Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

که سر سبز تو خوش باد، کنارا تو بمان

هرچه میگذرد روشن تر میشود که مخالفان شورای ملی که در آغاز با نقاب انتقاد به برخی هموندان آن نهاد مانور میدادند، در حقیقت مخالفان شخص شاهزاده رضا پهلوی هستند. چرا که رویکرد سیاسی شاهزاده مبتنی بر دموکراسی به معنی هر نفر یک رأی و مبتنی بر حقوق بشر به معنی منشور حقوق بشر سازمان ملل می باشد و نه ناسیونالیسم مالیخولیایی آریایی - اسلامی. کاش این جماعتی که هر روز پشت یک سنگر بر مواضع شاهزاده می تازند دستکم پشت عکس محمدرضا شاه سنگر نگیرند و با خرد نارَسِشان رویکرد محمدرضا شاه در موضوع بحرین را بررسی کنند


چند ماهی بیشتر از انتخابات اسفند ماه 94 نمیگذرد و همانگونه که در آستانه انتخابات در نوشتاری با نام «حنای بی رنگ» حدس زده بودم، تحریمی های حکومتی قیام کردند! درست به مانند «یک
دو» های فوتبال که پاسی داده میشود تا در موقعیت مقتضی دریافت شود، تحریمی های حکومتی هم با یک ژست هماهنگ شده ی تحریم انتخابات، هر جا که اقتضا کند دوشادوش نظام مقدس جمهوری اسلامی نقش آفرینی می کنند

 

به ویژه اکنون که تنها در پی یک نامه شاهزاده، نهادهای حکومتی یک کشور اروپایی ایتالیا بیدرنگ ناگزیر به تمکین گردیده اند، هنرنمایی تحریمی های حکومتی در پنجه کشیدن بر چهره برادر گرامی ام، شاهزاده رضا پهلوی ضروری تر می نماید

 

قماش این گرامیان هم خود حکایتی است! از جمله اینها، دسته ای از هم میهنان غیور آریایی اسلامی هستند که در همه دهه گذشته، هم نوا با شعارهای هسته ای جمهوری اسلامی، ایران را به فلاکت کنونی کشانده اند؛

 

همچنین سلحشوران بی مایه و بی نام و نشانی که بدون داشتن نیم خط رزومه، پس از طرح ایده شورای ملی، یکهو از پشت پروفایل ها آفتابی شدند تا با ژست شاهنشاهی، در عمل چوب لای چرخ شورای ملی بگذارند و این درست همزمان بود با اظهار نظر وزیر وقت اطلاعات مبنی بر اینکه در اپوزیسیون اتحادی شکل نمیگیرد / نقطه  

 

کسانی که به بی هیچ پیشینه درخور و روشنی، در گوشه و کنار امن جهان، همه اوقات بیکاری و بی عرضگی خود را پای اینترنت صرف این میکردند که مبادا ایده شورای ملی با اقبال روبرو گردد و جمهوری اسلامی را که در تنگنای تحریم ها دست و پا میزد با اعتراضات خیابانی نسبت به وضعیت کار و اقتصاد و معیشت روبرو کند  

 

همچنین دیگر عزیزان آریایی اسلامی که با ماجراجویی های منطقه ای جمهوری اسلامی در عراق و سوریه همدل هستند و هزینه های گزاف پشتیبانی از حکومت هایی را توجیه می کنند که آشکارا در کتابهای درسی نام جعلی برای خلیج فارس منتشر میکند

 

اکنون ناچاریم بپذیریم که همه این گرامیان، از درد میهن دوستی پنجه بر چهره شاهزاده رضا پهلوی می کشند و هیچ ریگی هم به پای برهنه شان نیست! شگفتا

 

براستی آیا همه این گروه های نیم بند و همه این کسان نصفه و نیمه در همه این سالهای ادعایی شان رویهم به اندازه مدت کوتاه فعالیت شورای ملی تأثیر و نفوذ و کارکرد داشته اند؟

