگر دچار تنگناهای همه جانبه می شود و اندامانش با تهدید و زندان و توهین روبرو می شوند از اینروست که راه یگانگی و نیرومندی ایرانیان را دنبال می کند، نه شهوت حریصانه برای دزدین کرسی سلطه.


    آری، ایران بزرگ آرمان بزرگ می خواهد.

     

    برافزوده

    پس از چاپ این یادداشت در نشریه داخلی پان ایرانیستها (حاکمیت ملت)، از شعبه 2 دادیاری دادسرای اوین با مسئولان این حزب تماس گرفتند و تهدید کردند که آزادی من با قرار وثیقه دوباره تبدیل به بازداشت میشود. در نتیجه به توصیه مسئولان پان ایرانیست مدتی از نوشتن دست کشیدم.

     

    همانگونه که قابل ملاحظه است من درصدد بودم تا در درون ایران یک رهبری سیاسی برای هدایت نارضایتی های عمومی شکل دهم تا مطالبات عمومی از بند ارتجاع سبز و جریان اصلاحچیان خلاص شود. انگیزه ام هم از پیوستن به پان ایرانیستها همین بود، اگرنه هیچ تناسبی با رویکردهای آنها نداشتم. موضوعی که در «گزارش به جمهور» مفصل تر توضیح داده ام.