به تازگی با موردی از مزاحمت اینترنتی روبرو شدم که مسأله از سوی پلیس وین پیگیری می شود، با این حال آنچه که عجالتاً پیش آمده و اطلاعاتی که بدست آمده را اینجا منتشر می کنم تا اگر چنانچه موضوع ادامه یافت – که بسیار محتمل می باشد – پیش زمینه ماجرا برای همگان روشن باشد. فرد مذبور محمد بهشتی نژاد نام دارد که در وین خود را با نام فرید بهشتی معرفی می کند: فیسبوک / اینستاگرام
اخیراً ناآرامی هایی در ایران در گرفته است که چند و چون آن به اندازه کافی بازتاب جهانی یافته است. اگرچه من سالهاست که از فعالیت سیاسی کناره گرفته ام و نیز اگرچه در پی شلیک موشک به هواپیمای مسافربری اوکراینی از اخبار روزمره مربوط به ایران هم پرهیز می کنم، اما در هر صورت درباره ناآرامی های اخیر ایران گهگاه در قالب توییت های پراکنده و یا به عنوان توصیه های مشورتی مختصر به آشنایانم در قالب استوری های معدود در اینستاگرام ابراز نظر کرده ام. من از همان آغاز ماجرا آن را برنامه ای از پیش طراحی شده از سوی اصلاحچیان مادرقحبه می دانستم و اگرچه نسبت به خود ماجرا و یا پیامدهای آن بی اعتنا بودم، اما از قربانی شدن جوانان کم سن و سال به واسطه تحریک و تهییج حرامزادگانی به مانند علی کریمی که خود از گزند هرگونه مخاطره ای فرسنگها دور هستند بسیار متأثر می شدم؛ و اگرچه بسیار مراقب بودم تا مبادا اخبار مربوط به این وقایع خاطرم را مکدر نسازد، اما در همان هفته های اول ماجرا بطور اتفاقی ویدئویی را دیدم که زنی در تاریکی شب ناله می کرد که بچه اش را کشته اند و بی هدف در کوچه ها می چرخید. از فرط تأثر بی درنگ جمله ای در استوری اینستاگرام پست کردم تا دستکم خشمم را ابراز کرده باشم
استوری مربوطه که در تاریخ 9 مهرماه پست کرده بودم
متعاقباً پیامهای توهین آمیز و تهدیدآمیز ابلهانه ای از دو اکانت در اینستاگرام دریافت کردم که هر دو برای نخستین بار در صفحه ام سرک کشیده بودند و از قضا هر دو اکانت ناشناس بودند، اما خیلی زود و به سادگی شناسایی شدند
طبق معمول مواقعی که با چنین مواردی روبرو می شوم، بی درنگ فحش خوارمادر نثارشان کردم. اما جالب آنجا بود که دیدم یکی از این دو اکانت توسط یکی از آشنایانم که در وین سکونت دارد دنبال می شود. فردی به نام محمد بهشتی نژاد که در وین خود را با نام فرید بهشتی معرفی می کند
اکانت ناشناسی که پیام توهین آمیز برای من فرستاده بود توسط فرید بهشتی مادرقحبه دنبال می شده است
در خلال فحش خوارمادری که به اکانت های ناشناس حواله می کردم با فرید بهشتی هم وارد گفتگو شدم که در زیر ملاحظه می شود
در پیام بالا دو اسکرین شات مربوط به اکانت ناشناسی که پیام توهین آمیز برای من فرستاده بود و توسط همین فرید بهشتی مادر به مزد دنبال می شد برایش فرستادم که اسکرین شات های مربوطه را در زیر بطور جداگانه می آورم
در کمال شگفتی پس از آخرین جمله ای که در کله پوک فرید بهشتی دیوث کوفتم، نه تنها خود دیوثش، بلکه آن دو اکانت دیگر هم ناگهان گم و گور شدند و پس از فحش خوارمادری که نوش جانشان شد، دیگر پیامی نفرستادند. در زیر پیامهای مربوط به هر دو اکانت ناشناس را به ترتیب می آورم
-------------------------------------------------------
مسلم است که ماجرا زیر سر همین فرید بهشتی مادر به مزد بود که به سادگی روشن شد
گزارش به پلیس وین
با توجه به آشنایی چند ساله ای که با فرید بهشتی مادر به مزد داشتم و به ویژه آنکه با بستگانش در ایران آشنایی محترمانه ای دارم، نخواستم که بیدرنگ واکنش متقابلی داشته باشم و ترجیح دادم که یک فرصت جهت عرض «غلط کردم» برایش در نظر بگیرم. به همین منظور یک روز پس از این اتفاق در واتساپ برایش پیامی فرستادم که اگر بجز پیگیری جدی از طریق پلیس راه حل دیگری در نظر دارد عنوان کند. این بی پدر هم مطابق انتظار با کونده پررویی قابل حدسی پیگیری از طریق پلیس را ترجیح داد. من هم که دستم پر بود و همه گزینه ها را بر روی میز داشتم با دلی آرام و قلبی مطمئن چنین کردم
پیام من در واتساپ به فرید بهشتی مادرقحبه در تاریخ 10 مهر درباره گزارش ماجرا به پلیس
بدین ترتیب همه اطلاعات مربوط به اتفاقی که پیش آمده بود و نیز اطلاعات اکانتهای مربوطه و نیز شواهد و قرائن ارتباط فرید بهشتی دیوث با این اکانتها را در گزارش مفصلی گردآوری کردم و به اداره پلیس مراجعه کردم. پلیس از میان همه اطلاعات گرد آمده مواردی را در گزارش خود ثبت کرد و عنوان کرد که هرگاه نیاز به اطلاعات بیشتری باشد با من تماس گرفته خواهد شد. همچنین هرگاه بخواهند درباره صاحبان هر دو اکانت ناشناس اطلاعات بیشتری بدست آورند، به سادگی از طریق فرید بهشتی مادر به مزد این امکان برای پلیس میسر است. از آنجا که تهدید مربوطه هنوز جنبه عملی نیافته است عجالتاً اقدام پلیسی و یا پیگیری قضایی صورت نمی گیرد، اما مسأله از سوی پلیس زیر نظر گرفته شده است. با اینکه پلیس فقط مواردی از اطلاعاتی که گردآوری کرده بودم را در گزارش خویش ثبت کرد، اما جهت محکم کاری همه گزارش مفصلی که تنظیم کرده بودم را در ایمیلی به اداره پلیس فرستادم تا بصورت رسمی ثبت شود.
