پس از یک نمایشگاه انفرادی موفق با اعتماد به نفس بالایی هدف بعدی را جاه طلبانه انتخاب کردم
اکتبر 2015 تازه نمایشگاه انفرادی نقاشی هایم را با موفقیت در اتریش برگزار کرده بودم؛ کارهایی که برگرفته از شعر قاصدک اخوان ثالث بود و برایم چالش برانگیز بود که آیا مورد توجه مخاطب اروپایی هم قرار خواهد گرفت
موفقیت آن نمایشگاه، استقبال مخاطب، خریداری شدن کارها، پیامدهای بعدی نمایشگاه از جمله دعوت به یک جشنواره سالیانه منطقه ای و ... اعتماد به نفس همیشگی ام را استوارتر کرده بود و برای شکار بعدی احساس آمادگی فوق العاده ای داشتم
هدف بعدی را هم با مشورت و راهنمایی دوستان پر مهر اتریشی تعیین کردم. یک رقابت هنری در ماه فوریه 2016. چند ماهی فرصت بود و تا توانستم خودم را برای رقابت آماده تر کردم و در عین حال با چند بار حضور در محل رقابت، انگیزه ام را برای کامیابی آشکار کردم و خودم را به عنوان یک رقیب جدی معرفی کردم
در زمان باقی مانده با نگاهی به تارنمای رقابت، کارهای برندگان پیشین را هم بررسی کردم و تردید نداشتم که من توانمندتر هستم
کمی مانده به رقابت بگونه غافلگیر کننده ای دو بار ناچار به اثاث کشی و جابجایی شدم که البته همه چیز به خوبی پیش رفت و پیش از شروع آزمون چندان دغدغه حاشیه ای نداشتم. در جلسه توجیهی که یک هفته پیش از رقابت برگزار میشد هم شرکت کردم و با توجه به توضیحات و همچنین رو در رویی با شماری از رقیبان شانس برنده شدنم را بالا می دانستم
رقابت قرار بود در سه دور و طی پنج روز صورت بگیرد؛ مرحله یکم: ارائه نمونه کارها و پیشینه هنری و تحصیلی و کنشگری
شامگاه 21 فوریه و در آستانه نخستین دور، در همان حال که درگیر آماده کردن پیشینه و رزومه ام بودم احساس نگرانی و استرس بسیار هم داشتم. تصمیم گرفته بودم حتما در این رقابت پیروز شوم. هرچند که شاید به خودی خود برایم چندان اهمیت نداشت، اما همین که با چشم پوشی از همه جوانب تصمیم گرفتم بودم حتما برنده شوم موضوع را برایم حساس کرده بود. بسیاری از دوستان ایرانی و اتریشی هم با مهر بسیار به کامیابی من امیدوار بودند و دلگرمی میدادند
در چنین مواقع استثنایی و بسیار نادر تفألی به حافظ میزنم؛ البته شبهای چله به کنار که نه به عنوان تفأل که به عنوان یادگاری آن شب و تکمیل سرمستی دیوان حافظ را می گشایم و همه ساله هم غزل مربوط را یادداشت میکنم
اتفاقاً غزل بسیار موافقی آمد و چه اندازه مناسب من! گویی شاهنامه بود تا غزل حافظ و قوت قلبم بیشتر شد
کار آماده کردن نمونه کارها تا صبح فردا ادامه پیدا کرد و متاسفانه همانگونه که نگرانش بودم هنگام کپی کردن روی سی دی به مشکل خورد و سی دی دیگه هم نداشتم! نمی دانم اصلا چرا خواسته بودم روی سی دی کپی کنم؟ پس از کلی اعصاب خوردی و حرص و جوش به سادگی روی فلش کپی کردم و آماده رفتن شدم
هرچند دو روز برای ارائه نمونه کارها فرصت بود ولی قصد داشتم از آغاز با گامهای استوار بسوی کامیابی گام بردارم
به هر روی به محل برگزاری رسیدم و دختر اسپانیایی که تشریفات شرکت کنندگان را به عهده داشت با حوصله بسیار فایل های من را دریافت کرد و به شیوه ای که به آسانی قابل بررسی باشد روی سیستم مربوطه مرتب کرد و گفت برنده شدگان دور یکم، پسفردا ساعت 9:30 صبح اعلام می شوند و دور دوم ساعت 10 صبح آغاز خواهد شد
در این میان کمی درباره بخش دوم رقابت که کار عملی بود پرس و جو کردم. همچنین درباره فعالیت های هنری خودش؛ جالب اینکه هرچند در دوره های پیش این رقابت برنده شده بود اما هنوز فعالیت هنری نداشت و این من را نسبت به پیروز شدنم مطمئن تر کرد؛ هرچند بسی استرس داشتم
به خانه برگشتم و مدام برای دور بعد به خودم قوت قلب می دادم و گهگاه غزل مربوطه حافظ را برای خودم میخواندم. از پیش نسبت به برنده شدن در دور اول مطمئن بودم و بیشتر نگران دور دوم بودم. حتی نسبت به دور سوم رقابت هم که مصاحبه با هیأت ژوری بود به خودم مطمئن بودم
پس از بیش از 24 ساعت بی خوابی و تقریباً بی خوراکی، خواسته و ناخواسته به خواب رفتم