 

آخر اینهایی که برای گریز از مسئولیت و در راستای انجام امور محوله به نحو احسن در اوج تحریمهای نفتی و بانکی، بجای فشار بر جمهوری اسلامی به شاهزاده می تاختند چه گامی برای استفاده مناسب تر از فرصت تحریم برداشتند؟ اصلن چه در چنته بی چیزشان داشتند که رو کنند؟

 

اکنون که این سطرها را می نویسم، پیرمردان و پیرزنانی را به یاد می آورم که یک عمر شعار داده بودند «نیرزد آن خون که نریزد به راه پاسداری این خاک» اما یک به یک، با بزدلی شرم آوری در پوشک ویژه سالمندان جان کندند و یا در آستانه مرگ هستند

 

جوجه های نو رسته ای را به یاد می آورم که با نخستین ترشرویی بازجوهای دست چندمی وزارت اطلاعات، بیدرنگ منویات سربازان گمنام را در مقاله هایی با آب و رنگ ناسیونالیستی تنظیم میکردند و به ناگاه می دیدم در نشریات گروهی، مطلبی درج شده که شخصن در برابر فشار بازجوها برای نوشتن چنان مطالبی ایستادگی کرده بودم


سلحشورانی را به یاد می آورم که هرگاه بنا بود در نشستی برای همسویی با مواضع شاهزاده رضا پهلوی تصمیم بگیریم یکهو استثنائاً در آن قرار غیبشان میزد
 

بی مایگانی را به یاد می آورم که هیچ نقطه قابل توجهی در همه عمر بیهوده خود ندارند، اما تنها با آویخته شدن از نام پهلوی و در عمل تاختن به کوششهای شاهزاده، در تقلای لاپوشانی همه بی عرضگی ها و نا توانی هایشان هستند

 

طنز داستان آنجاست که همه این افراد و گروههای نصفه و نیمه، با وجود همه ادعاها و شعارهای کذایی، حتی توان دفاع از هموندان خود را ندارند. در یکی از این محفل های سرگرمی که در فعالیت های پانزده سال اخیرم تنها به مدت سه سال پیوسته بودم، راهکار جالبی برای شانه خالی کردن از بار مسئولیت در برابر دفاع از هموندانش داشتند: بخاطر حزب نبوده! به همین سادگی

 

 البته منطقن هم چاره دیگری نبود! وقتی کسی با عنوان «دبیرکل پیشین» و «عضو شورای رهبری» یک محفل به سادگی کشورهای اروپایی را در یک سفر مشخصن سیاسی در می نوردد و پس از رایزنی های مورد نظر وزارت اطلاعات با خوش آمد گویی به آغوش میهن باز میگردد، و یا کسی با عنوان «دبیرکل کنونی» همان محفل به قلب خاک دولت متخاصم آمریکا سفر میکند، یا کسی با عنوان سخنگوی همان محفل یک پایش اینسوی مرز است و پای دیگرش سوی دیگر مرز، اگر جوانی بدون حکم هیچ دادگاهی و بر خلاف همه ضوابط پس از درج مهر خروج در گذرنامه، از یک سفر هنری باز می ماند بیگمان بخاطر همکاری با آن حزب نبوده است

 

خوشبختانه به اندازه نیاز بطور مستقیم و بی واسطه از دیدگاه های شاهزاده آگاهم؛ و چه نیک و بجا عنوان میکند که در همه سالهای گذشته «اپوزیسیون» شده بود یک شغل، یک دکان. اما با ورود مستقیم شاهزاده به کارزار سیاسی دکانها تخته شد و نانخورهای اضافی چاره ای جز تاختن به شاهزاده ندارند؛ که البته قابل درک است