تصویر بالا مربوط به ایمیلی است که پس از مراجعه به اداره پلیس برایشان فرستادم تا افزون بر اطلاعاتی که بصورت موردی در گزارش اشان ثبت کردند، تمامی اطلاعاتی که گردآوری کرده بودم بطور رسمی در اسناد پلیس وین ثبت شود
اکانت ناشناس اول
این اکانت متعلق به پیرزنی ایرانی ساکن دانمارک است که با فرید بهشتی دیوث دوستی چند ساله دارد و گهگاه به وین سفر کرده و چند روزی را در خانه فرید بهشتی دیوث سپری کرده و در آن مدت کس و کون کپک زده اش را از فرید بهشتی دیوث دریغ نکرده است. به هر حال همین که فرید بهشتی جاکش این اکانت را دنبال می کند به این معنی است که اطلاعات بیشتری درباره آن دارد و پلیس به سادگی می تواند جویای امر شود. عکس اولیه اکانتش گویا مربوط به خود منحوسش بود، اما با آنکه عکس دور و نامشخصی بود در خلال پیامهای اینستاگرامی به سرعت چند بار عکسش را تغییر داد و آواتارهای دیگری انتخاب کرد تا مبادا شناسایی شود. جالب اینجاست که این مادرجندگان مثل سگ هم می هراسند. اما من نه اکانتم را خصوصی کردم و نه حتی این عجوزه را بلاک کردم
اولین تصویری که روی پروفایل این اکانت بود
دومین تصویر پروفایل اکانت مربوطه که چون هنوز بلاک نکرده بود فرید بهشتی جاکش بعنوان فالور مشخص است
سومین تصویر پروفایل اکانت مربوطه در خلال پیامهای توهین آمیز به من
آخرین اسکرین شات از این اکانت که با توجه به آنکه من را بلاک کرده است دیگر اطلاعاتی از آن برای من قابل مشاهده نیست و مشخص نمی شود که فرید بهشتی جاکش فالوئر اوست و او را می شناسد
اکانت ناشناس دوم
این اکانت هم متعلق به یک بچه کونی ایرانی – خارجی متولد و ساکن دانمارک به نام شایان است. وقتی اولین پیامها را فرستاد با اینکه اکانتش خصوصی بود، اما اطلاعات زیر در پروفایل آن قابل مشاهده بود. اینکه در کوپنهاگ ساکن است و چند رگه است و زاییده گاییده دانمارک می باشد
وضعیت پروفایل اکانت مذبور پیش از آنکه بلاک شوم بدین صورت قابل مشاهده بود
بواسطه نخستین پیامی که فرستاد در اینستاگرام اطلاعات دیگری هم مشخص شد. از جمله اینکه تا آن هنگام تنها یک پست در صفحه اش فرستاده بود و تنها شش فالوئر داشت. این اطلاعات در تصویر زیر قابل مشاهده می باشد
لابلای پیامهایش دو عکس هم فرستاد که بعد از روی ترس فوری پاک کرد. البته به خیال خودش پاک کرد، اما کار از کار گذشته بود! یک عکس با چهره ای سبزه و ریش و پشم بسیجی گونه کنار یک دخترک تخمی بود که لچک هم بر سر داشت و عکس دیگرش کنار احمدی نژاد بود. از این بچه کونی اطلاعات بیشتری هم در دست است، از جمله اینکه با آن پیرزن مربوط به اکانت ناشناس دیگر نسبتی دارد که پلیس در جریان است و حتی اعضای دیگر خانواده اشان هم شناسایی شده اند. اما لزومی نمی بینم روی وبلاگ منتشر کنم. چرا که چه بسا راههای فعلی که برای زیر نظر گرفتنش وجود دارد از بین برود
همانگونه که ملاحظه می شود، یکی از اکانتهای ناشناس مربوط پیرزنی ایرانی ساکن دانمارک است که با فرید بهشتی جاکش در حد کس دادن رابطه داشته است و فرید بهشتی مادرقحبه فالوئر اوست. اکانت ناشناس دیگر مربوط به یک بچه کونی ساکن دانمارک است که یک رگ ایرانی دارد. نسبت این بچه کونی با آن پیرزن پتیاره هم به سادگی قابل حدس است که از آن در می گذرم
آشنایی من با فرید بهشتی مادر به مزد
