با توجه به ممانعت وزارت اطلاعات از سفر هنری ام به وین، روز پنجشنبه 10 آذر ماه تصمیم گرفتم تا برای چندمین بار سری به موزه هنرهای زیبای سعد آباد بزنم.
حال که امکان قدم زدن در خیابان اسکار کوکوشکا – نقاش شاخص اکسپرسیونیست – و ارتباط با دانشگاه هنرهای کاربردی وین میسر نیست، می توان از کوچه های تجریش گذر کرد و وارد مجموعه ای شد که زمانی اقامتگاه فرهیختگانی بوده است که به پرورش و پشتیبانی از هنرمندان افتخار می کردند.
بعد از مکتب مکتب اصفهان در دوره صفوی، دیگر بار در زمان رضاشاه بزرگ بود که با پشتیبانی از هنرمندان نگارگر در مدرسه صنایع مستظرفه، مکتب تازه ای به نام مکتب تهران در هنر نگارگری ایرانی پدید آمد و هنرمندان شاخص این مکتب، مانند استاد تجویدی، استاد زاویه و ... شهرت جهانی یافتند.
نکته قابل توجه آنجاست که این مکتب شاخص هنری نه در شرایط ثبات پایدار، بلکه درست بین دو جنگ خانمانسوز جهانی در ایران پدید می آید که نشان از عظمت خدمت رضاشاه به هنر این سرزمین دارد. به ویژه آنکه از میانه های دوره صفوی نگارگری ایرانی به شدت تحت تأثیر نقاشی اروپایی قرار می گیرد و هنر نگارگری ایرانی هم از سوی هنردوستان و هم از جانب خود هنرمندان به شدت مورد بی مهری و بی توجهی قرار می گیرد و اساساً بدون دغدغه رضاشاه در احیای این هنر ایرانی، چه بسا ادامه حیات این شاخه هنری متصور نبود.
در بیان حمایت محمدرضا شاه از نقاشان هم همین بس که به شخصیتهای سیاسی کشورهای گوناگون که از ایران بازدید می کردند، به رسم یادگاری تابلوهای هنرمندانی چون زاویه، سهراب سپری و ... هدیه داده می شد. به عبارت دیگر تابلوهای هنرمندان توسط شخص شاه خریداری می شد. امری که برای هنرمندان امروز ایران چیزی فراتر از یک رؤیاست.
از این گذشته، شخص شهبانو فرح نیز خود از اهالی ذوق و نقاشی بودند و چه چیز برای هنرجویان و هنرمندان امیدبخش تر و دلگرم کننده تر از اینکه دغدغه هایشان از سوی بلندپایه ترین شخصیتهای حکومت درک شود.
براستی پس از بازدید چند باره، هنوز هم برای من باورپذیر نیست که تابلو اوریجینال خواب اثر سالوادور دالی در تهران باشد. آثار رامبراند، برنار بوفه، هنری ماتیس، مودیلیانی، سالوادور دالی، پل کله و ... با چه وسواس و سلیقه ای توسط شهبانو خریداری شده اند و امروز پس از چند دهه من در فاصله دو متری آنها قرار می گیرم و به آسانی از خدمات هنردوستانه و ماندگار شهبانو بهره مند می شوم.
با آنچه که تنها در موزه هنرهای زیبا دیده می شود، گمان نمی کنم هنرمندی بخاطر عدم اطاعت از ساواک آنقدر مورد غضب حکومت واقع شده باشد که بی هیچ دلیلی از سفر هنری اش جلوگیری شده باشد! براستی اگر بلافاصله بعد از دوره قاجار، تاریخ ایران دوره پهلوی را به خود نمی دید امروز چه وضعی پیش می آمد؟
طبق معمول پیش از خروج مدتی به تماشای اثر امپرسیونیستی و بی مانند گلدرن ایستادم و نگران از وضعیت تابلوهایی که بخاطر عدم رعایت شئونات اسلامی در انبار موزه خاک می خورند رهسپار خانه شدم.
با دلی سرشار از سپاس از وسواس و سلیقه ای که در گردآوری این مجموعه آثار شاخص جهانی به خرج داده شده بود، قلم زدن را از سر گرفتم و این بیت را زمزمه می کردم که:
ای خوش آن روزی که بر زلف چمن دست نسیم
می وزید و اعتبار از شاخه شمشاد داشت
درهمین باره:
حکایت ممنوع الخروجی پرده یکم / پرده دوم / پرده سوم / پرده چهارم / پرده پنجم