Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

قصه های مبارزات نتیجه بخش

جشنواره فیلم فجر، قصه ها، رخشان بنی اعتماد،پیمان معادی، حبیب رضایی

برای اولین بار در یک فیلم ایرانی دیدم که به من و به نگرش من هم پرداخته شد! روز یکشنبه ساعت 15:30 در سینمای آزادی به تماشای فیلم قصه ها، ساخته رخشان بنی اعتماد نشستم که از خوش اقبالی در پایان فیلم چهره خانم بین اعتماد را هم دو سه ردیف عقب تر در سالن دیدم و گفتگوی مختصری هم با ایشان داشتم.

فیلم در کنار به تصویر کشاندن معضلات زندگی قشرهای مختلف جامعه، از یکسو بی تفاوتی حکومت را در قبال این معضلات نشان می داد و از دیگر سو راهکار را در پیگیری مبارزه بیان می کرد و تأکید بر اینکه مبارزه قطعاً نتیجه خواهد داشت که از این نظر فوق العاده بود.

مهدی هاشمی در نقش یک بازنشسته سازمان برنامه و بودجه "سابق" که با ظاهر اتو کشیده و کراوات زده پیگیر مسایل بیمه اش می باشد در تقابل مطلق با مدیر یقه بسته وزارتخانه "هرت آباد" کنونی است که بجای پرداختن به امور مراجعین در پی زنبارگی خویش است و خانم بنی اعتماد بدون هیچ هیاهویی تفاوت مدیریت "سابق" کشور با "هرت آباد" کنونی را نمایش داد.

قشرهای محتلف جامعه در مشکلات به سر می برند:

مادری که مفتخر است جوان تحصیل کرده اش بی هیچ جرمی، تنها بخاطر جستجوی حق خود در کف خیابان به زندان افتاده است و برای رهایی اش در پی تأمین وثیقه است.

کارگرانی که بطور گروهی پیگیر مطالبات خود هستند و در این راه هزینه می پردازند.

هنرمندی که برای پرداختن به مشکلات جامعه و مستندسازی گرفتار می شود.

و جوانی که بخاطر ایستادگی بر موضع درستش از ادامه تحصیل و اخذ مدرک و نیز اشتغال محروم گردیده و به مسافرکشی مشغول است اما همچنان راهکار را در ادامه مبارزه می داند.

و از همه مهمتر پایان فیلم که تاکید دارد هیچ مبارزه ای نیست که برای همیشه بی نتیجه بماند.

گفتگوی پیمان معادی با باران کوثری درست همان گفتگویی بود که با یکی از دوستانم که پیگیر فعالیت های اجتماعی و امدادی مانند کودکان سرطانی و ... است داشتم. تأکید بر اینکه این دست فعالیت ها هرچند ممکن است یک تسلای خاطر تصنعی برای شخص فعال به همراه داشته باشد اما درد موجود در جامعه را درمان نمی کند و راه چاره تنها در تغییر ساختار سیاسی است و واداشتن حکومت به انجام وظایفش.

از دید من آنچه که فیلم را کامل و قابل اعتنا می کرد جملات پایانی بود که از زبان حبیب رضایی بیان شد.

تا پایان فیلم تنها می دیدم که بخش های مختلف جامعه درگیر معضلاتی هستند و برای حل آنها و مطالبه حقوق خود مبارزه می کنند و هزینه می پردازند. اما آنچه که از دید من فیلم را ستایش برانگیز می کرد این بود که حبیب رضایی (در نقش مستندساز) دوربین مصادره شده اش را پس گرفته یعنی مبارزه نتیجه داشته و در حالیکه شب در خیابان در حال قدم زدن و گفتگوی تلفنی است می گوید باز هم فیلم می سازد به تعبیری همچنان به مبارزه ادامه می دهد و با این جمله فیلم پایان می یابد که هیچ فیلمی برای همیشه تو هیچ کشویی نمی ماند! و در واقع هیچ مبارزه ای بی نتیجه نخواهد ماند.

اما یک مسأله دیگری که مطمئن نیستم آیا تنها برداشت من است و یا خانم بنی اعتماد قصد آن را داشته اینکه برخی افراد جامعه آنچنان محتاطانه با فعالان و مبارزان سیاسی برخورد می کنند و آنچنان روابط خود را با مبارزان محدود می کنند که گویی با ویروس مهلکی روبرو هستند! به شدت نگران هستند که مبادا بخاطر یک ارتباط عادی با مبارزان از سوی حکومت بازخواست شوند. این را دوستان فعال و مبارز به خوبی تجربه کرده اند. اما در فیلم یک ازدواج آگاهانه با یک مبتلا به ایدز نشان داده می شود.

در پایان فیلم پرتوقعی به خرج دادم و به خانم بین اعتماد گفتم جا داشت مبارزانی که حاضر به پرداخت هزینه هستند پررنگ تر بودند و البته ایشان هم پاسخ بجایی داد که"بود دیگه! با یه ستاره رو پیشونیش!"

خانم بنی اعتماد! از اینکه "ما" را هم به تصویر کشیدی و از اینکه راه حل مشکلات را مبارزه معرفی کردی و از اینکه بجای ناامید کردن و سرد کردن مبارزان بر نتیجه بخش بودن مبارزات تأکید کردی سپاسگزارم.

+ تنها کاستی فیلم از دید من موزیک بود. حیف این فیلم بود که یک موزیک تیتراژ به یادماندنی نداشت.

گفتگوی رسانه ای رخشان بنی اعتماد و بازیگران فیلم

The comments are closed.