Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

حزب پان ایرانیست

  • چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم؟

    چند روزی با این پرسش روبرو شده بودم که آیا با توجه به احساس مسئولیتی که نسبت به جامعه داشته ام در ایفای وظیفه فردی ام درست عمل کرده ام؟ جدا از تهدیدات و مشکلاتی که از سر گذراندم، آیا در مسیر فعالیتهایم تصمیم درستی هم گرفته بودم؟ با توجه به پرونده هسته ای از نظر اخلاقی چه وظیفه ای داشتم؟

    Read more ...

  • لجنزار آریایی اسلامی

    در این نوشتار بطور مفصل به پیشینه جریان تباهی که امروز به کنایه آریایی اسلامی نامیده میشود پرداخته ام و با اشاره به مصداقهای مهمی توضیح داده ام که فاضلابی که امروز بزدلانه از پای اینترنت ماله کش قاسم سلیمانی است مسبوق به چه سابقه ننگینی است 

    Read more ...

  • لای لای علی اصغر / ته-وَران پان ایرانیست

    متوجه شدم که بیش از یکسال پیش بچه آقای حسین شهریاری (از پان ایرانیست های پنجاه و هفتی) در فیسبوک حرف پرت و پلایی درباره من مطرح کرده است؛ از آنجا که میدانم این رشته عبث سر دراز خواهد داشت بهتر میدانم که همینجا قطعش کنم و برای جلوگیری از تکرارش به ناچار وقتم را هدر دهم و توضیح مفصلی بنویسم

    Read more ...

  • گزارش به جمهور

    از آبان ماه سال 90 به یک تحلیل قطعی درباره فروپاشی اقتصادی ایران در آینده نزدیک و در پی آن سرنگونی قطعی حکومت رسیدم و نیز برداشتم این بود که حکومت میکوشد تا در مسیر سرنگونی، جامعه را هم به همراه خود به کام نابودی بکشاند. در چنان شرایطی تنها چاره را سرنگونی حکومت پیش از رسیدن به نقطه سقوط دانستم و برای این هدف تلاشهای انتحاری و از خودگذشتگی تمام و کمالی به خرج دادم که در این نوشتار به تشریح فعالیتها و اقداماتم می پردازم. همچنین برای نخستین بار نامه هایی را منتشر میکنم که مربوط به کوششهای آن برهه از زمان می باشند

    Read more ...

  • کناره گیری از حزب پان ایرانیست

    «پاینده ایران»

     

    بیکران وحشت انگیزی است.

    خامش خاکستری هم بارد و بارد.

    وین سکوت پیر ساکت نیز

    هیچ پیغامی نمی آرد.

     

    بدین وسیله به آگاهی می رسانم از آنجا که کشور در آستانه یک بزنگاه تاریخی است و از آنجا که مسئولان حزب پان ایرانیست درک درستی از بزنگاه تاریخی پیش رو ندارند و از آنجا که تلاشهای پیگیرانه و همه جانبه یکساله اخیر من در تبیین بزنگاه تاریخی پیش رو و توجیه مسئولان حزب کمترین نتیجه ای در بر نداشته است و از آنجا که مسئولان حزب به دیدگاههای استدلالی و مبتنی بر منطقی که متفاوت با نگرشهای ایشان باشد کمترین وقعی نمی نهند و جدای از آن، به تصمیمات خود نیز بی توجه هستند و به راحتی از تصمیماتی که خود اتخاذ می کنند در می گذرند و پاسخگوی اینگونه عملکردهای شگفت آور نیز نمی باشند و تنها با یک سری جملات شعاری و کلیشه ای و غیر قابل پذیرش در پی توجیه بر می آیند، ادامه کوشندگی در حزب پان ایرانیست را مطلقاً بی نتیجه می دانم و از همکاری با آن کناره گیری می کنم.

     

    در کنار همه ضعف ها و کاستی هایی که حتی پیش از پیوستن به حزب از آن آگاه بودم و در مدت هموندی، برای رفع آنها تلاشهای پیگیرانه، دلسوزانه و در عین حال مطلقاً بی نتیجه ای داشتم، مهمترین عامل کناره گیری کنونی من، رأی بی ثبات و تصمیم بی اعتبار شورای عالی رهبری حزب درباره پیوستن به شورای ملی ایران می باشد.

