Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

پرونده ای بزرگتر از قواره جامعه ایران

نگاهی بر نقش جامعه ایران در روند ماجرای هسته ای؛

از هنگام افشای فعالیت های هسته ای حکومت، تا خطر حمله نظامی، تعلیق غنی سازی به واسطه پا در میانی سه کشور اروپایی، از سر گیری دوباره غنی سازی، بالا گرفتن بیش از پیش خطر حمله نظامی، تحریم نفتی و بانکی، اقتصاد مقاومتی و سرانجام امروز جامعه چه برخوردی با مسأله داشته است؟

فعالیت های هسته ای حکومت ایران نخست از راه رسانه های دیگر کشورها اطلاع رسانی گردید. در آغاز، این اخبار برای جامعه ایران چندان باورپذیر نبود. اما پس از آنکه حکومت اصل ماجرا را پذیرفت و تنها مشکوک بودن و انحراف تسلیحاتی آن را انکار کرد دیگر جایی برای تردید نماند.

 

حکومت بگونه پنهانکارانه ای وارد یک ماجراجویی بزرگ شده بود که جامعه نیز پس از افشای این ماجراجویی، در دنباله ماجرا با حکومت همدل گردیده بود؛ و این درست هنگامی بود که ایران به عنوان یکی از مهره های محور شرارت در معرض خطر جدی حمله نظامی بود. اما جامعه شعاری ایران با وجود تجربه هشت سال جنگ ویرانگر و بیهوده نه از احتمال حمله نظامی آمریکا درک درستی نشان داد و طبیعتاً نه در اندیشه راهکار برآمد. بلکه از یکسو تنها با شعارهایی حاکی از ایستادگی هسته ای و حتی نظامی هیجان زده بود و از یکسو هرگاه مانور رسانه ای روی موضوع احتمال حمله آمریکا پررنگ می شد در صدد خرید و ذخیره سازی ارزاق بر می آمد!

 

در حالیکه جامعه ایران نسبت به خطر حمله نظامی آمریکا منفعل بود و با شعارهای پوچ همیشگی سرگرم بود، اروپاییان پا در میانی کردند تا با چاره جویی های دیپلماتیک سرانجام خطر جنگ را از سر ایرانیان دور نمایند که در نتیجه حکومت به تعلیق داوطلبانه غنی سازی تن در داد.

 

تا اینجای کار با جامعه ای روبرو هستیم که نه در شکل گیری اصل ماجرا دخیل بوده، نه بر چگونگی پیگیری ماجرا تأثیری داشته و نه تعلیق آن.

 

پس از چندی غنی سازی اورانیوم از سر گرفته شد و مانورهای تبلیغاتی  از مصاحبه های خیابانی گرفته تا اقدامات دانشگاهیان آتش ماجرا را شعله ورتر ساخت. حکومت بی هراسی خود را از «لولوی شورای امنیت» اعلام کرد و در پی آن در جامعه نیز شعار «انرژی هسته ای حق مسلم ماست» سر به فلک کشید. پرونده هسته ای به شورای امنیت گزارش شد و با گذشت زمان کار به صدور قطعنامه ها کشید، اما درست به مانند حکومت، برای جامعه ایران نیز این قطعنامه ها کاغذ پاره ای بیش نبود و هرگز جامعه درک نکرد که قطعنامه شورای امنیت به چه معنا است؟

 

در حالیکه خطر تهاجم نظامی آمریکا جدی تر می شد و بعدها هم اسناد ویکی لیکس گواهی کرد و هم مقامات آگاه حکومتی اعلام کردند که کشور سه بار در آستانه حمله آمریکا قرار گرفته بود، و نیز در حالیکه وابستگان هسته ای حکومت در خیابان های تهران گاه و بیگاه ترور می شدند، هیچ جریان اجتماعی پررنگی جهت آگاه سازی جامعه نسبت به چرایی برقراری چنین شرایطی در کشور، چرایی تحمیل چنین هزینه های سنگینی بر جامعه و اساساً چرایی ورود حکومت به این ماجراجویی شکل نگرفت.

 

تحریم بانکی و نفتی ایران از سوی انگلیس، آمریکا و مجموعه اتحادیه اروپا تصویب شد و برای اجرایی شدن شش ماه فرجام داده شد. جامعه ایران همانگونه که هرگز نفهمید قطعنامه شورای امنیت چیست، به همان صورت نفهمید که تحریم نفتی و بانکی یعنی چه؟ شش ماه فرصت برای پیشگیری از تحمیل فشارهای فلج کننده اقتصادی، چون همیشه با شعارهای پوچ و رویاپردازی های متوهمانه درباره بستن تنگه هرمز گذشت و تحریم های تصویب شده عملاً به اجرا در آمد.

 

جامعه روز به روز فقیرتر شد. از سرانه مصرف گوشت تا سرانه مصرف شیر و حتی میوه و سبزیجات کاسته شد اما جامعه هرگز نفهمید که اساساً در بحران به سر می برد، چه رسد به آنکه چاره ای برای این بحران بیاندیشد!

