Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

جاسوسی جوانان پان ایرانیست از من

در جریان بازجویی های مربوط به بازداشتم در عاشورای 88 روشن شد که جوانان پان ایرانیست از من برای وزارت اطلاعات جاسوسی می کرده اند. عجالتاً در صدد پیگیری مسأله مربوط به پرونده بازجویی ها هستم. اما چه بسا پیش از حل و فصل نهایی، ماجرای جاسوسی جوانان پان ایرانیست از خودم را شرح دهم. عجالتاً این متن دیباچه ای است بر این موضوع

 

 

 

 

در جریان بازداشتم در عاشورای 88، جدا از روال عادی قضایی که برای همه بازداشتی ها صورت می گرفت، برای من یک پرونده جداگانه هم از سوی وزارت اطلاعات ایجاد شده بود ودرباره من جدا از بازجویی های معمول قضایی که از همه بازداشتی های عاشورای 88، توسط یک بازجو از وزارت اطلاعات هم روند بازجویی صورت گرفت. در جریان بازجویی ها مربوط به وزارت اطلاعات حاشیه هایی پیش آمد که همه فعالیتهای بعدی من را تحت تأثیر قرار داد. حواشی مربوط به بازجویی های وزارت اطلاعات را در نوبت دومی که در اردیبهشت ماه 89 بازداشت شدم در پرونده بازجویی های مربوطه نوشته ام و همیشه منتظر بودم تا با برگزاری جلسه دادگاه جهت رسیدگی به پرونده، حواشی مربوطه طرح شود

 

به هر روی تا اسفند 93 که ایران بودم به پرونده هایم رسیدگی نشد و بعد از خروج از ایران هم به قدری از اهداف هنری ام دور بودم که هیچ مایل نبودم لحظه ای از وقتم را صرف مسایل حاشیه ای کنم، اما همیشه گوشه ذهنم بود که آنگونه که صلاح می دانم حواشی مربوطه را حل و فصل کنم. به تازگی با یکی از وکلایی که تجربه پرونده های سیاسی را در سابقه حرفه ای اش دارد در صدد حل و فصل موضوع از طریق دستگاه قضایی ایران هستم

 

اما در کش و قوس این حواشی روشن شد که جوانان پان ایرانیست از سال 84 که از طریق وبلاگم با من ارتباط گرفتند، از من جاسوسی می کرده اند! حتی یکی از آنها که هرگز هیچ شناخت و ارتباطی نداشتم، شب آزادی ام بعد از بازداشت در عاشورای 88 بیرون اوین برای خبرچینی منتظر مانده بود. تصمیم داشتم موضوع جاسوسی جوانان پان ایرانیست از خودم را پس از حل و فصل حواشی مربوط به بازداشتم در عاشورای 88 مطرح کنم، اما مرگ آقای خسرو سیف نظرم را تغییر داد و چه بسا پیش از حل و فصل حواشی بازداشتم در عاشورای 88، موضوع را در وبلاگم طرح کنم و متعاقباً ماجرای جاسوسی جوانان پان ایرانیست از خودم را هم شرح دهم

 

در این یادداشت توضیح داده ام که چطور وقتی ارتجاع سبز برای چندین ماه اوضاع کشور را آشفته کرده بود و بطور همه جانبه از سوی خبرگزاری های بین المللی پشتیبانی میشد، با وجود آنکه پس از پایان دوره دانشگاه و متعاقباً سربازی به عنوان مهندس جوانی مشغول به کار تخصصی بودم و نیز برنامه ام را برای مهاجرت دانشگاهی به بیرون از ایران دنبال میکردم، اما احساس مسئولیت کردم و از 29 آذر 88 تصمیم به فعالیت سیاسی گرفتم و چطور روز عاشورای 88 بازداشت شدم

8598a26b-8392-4b04-88be-ad0cbf5ad074.jpeg

 آقای خسرو سیف که در یادداشتی نام برده بودم و به تازگی درگذشتند

 

چندی پیش که بچه حسین شهریاری (از پان ایرانیستهای پنجاه و هفتی) پرت و پلایی درباره من گفته بود، ناچار شدم در یادداشت مفصلی به مواردی اشاره کنم که هر کس که مایل به پیگیری بود به سادگی می توانست به فرد یاد شده مراجعه کند و صحت و سقم مسأله را جویا شود. به تازگی آقای خسرو سیف درگذشته اند و از آنجا که من مسئول جاسوسی جوانان پان ایرانیست از خودم را حسین شهریاری می دانم که بالای 80 سال سن دارد، ترجیح می دهم در اسرع وقت موضوع را شرح دهم تا اگر خودش توضیحی دارد (که قطعاً نخواهد داشت) و یا کسی می خواهد صحت و سقم گفته های من را بسنجد، امکان آن میسر باشد

24.jpg

حسین شهریاری (نفر سوم نشسته از راست) در جمع کسانی که از من جاسوسی می کردند

 

از قضا بچه حسین شهریاری هم همیشه با همین باند جاسوسان روزگار نکبت اش را به بطالت می گذراند. در این یادداشت آورده بودم که درباره من گنده تر از پوزه اش گفته بود: «از نام ما برای خودشان اعتبار می خرند.» اما اتفاقاً نام ننگین این مادرقحبگان باعث دردسری شده بود که من برای حل آن داشتم سرم را به باد می دادم

37545_1232154742306_7519352_n.jpg

بچه حسین شهریاری (نفر دوم ایستاده از راست) به همراه مادرقحبه ای که برای جاسوسی از من جلوی زندان اوین فرستاده بودند

The comments are closed.