     

    تصمیمی که پس از اتخاذ و اعلام مسئولان در درون حزب و امضای برخی اندامان و هواداران حزب و اطلاع رسانی غیر رسمی اما گسترده، در شرایطی که اندامان و هواداران حزب و نیز برخی چهره های شاخص و جریانهای سیاسی طبق وعده توخالی مسئولان حزب چشم به راه اعلام رسمی آن بودند، به ناگاه مورد چشم پوشی سروران قرار گرفت!

     

    در درازنای موجودیت شصت ساله حزب پان ایرانیست، ملت ایران با دو بزنگاه سرنوشت ساز روبرو شد که حزب پان ایرانیست در هیچیک از آنها نقش کارکردگرایانه و مثبت و مؤثری ایفا نکرد. نه در سال 32 نقشی در نجات کشور و بازگشت شاهنشاه داشت و نه در سال 57 اقدامی برای جلوگیری از سقوط میهن؛ شوربختانه هم در غائله 30 ام تیر در زمره جریانهایی بود که با پشتیبانی از زیاده خواهی های فرا قانونی مصدق، شاهنشاهی ایران را در آستانه سقوط قرار داد و هم در سال 57 در راستای تضعیف دولتهای قانونی و استیضاح بی مورد نخست وزیران شایسته کوشش کرد و در حالیکه تلاشهای ایثارگرایانه بختیار با بی توجهی پان ایرانیست های پارلمان روبرو بود، سروران به نوفل لو شاتو مخابره پیام کردند و پیش پای فردی که "هیچ" احساسی به سرزمین مان نداشت زانو زده و برای حمایت و رأی اعتماد به نخست وزیر غیر قانونی او اعلام آمادگی کردند!

     

    نه در سال 32 با درک و تحلیلی میهن پرستانه از روند تحولات، نقشی در رستاخیز ملی 28 امرداد داشتند و نه در سال 57 حتی در حد یک بیانیه خشک و خالی از گردهمایی هایی که بر علیه انقلابیون و در پشتیبانی از قانون اساسی برگزار می شد اقدامی کردند!

     

    شوربختانه اینکه پس از شصت سال هنوز اشتباه تأسفبار سی ام تیر در نشریه داخلی حزب گرامی داشته می شود و نیز خدمتگزارترین نخست وزیران تاریخ ایران، مانند هویدا و آموزگار مورد غیر منصفانه ترین هجمه ها در نشست های حزبی واقع می شوند.

     

    متأسفانه امروز نیز درست به مانند موارد یاد شده، مسئولان حزب از درک درست و به هنگام تحولات کشور به کلی غافل هستند و به توصیه ها و هشدارهای دلسوزانه نیز کمترین وقعی نمی نهند و با این اوصاف بی تردید در بزنگاه تاریخی پیش رو – به مانند همه دوران فعالیت – از کمک به کشور و رساندن میهن به کرانه آرامش ناتوان خواهند بود.

     

    امروز نیز با بهانه های غیر منطقی و غیر قابل پذیرش از یاری رساندن به کوششهای میهن پرستانه برادر گرامی ام، شاهزاده رضا پهلوی که تنها امید نجات ایران از بحران کنونی و مخاطرات پیش رو هستند سر باز زده می شود و در شرایطی که با تصمیم شورای عالی رهبری، همگی برای رویارویی با فشارهای جمهوری اسلامی در پی پیوستن رسمی حزب به شورای ملی ایران آماده شده بودیم، شورای رهبری پیش از وارد آمدن نخستین فشار حکومت، بدون ارایه هیچ توضیحی از کنار تصمیمی که خود گرفته و خود اعلام کرده بود به سادگی می گذرد!

     

    نمی دانم اگر تصمیم حزب رسماً عملی می شود و متعاقباً با فشارهای جمهوری اسلامی روبروی می شدیم آیا کار به اعترافات تلویزیونی هم می کشید؟ آه که چقدر بر در و دیوار دفتر حزب و در نشریات حزبی و گفته های سروران این جمله تکرار می شود که «نیرزد آن خون که نریزد به راه پاسداری این خاک».

