از جمله مقوله هایی که از سال 83 همواره با وسواس در « نژادگان» دنبال می شد، ماجرای پرونده هسته ای بود. با توجه به مذاکرات تازه جمهوری اسلامی با گروه 5+1 در ترکیه، نوشتار زیر را که در سال 85 نگاشته شده بود دوباره می آورم. توضیح تکراری آنکه پس از دور اول سفرهای استانی ام به اوین در دی ماه 88، بایگانی پنج ساله « نژادگان» از سوی نزدیکانم حذف شد و جز معدودی از دست نوشته ها، نسخه پشتیبانی نوشته هایم هم از میان رفت و مطلب زیر از معدود بازمانده های بایگانی « نژادگان» است. آنچه امروز تأمل برانگیز به نظر می آید فراز پایانی نوشتار است که از همان هنگام احمدی نژاد را تعیین کننده نهایی وضعیت پرونده هسته ای عنوان کردم.
همزمان با لبخندهای مسخره علی لاریجانی (دبیر وقت شورای امنیت ملی) در دیدار با سولانا (مسئول وقت سیاست خارجه اروپا) نوشته شد که هرچند گفتگوهای به اصطلاح مثبت آن زمان ممکن است پیش درآمدی برای نوشیدن مفتضحانه جام زهر دیگری باشد، اما اقوی آنست که سریال پرونده هسته ای جمهوری اسلامی، قسمت به قسمت حادثه ای تر می شود.
علیرقم بدقلقی های روسیه، توافق بر سر تحریم های محدود علیه جمهوری اسلامی را می توان تأییدی بر ژانر حادثه ای داستان هسته ای تلقی کرد.
در اثر گذاری بر سیاست هسته ای هیأت حاکمه، احمدی نژاد، لاریجانی، تا حدودی محسن رضایی و همچنین هاشمی رفسنجانی را می توان بر شمرد.
این چهار نفر که سمتهای مهمی هم در اختیار دارند، همگی نامزد اتخابات ریاست جمهوی سال گذشته (85) بودند؛ به بیان بهتر هریک نگاه دیگرگونی به ماجرا دارند که با وجود نزدیکی احتمالی در برخی جاها، الزاماً همسو نمی باشند.
با چشم پوشی از قبیله بی خاصیت و دردسر آفرین دوم خردادیان _ که با معرفی دو نامزد (کروبی و معین) برای اقامه صلاة میت بر مردار اصلاحات رسماً به یقه گیری پرداختند – طیف موسوم به اصولگرا که گمان می رفت با انسجام سازمان یافته ای به کارزار انتخابات پا نهد، علیرقم همه تلاشها برای معرفی نامزد یگانه، به کمترین توافقی دست نیافت و نتیجتاً بجز احمد توکلی که کوتاه آمد، قالیباف، لاریجانی، احمدی نژاد و محسن رضایی همگی نامزد شدند.
در واقع اصولگرایان (واژگان ادبیات سیاسی ما آنقدر پوچ و بی معنا هستند که از بکارگیریشان براستی ابا دارم: اصلاح طلب، اصولگرا) قطعیت پیروزی را با ریسک چندگانگی نامزدهایشان به مخاطره انداختند، اما از مرزهای درون جناحی ذره ای پا پس نگذاشتند.
به تعبیری، در همین خیلی موسوم به اصولگرای حاکم بر کشور، درباره مقوله مهمی چون مساله هسته ای، به هیچ روی توافقی وجود ندارد. نمونه بارز این امر در شکست مذاکرات مثبت! لاریجانی با سولانا آشکارا دیده می شود.
هنگامی که درز کرد که لاریجانی برای راضی کردن هیأت حاکمه به تعلیق غنی سازی، یک هفته از اروپایی ها زمان خواسته و پیشاپیش قول این توافق را مژده داده، و از دیگر سو محسن رضایی (از جمله کسانی که به شیوه خود به عدم سازش در قضیه اتمی باورمند است) پذیرفتن تعلیق را با چنین شرایطی شکست آمریکا تعبیر می کرد، احمدی نژاد مواضع هسته ای دشمن شکن خود را بار دیگر اعلام فرمود تا از قافله عقب نماند و با یک حرکت، رشته های لاریجانی را پنبه کرد و قول مساعدش را وتو نمود.
جان سخن آنکه هریک از تیم ها و شخصیت های اثرگذار حاکم بر کشور، در این میدان بازی خویش را در پیش گرفته اند و هر از گاهی سیگنال هایی هم به آنسوی مدیترانه و آتلانتیک می فرستند تا در اعلام آمادگی برای فرونشاندن قلیان شهوت اروپا و آمریکا، از رقیبان خویش عقب نمانند.
انتشار نامه آقای خمینی هم درباره پایان جنگ از سوی رفسنجانی مصداق بارز این گونه دلربایی هاست. اما بخش جالب ماجرا اینجاست که ساربان نهایی این پرونده احمدی نژاد است.