حکومت در همان حال که شعار اقتصاد مقاومتی می داد و بر لجبازی های هسته ایش پافشاری می کرد، به واسطه تنگنای اقتصادی ناشی از تحریم ها ناچار به از سر گیری مذاکرات شد، اما جامعه نیاندیشید که چه موضوعی حکومت را وادار به درخواست برای ادامه مذاکرات کرده است؟

 

جامعه فرسنگ ها به دور از منطق و عمیقاً مسخ در شعارزدگی هر جا که شعارهای حکومتی به میان آمد همراهی کرد و هر زمان که حکومت از شعارهای موهومی اش عدول کرد دم فرو بست و هرگز نیاندیشید که چرا؟

 

در همان حال که حکومت لجبازی های هسته ایش را دنبال می کرد و همزمان فرمان اقتصاد مقاومتی می داد و در عین حال نسبت به مذاکرات هسته ای ابراز خوش بینی می کرد جامعه نیز هم از حق مسلم هسته ای شعار می داد و هم در برابر تنگنای معیشتی لب فرو بسته بود و هم در عین حال به نتیجه مذاکرات دخیل بسته بود؛

 

اگرچه حکومت «به ناچار و از روی آگاهی» چنین بازی ضد و نقیضی را دنبال می کرد، اما جامعه در گیجی رخوت زده ای «به ناچار و از روی ناآگاهی» بگونه درمان ناپذیری به این تناقضات دچار بود! بی آنکه در همه این فرآیند پیچیده و سرنوشت ساز نقش آفرینی هرچند کمرنگی داشته باشد.

 

جامعه ای که بخاطر خوش خیالی نسبت به وعده پول نفت و آب و برق مجانی هنوز مایه ریشخند است، در شرایطی که سالهاست نفتش را در پیش چشمانش خیرات می کنند و سال به سال هزینه های گزاف تری بابت مصرف انرژی پرداخت می کند، اینبار مسخ وعده برق  هسته ای شد و هرگز نیاندیشید حکومتی که نفت کشور را خرج ماجراجویی های منطقه ایش می کند و هر ساله نسبت به تأمین آب و برق و حتی گاز مصرفی خانگی ابراز نگرانی می کند و از بهره برداری مناسب و متعادل از میدان های نفتی و گازی مشترک با همسایگان ناتوان است چگونه ممکن است این حجم از چالش های سیاسی، اقتصادی، نطامی و امنیتی را به جان بخرد تا به این جامعه برق هسته ای ارزانی کند؟!

 

و امروز تا بدین جای کار حکومت در پی تحریم های کشنده نفتی و بانکی به ناچار موافقت کلی خود را با چشم پوشی از جاه طلبی های هسته ایش اعلام کرده و مطابق انتظار جامعه ای که از حق مسلم هسته ای شعار می داد و در برابر خطر حمله نظامی آمریکا توهم های بی باکانه داشت و در برابر تنگنای معیشتی ناشی از تحریم ها دم فرو بسته بود، در حالت خواب زده و هیپنوتیزم شده ای با حکومت هم داستان است، بی آنکه لحظه ای بیاندیشید که چرا؟

 

در همه کشمکش های پر هزینه و سرنوشت ساز ماجرای هسته ای، جامعه به تنها چیزی که اندیشید انبار کردن ارزاق و مایحتاج کمیاب شده بود و کاسبی ارز و سکه! و بی آنکه لحظه ای بیاندیشید که چرا حکومت وارد چنین ماجراجویی پرخطری شده است، از آغاز ماجرا تا بدین جا همچون سایه بیجانی گام به گام همراه حکومت بود.

 

ایران با ورود به یک ماجراجویی پر مخاطره و نافرجام و پرداخت هزینه های مالی گزاف و تحمل بحران اقتصادی بی سابقه و نیز تلفات جانی بیهوده شکست سنگین دیگری را پذیرا شد؛ اما در این شکست بزرگ نمی توان خرده ای بر کسی گرفت؛ چه، واقعیت امر آنست که جامعه ایران آشکارا نشان داد که ماجرای هسته ای پرونده ای بس بزرگتر از قواره اش بود و رویهم رفته نه فهمید که چرا وارد این ماجرا می شود، نه فهمید که چرا این بازی را ادامه می دهد،  نه فهمید که چگونه شکست نخورد و یا حتی نفهمید که چگونه بازی باخته را دنبال نکند و با هزینه کمتر و به شکل آبرومندانه ای شکست را بپذیرد و چه بسا هنوز اصلاً نفهمیده که شکست خورده است! شکستی که دستپخت منحصر بفرد خود جامعه ایران است و تقصیر هیچکس دیگری نیست!

 

ما،

فاتحان شهرهای رفته بر بادیم

با صدایی ناتوان تر زانکه بیرون آید از سینه

راویان قصه های رفته از یادیم ...

 

ساسان بهمن آبادی

اتریش - بامداد 22 فروردین ماه 94

 

پی نوشت:

وقتی که در دی ماه سال 91 پیشنهاد شرکت در نشست دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) را دریافت کردم و موضوع صحبت هم به خودم سپرده شد، با توجه به خطراتی از بابت انفعال و مسخ شدگی و شعارزدگی جامعه در ماجرای هسته ای احساس میکردم به همین موضوع پرداختم؛ البته با توجه به اینکه در آن هنگام هنوزدر ایران به سر می بردم گزارش آن نشست با نام مستعار «نیشتر» منتشر گردید:

+ بی اعتنایی به بحران امروز، ناآگاهی از فاجعه پیش رو 

The comments are closed.