     

    در شرایطی که احتمال حمله نظامی خارجی به کشور هر روز بالاتر می رود، و جاه طلبی های لجبازانه جمهوری اسلامی زندگی میلیونها ایرانی را هر روز بیشتر از روز گذشته در بحران و مخاطره فرو می برد، و بسیاری از هم میهنان تنها بخاطر نگرشهای سیاسی و عقیدتی در حال شکنجه و جان دادن هستند و بسیاری از خانواده های ایرانی بخاطر تنگناهی اقتصادی در حال فروپاشی هستند، مسئولان حزب تنها در اندیشه "حفظ خود" می باشند؛ و گویا منظور از این "خود" تنها شورای عالی رهبری حزب است، چراکه نیروهای جوان حزب یا در کنج زندان بسر می برند و یا تحت حکم تعلیقی هستند و یا دارای پرونده های باز سیاسی هستند و یا دچار محرومیت ها و ممنوعیت های الی الابد می باشند.

     

    براستی اگر بنا بر "حفظ خود" بود شخصاً چه دلیلی برای فعالیت سیاسی داشتم، آنهم در برابر حکومتی که یاران خود را از میان بر می دارد؟ اگر بنا به "حفظ خود" بود چرا مهمترین آروزی زندگی ام را – که تحصیل در یک دانشگاه معتبر هنری است و خوشبختانه شایسته حصول به آن نیز بوده ام – بخاطر کوششهای سیاسی از دست رفته ببینم و برخلاف همه موازین قانونی، در شرایطی که برای سفر تحصیلی ام حتی مهر خروج در گذرنامه ام درج شده بود، سربازان گمنام وزارت اطلاعات مانع خروجم از کشور شوند و چشمان خانواده ای را که با بهترین امیدها ترک کرده بودم، با بیرنگ ترین ناامیدی ها بازیابم؟ چرا بجای آنکه مانند بسیاری از فرزندان پان ایرانیست ها در خارج از کشور سرگرم زندگی و پیشرفت شخصی ام باشم، به مانند دیگر جوانان سرزمینم در درون کشور برای بهبود شرایط مبارزه کنم؟

     

    در چنین شرایطی، از آنجا مقصودم از کوششهای حزبی نقش آفرینی عینی در بهبود کیفیت زندگی و سرنوشت هم میهنانم می باشد و نه اجز و پاداش اخروی، و از آنجا که برخلاف سروران، میهن پرستی را صرفاً در نامگذاری فرزندان با نامهای ایرانی و سپس گسیل داشتن آنان برای اقامت و شهروندی در دیگر کشورها نمی دانم، از ادامه همکاری با حزب پان ایرانیست کناره گیری می کنم.

     

    در پایان از اینکه در مدت هموندی ام در حزب، مقاله ای نبود که بنویسم و همایشی نبود که سخن بگویم و در پی آن، مسئولان حزب مورد خشم و تهدید سربازان گمنام وزارت اطلاعات قرار نگیرند از سروران عذر خواهی می کنم. همچنین از مهر همه سروران، به ویژه بزرگواری های سرور یزدی و دلسوزی های سرور صفارپور صمیمانه سپاسگذار هستم. نیرزد آن خون که نریزد به راه پاسداری این خاک ...

     

    ساسان بهمن آبادی

    4 آبان ماه 2571

    همزمان با زادروز پدر مهربان ایرانیان، شاهنشاه آریامهر

     

    پی نوشت

    با اینکه پان ایرانیستها از سال 84 از طریق همین وبلاگم با من تماس گرفتند اما من هرگز تمایل و موافقتی با آنها نداشتم که مهمترین دلیلش حمایت آنها از فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی بود که درست مخالف دیدگاه من بود. از اینرو حتی نسبت به تجمع سال 87 جلوی سفارت امارات بدگمان بودم و شرکت نکردم: توضیحات مربوطه

     

    اواخر سال 88 به دلیل نگرانی نسبت به آینده کشور و با هدف ایجاد موجی در همسویی با شاهزاده رضا پهلوی به جمعشان پیوستم که گزارش تلاشهایم را که سرانجام به این کناره گیری انجامید منتشر کرده ام: گزارش به جمهور

     

    در دو یادداشت دیگر توضیحات بیشتری در اینباره نوشته ام: یادداشت یک / یادداشت دو

  • بر مزار پزشکپور

    مزار پندارشانردهم دی ماه 1390 در سالروز درگذشت رهبر حزب پان ایرانیست به همراه یاران حزبی و دیگر میهن پرستان بر مزار سرور پزشکپور حاضر شدیم. در تصویر در کنار اسماعیل رحیمی عضو شورایعالی رهبری حزب پان ایرانیست.

