Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

آخرین دیدار با پزشکپور

 

پانزدهم شهریور سال 86 بود و من از پادگان، خود را به دفتر حزب پان ایرانیست (پایگاه سیاوش) رساندم. آخرین باری که سرور پندار در یک گردهمایی حزبی در پایگاه سیاوش ایراد سخن کردند، جشن روز بنیاد ( 15 شهریور ) سال 86 بود. به دلیل بیماری برخلاف همیشه نشسته سخنرانی کردند.

 

درباره سازمان ملل سخن می گفتند و چکیده گفتارشان این بود که این سازمان، سازمان دول است و نه سازمان ملل؛ چرا که دربردارنده نمایندگان دولت هاست و نه نمایندگان ملت ها.

 

در پایان مراسم، وقتی برای عرض احترام و « پاینده ایران» خدمتشان رسیدم گفتند: « شما خیلی با دقت گوش می کردید. » و پس از کمی پرداختن به موضوع بحث اجازه خواستم در کنارشان عکسی به یادگار بگیرم.

 

به جهت احترامی که برای سن و سالشان قایل بودم، حتی نشستن کنارشان را نیز چندان مؤدبانه نمی دانستم و کمی شرم داشتم که در عکس هم پیداست. از روی همین احساس، در دوران تشدید بیماری و در خانه بستری شدنشان، مایل نبودم که در وضعیت ناخوشی به ملاقاتشان بروم. اما هیچگاه تصور نمی کردم که شرایط به گونه ای پیش خواهد رفت که هنگام تشییع جنازه من زیر تابوتشان را بگیرم.

 

drafsh.jpg

 

پی نوشت

همانگونه که نوشته ام این عکسم در کنار پزشکپور مربوط به 15 شهریور 86 است، اما تا سال 89 روی وبلاگم منتشر نکرده بودم. چراکه با آنکه از همان آغاز براه انداختن وبلاگم پان ایرانیستها با من تماس گرفتند و پافشارانه من را به محفل هفتگی اشان دعوت کردند، اما من همسویی با آنها نداشتم. از اواخر سال 88 تا آبان 91 با این هدف که برای ایجاد یک موج اعتراضی در حمایت از شاهزاده رضا پهلوی پان ایرانیستها را با خود همراه کنم به جمعشان پیوستم که تلاشهایم شکست خورد و از جمعشان کناره گیری کردم. اشاره هایم روی وبلاگ به ارتباط با پان ایرانیستها محدود به همین فاصله زمانی است که هرگز مبتنی بر همسویی نظری نیست. درباره مدت ارتباطم با پان ایرانیستها در این یادداشت بیشتر توضیح داده ام

The comments are closed.