رویکرد سیاسی شاهزاده تنها رویکرد اجتماعی مؤثر و قابل توجه در جامعه ایرانیان است که تنها و تنها مبتنی بر دموکراسی به معنی هر نفر یک رأی و مبتنی بر حقوق بشر مطابق با منشور حقوق بشر سازمان ملل می باشد و طبیعتن محافل نیم بند سیاسی سردرگم و نیز ناسیونالیسم مالیخولیایی آریایی - اسلامی که هم منافع شخصی اش و هم منافع ملی متوهمانه و زیانباری که تعریف میکند در پیوند تنگاتنگ با مذهب تشیع است آنرا تاب نمی آورند

در نتیجه همانگونه که رضاشاه عامل انگلیس ها بود و محمدرضا شاه نوکر آمریکایی ها بود، امروز هم شاهزاده احتمالن کارگزار یک جایی هست. البته به این هم میهنان غیور توصیه میکنم دستکم پشت محمدرضا شاه سنگر نگیرند و اگر میخواهند به مواضع بجای شاهزاده پنجه بکشند، یک گریزی هم به موضع محمدرضا شاه درباره بحرین بزنند و با خرد نارَسِشان ببینند چند چند هستند

 

براستی که جماعت ناهمگون اما رویهم رفته قابل ترحمی هستند؛ درست به مانند قوم بی سرزمین بنی اسراییل در دوران دربدری

 

از یکسو در آروزی کسی هستند که حرف حرف خودش باشد و رضاشاهی رفتار کند؛ و از یکسو رضا پهلوی متهم است که خیلی دموکرات منشانه رفتار میکند و با طیف های سیاسی گوناگون تعامل دارد؛ و در یک تناقض درمان نیافتنی در همان حال شاهزاده دیکتاتور است و گوشش بدهکار حرف کسی نیست

 

براستی اگر رضاشاه الگوی دلخواهی هست، چرا همین ها چنین عرضه ای ندارند؟ رضاشاه هم که نه شاهزاده بود و نه امکانات و پشتیبانی ویژه ای داشت. اما واقعیت آنست که بی عرضگی و عجز مطلق چنین جماعتی در زندگی شخصی آنها موج میزند، کوششهای فراگیر اجتماعی پیشکش. همه تلاشها تنها بر آنست که تنها گزینه ای که بیرون از جمهوری اسلامی برای ایرانیان قابل تصور است از میدان به در شود

 

گاهی در شگفت میشوم که با این همه دروغ و فرومایگی و بی شرمی و حسادت و رذالت و انحطاط مطلق اخلاقی چطور یک انسان می تواند عمر طبیعی داشته باشد؟ حتی بنا به تجربه شخصی یاد این مثل بامزه می افتم که تو جیب ما رو نزن، اظهار نظر سیاسیت پیشکش

 

بگذریم ... همین تازگی که از موزه ونگوگ آمستردام و موزه اورسی پاریس بازدید کردم، با اینکه بارها و بارها عکس تابلوهای ونگوگ را دیده بودم، با ایستادن در برابر تابلوهای اوریجینال تازه دانستم که در همه این مدت بجای کار هنری داشتم بازی میکردم! باید بیشتر بکوشم

 

جامعه ایران از خراشاندن زخم های جذامی اش لذت میبرد، به اندازه کافی در جستجوی عبث برای درمان این زخمها سالهای جوانی را به باد داده ام

 

چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی

کز آن گل کاغذین روید؟

 

ساسان بهمن آبادی

وین، 14 آگوست 2016 

پی نوشت
دو مورد از نوشتارهایم در پشتیبانی از ایده شورای ملی، هنگامی که بدون هیچ حکم قانونی برای مدت نامشخصی درگیر یک ممنوع الخروجی بی ضابطه بودم و گذرنامه ام پس از درج مهر خروج، از سوی نهاد ریاست جمهوری واقع در فرودگاه بین المللی تهران توقیف شده بود

کسی کو هوای فریدون کند / 8 فروردین ماه سال 92

همه به ایران بیندیشیم / 28 شهریور ماه سال 91

 

The comments are closed.