     

     

     

     

    ساسان بهمن آبادی، اسماعیل رحیمی، مزار محسن پزشکپور

  • در واکنش به همسویی جبهه ملی با دشمنان ایران

    حزب پان ایرانیست،بیانیه،اعلامیه

     

     

    بیانیه حزب پان ایرانیست

     

      

    به نام خداوند جان و خرد

     

    پاینده ایران

     

    هم میهن!

    شوربختانه، جبهه ملی – ایران با انتشار اعلامیه ای در تاریخ 29/ تیرماه /1390 اشغال کشور از سوی نیروهای بیگانه را دارای پیامدهای مثبت تلقی کرده و درست با همان بهانه های واهی دولتهای بیگانه، به توجیه آن پرداخته است. جبهه ملی – اروپا نیز در تاریخ 4/ امرداد /1390 این اعلامیه را تأیید نموده است.

     

    از اینرو ضرورتاً بار دیگر اعلام می شود که حزب پان ایرانیست همچون همیشه دفاع از یکپارچگی سرزمینی و استقلال ایران را در برابر هجوم نیروهای بیگانه وظیفه خود دانسته و هرگونه توجیه برای چنین حملاتی را خیانت به کیان میهن می داند.

     

     

     پاینده ایران

    حزب پان ایرانیست

    14/ امرداد / 1390

     

    در همین باره:

    اعلامیه جبهه ملی - ایران

    اعلامیه جبهه ملی - اروپا

  • و خون هرگز نخسبد

     

    دکتر محمدرضا عاملی تهرانی،آژیر

     

    بر زمین سرد، خون گرم تو

    ریخت آن گرگ و نبودش شرم تو

     

    18 اردیبهشت ماه، سالروز شهادت اندیشمند حزب پان ایرانیست، دکتر محمدرضا عاملی تهرانی (آژیر) است.

     

    کسی که پس از واقعه 57، که به جرم وزارت در کابینه های شریف امامی و ازهاری به دو سال زندان محکوم شد، اما به ناگاه و بدون صدور هیچ حکمی – حتی از سوی انقلابیون – ضرب گلوله ای که در پیشانی اش فرونشست، قلب سرشار از میهن پرستی اش را از ضربان انداخت.

     

    شیخ صادق خلخالی (اصلاح طلب) مغز دکتر عاملی را به نابودی آرمانش ماشه چکاند و بسیار حقیرتر از آن بود که بداند « آیین ما به خون نوشته شده، که نه از ماست، بلکه بدان پاسبانیم. آرمان نه از مغز است، که با خون همراه است و بلکه خود خون است.»

     

    دکتر عاملی می دانست که چه می کند. نه فقط در آن دم که « خونی » را که به نشانه زندگی از « خاکش » داشت، در راه پاسداری « خاکش » نثار کرد، بلکه از همان روزی که به همراه دوستان هم مدرسه ایش – محسن پزشکپور و ابوالقاسم پورهاشمی – برای پاسداری از آرمان ایران پیمان نامه ای نوشتند و هر سه، نیش قلم را به خون خود رنگین کردند و پیمان نامه را امضا نمودند.

     

    پیمان نامه ای که – آنگونه که سرور ابوالقاسم پورهاشمی هنوز به یاد دارند – از عظمت شاهنشاهی ایران و زیست سرافرازانه ملت ایران سخن می گفت.

     

    دکتر عاملی می دانست که در پی آرمانی است که به خون نوشته شده و باور داشت « نیارزد آن خون که نریزد به راه پاسداری این خاک. نیارزد آن خون که بدان دل بندیم و بخواهیم تا بماند، آنجا که سخت ساخته تاریخ، بزرگی را بر ملت ما ایران.»

     

    دکتر عاملی نه بخاطر وزارت در دولتهای شاهنشاهی، که بخاطر آنچه از نیرنگ سینما رکس آبادان و مسجد کرمان می دانست به شهادت رسید.

     

    از چشمان بازش به هنگام شهادت آموختم که نخواهم که دلی باشد تا خون بگرداند بر آن کاسه چشم و گوشه مغز، تا نبیند تیره روزی روشنی بخشان جهان را.

     

    آشنای نادیده ام، که پیش از زادنم، بر « خاکت » ... بر « خاکم » خون شدی، هنوز آهنگ گامهایت به نواست و گامهای ما به آهنگ آن.

     

    در همین باره:

    بر مزار آژیر

  • بر مزار آژیر

    کیست؟ کیست که پیمان بسته با خدای خود، با خون خود، که مام میهن را تا واپسین دم پاس دارد؟

     

    ساسان بهمن آبادی،سرور صفارپور

     

    18 اردیبشهت 58، اندیشمند حزب پان ایرانیست، دکتر محمدرضا عاملی تهرانی (آژیر) بدست شیخ صادق خلخالی (از روحانیون مبارز اصلاح طلب) به شهادت رسید.

     

    بعد از ظهر روز شنبه، 17 اردیبهشت ماه 90، به همراه مسئولان و اندامان حزبی بر مزار ایشان در ابن بابویه حاضر شدیم.

     

    وقتی به حالت « احترام پان ایرانیستی » ایستاده بودیم و « سرآغاز » خوانده می شد، یاد مراسم سال 85 به همراه سرور پزشکپور افتادم که هر چند برایشان راحت نبود، ولی می کوشیدند وضعیت « احترام پان ایرانیستی » را رعایت کنند.

     

    سرور پزشکپور تأکید زیادی داشتند که دکتر عاملی اعدام نشدند، بلکه به قتل رسیدند؛ چرا که اعدام زمانیست که از سوی دادگاه هر چند فرمایشی حکمی صادر شده باشد.

     

    همچنین از این بابت که پس از واقعه 57 و خروج اجباری شان از کشور، بازگشت دوباره شان به ایران در سال 70، درست روز 18 اردیبهشت ماه رخ داده بود بسیار خرسند بودند.

     

    دکتر محمدرضا عاملی تهرانی، آژیر

     

  • همایش خلیج فارس در حزب پان ایرانیست

     

    خلیج فارس،حزب پان ایرانیست،پایگاه سیاوش

     

    همایش « روز ملی خلیج فارس » در 11 اردیبهشت ماه 1390 در محل دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست (پایگاه سیاوش) برگزار گردید که خوشبختانه با استقبال قابل توجه میهن پرستان روبرو شد.

     

    در حالیکه کباده کشان بی مایه ملی گرایی در « جبهه ملی » بلندگوی تحرکات کوری می شوند که در تقابل با اقتدار ایران در خلیج فارس می باشد، بخاطر برنامه ریزی، تدارک و برگزاری چنین مناسبتی، باید از سرور صفارپور _ دبیرکل شایسته حزب پان ایرانیست – و اندامان جوان حزب سپاسگذار بود.

     

    در همین راستا لازم می دانم فرازهایی از « منشور نیرومندی ملت بزرگ ایران » را پیرامون خلیج فارس بیاورم؛ توضیح آنکه این منشور در سال 1377 به تصویب شورایعالی رهبری حزب پان ایرانیست رسیده است:

     

    - سرنوشت مردم بحرین از سرنوشت ما جدا نیست. از مبارزات آزادگی طلب آنان دفاع می کنیم.

    - خلیج فارس، شاهرگ حیاتی ملت ایران است. با نفوذ و حضور سیاست های خارجی در این دریای همیشه ایرانی مبارزه ای بی امان داریم.

     

    در همین باره:

    گزارش + عکس همایش خلیج فارس در دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست

    متن سخنان سرور منوچهر یزدی / امنیت خلیج فارس و نقش نیروهای استعمار

    متن سخنان سرور دکتر موسوی / بحرین و حقوق بین الملل

    همایش روز ملی خلیج فارس

     

    خلیج فارس،حزب پان ایرانیست،پایگاه سیاوش

     

  • دیوار کوتاه حزب پان ایرانیست

     

    ساسان بهمن آبادی،دی ماه 88،عاشورا

    ششم دی ماه سال 88 بود که به شیوه آدم ربایانه توسط یک مشت لباس شخصی بازداشت، و به اوین منتقل شدم. البته پیش از اوین ظرف دو شبانه روز از خان پلیس امنیت و بازداشتگاه شاهپور گذشتم. / خبر کمیته گزارشگران حقوق بشر

     

    حدود یک هفته ای گذشت تا فهمیدم که علت دستگیری ام آنست که هیأت حاکمه جمهوری اسلامی چهار نفر را برای تصدی ریاست جمهوری تأیید صلاحیت کرده، انتخاباتی هم برگزار کرده، آرای صندوق ها را هم شمرده و در پایان نتایج را هم خود اعلام کرده بود.

     

    حال من که نه جزو آن چهار نفر کاندیدا بودم، نه صلاحیت آنها را تأیید کرده بودم، نه به هیچ یک از آنها رأی داده بودم، نه آرایشان را شمرده بودم و نه نتایج جالب انگیزناکش را اعلام کرده بودم، چه ارتباطی به موضوع داشتم؟ تنها پاسخ این بود که « سابقه پان ایرانیستی ات نشان می دهد ...! »

     

    هرچند به این خاطر بازداشت شده بودم که چهار نفر دیگر نامزد شده بودند و چهارده نفر دیگر صلاحیت شان را تأیید کرده بودند و چهل میلیون نفر دیگر به ایشان رأی داده بودند، اما بخاطر پیشینه حزبی و پان ایرانیستی ام بازخواست می شدم و برای قطع همکاری با حزب پان ایرانیست و از آن مسخره تر همکاری با وزارت اطلاعات (از نگاه من وزارت اطلاع رسانی) با هشدارهایی که مختص جمهوری اسلامی است روبرو بودم. 

     

    سرانجام پس از سه هفته بازداشت، رخصت آزادی داده شد و من که در تماسهای کوتاهی که با خانواده داشتم بدون اشاره به حزب، بر آن بودم که شخصاً مساله را حل کنم و حزب را درگیر ماجرا نکنم تازه متوجه شدم که در این مدت جوانان دیگری از حزب نیز در ضیافت خانه اوین پذیرایی شده بودند.

     

    چند روزی از آزادی نمی گذشت که هفت نفر با هدیه های ارغوانی (تعبیر سرور منوچهر یزدی )نیم شب خانه سرور قدرت اله جعفری ( قایم مقام دبیرکل حزب پان ایرانیست) را دق الباب کردند و فرزندشان – نوشین جعفری – را تا ضیافت خانه اوین بدرقه نمودند.

     

    جمهوری اسلامی، وامانده در حل بحران خود ساخته ای که پیوسته انکارش می کرد، علاج را در بالا رفتن از دیوار کوتاه حزب پان ایرانیست و فشار بر میهن پرستان دیده بود و سرور منوچهر یزدی (سخنگوی حزب پان ایرانیست) چه نیکو نگاشته بود که در معرکه ای که فرزندان انقلاب به جان هم افتاده اند، رنج هم بندی با ابراهیم یزدی ها شکنجه ایست که تنها یک پان ایرانیست درک می کند.

     

    پس از آن در بهمن ماه 88 دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست واقع در سعادت آباد با هجوم دهها تن از نیروهای ضد شورش و لباس شخصی به محاصره در آمد و از برگزاری نشست هفتگی حزب جلوگیری شد. 

    کیوان زارع،ساسان بهمن آبادی،یاشار اکبری،بیژن جانفشان

     

    هجدم اردیبهشت ماه سال 89 نیز که اندامان حزبی برای حضور بر مزار دکتر محمدرضا عاملی تهرانی و ادای احترام به مناسبت سالگرد قتل ایشان در طلیعه انقلاب، در دفتر مرکزی حزب گرد آمده بودند باز هم با حصر خانگی روبرو شدند و اندامانی که شخصاً در ابن بابویه بر مزار آموزگار شهید پان ایرانیست حاضر شده بودند ساعت ها بازداشت شدند.

     

    دو روز پس از این واقعه – روز بیستم اردیبهشت 89 – به همراه سه تن دیگر از جوانان پان ایرانیست اینبار در نمایشگاه کتاب بازداشت شدیم و سلولهای انفرادی بند 240 زندان اوین بار دیگر میزبان ما شد.    

     

    اکنون دوباره امواج اعتراضی به خیابانها سرازیر می شوند و مطالباتی را فریاد می زنند.

     

    نقش حزب پان ایرانیست در این میان تنها آنست که از سالها پیش این مطالبات را تشخیص داده، تحلیل کرده و روشهای تحقق آنها را نیز تبیین نموده است و از دیگر سو پیامدهای وخیم نادیده انگاشتن مطالبات مردمی را نیز گوشزد کرده است.

     

    با این حساب چندان دور از ذهن نیست حال که قافیه نظام جمهوری اسلامی در سه کنج گرفتاری و بی تدبیری به تنگ آمده است، بار دیگر چاره را آویختن از دیوار حزب پان ایرانیست ببیند و هر آن با هدایای ارغوانی بر پان ایرانیست ها نازل شود. 

     

    در همین باره:

    دی ماه خونین: گزارش جرس از بازداشت فعالان سیاسی در دی ماه 88

    شعارهای اعتراضی و آرنگهای پان ایرانیستی