آشنایی من با این الدنگ برمی گردد به اسفند سال 89 که در برنامه ریزی اولم در تدارک مدارک مورد نیاز سفارت اتریش جهت دریافت اقامت دانشجویی بودم. آن زمان می بایست فرد متقاضی ابتدا بصورت تلفنی از سفارت برای مراجعه وقت می گرفت و بعد تقاضای ویزا و نیز مدارک لازم را در وقت مقرر با مراجعه به سفارت ارائه می کرد. با توجه به آنکه شنیده بودم که سفارت اتریش معمولاً برای یکی دو ماه بعد از تماس تلفنی وقت مراجعه تعیین می کند، پیش از آنکه همه مدارک مورد نیاز را آماده کنم با سفارت تماس گرفتم، چرا که برخی مدارک تنها در مدت معینی – مثلاً یک ماه پس از صدور – برای سفارت قابل قبول بود و اگر پیش از مراجعه به سفارت مدت اعتبار منقضی می شد، می بایست دوباره مدرک مورد نظر را فراهم می کردم. از قضا پس از تماس تلفنی با سفارت، برای حدود بیست روز بعد از آن تاریخ وقت مراجعه دریافت کردم
یکی از مدارکی که هنوز فراهم نکرده بودم، محل سکونتم بود. چرا که هنوز نه می دانستم که چه زمانی از سفارت وقت مراجعه خواهم گرفت و نه می توانستم تخمینی برای زمان سفرم به اتریش داشته باشم تا نسبت به محل سکونتم در اتریش اقدام کنم. البته این امکان وجود داشت که پس از مراجعه در وقت مقرر، برای رفع نواقص پرونده ام از سفارت مهلت بگیرم، اما تلاشم بر آن بود تا روال کار را درست مطابق نظر سفارت پیش برم تا در صدور ویزای مورد نظر کمترین دغدغه ای در میان نباشد. در همان حال که در تدارک کار بودم، یکی از آشنایان گفت که از قضا فامیلی در وین دارند که چه بسا بتوان به واسطه او مسأله محل سکونت را در زمان کوتاهتری حل کرد. با او درباره ماجرا صحبت کردند و پس از موافقتش ایمیلی برای تماس در اختیار من قرار گرفت
تصویر بالا نخستین ایمیل هایی است که میان ما رد و بدل شده و متعاقباً مکاتبات بیشتری از طریق ایمیل و نیز تماسهایی از طریق تلفن داشتیم. همانگونه که ملاحظه می شود با آنکه من در اوج فعالیتهای سیاسی ام بودم، اما از سفر به وین هدفی جز تحصیل در دانشگاه هنر در سر نداشتم؛ تا آنجا که برای تهیه محل اقامت هم به دنبال محلی در نزدیکی دانشگاه بودم. نهایتاً این فرد بواسطه یک فرد ایرانی دیگر که خانه ای در وین در اختیار داشت اجاره نامه ای برای من تنظیم کرد و من هم بابت آن مبلغی به شماره حساب فرد دیگری در ایران واریز کردم که گویا همسر طرف دیگر قرارداد بود و سرانجام قرارداد مذبور به آدرس من در تهران پست شد. برای این موضوع نوزده مورد ایمیل رد و بدل شده بود که همه آنها موجود است و به پلیس وین هم ارائه کرده ام و در زیر چند نمونه از آنها را می آورم
از قضا در همان زمان خواهر فرید بهشتی هم درگیر فرآیند دریافت ویزای دانشجویی از سفارت اتریش بود و به هر دلیل تا زمانی که ویزای دانشجویی من صادر شد موفق به ارسال مدارک لازم به دانشگاه مورد نظرش جهت دریافت پذیرش تحصیلی نشده بود. از آنجا که دانشگاهها برای صدور پذیرش مهلت مشخصی را تعیین می کنند و پس از مهلت مقرر درخواست تحصیل دانشجوی متقاضی برای آن ترم و یا آن سال تحصیلی رسیدگی و پذیرفته نمی شود و همچنین در آن زمان – آبان 90 - مهلت مربوطه به قدری نزدیک به پایان بود که حتی در صورت ارسال پستی باز هم مدارک به موقع به دانشگاه مورد نظر نمی رسید، از من خواهش کردند که مدارک مربوطه را همراه خود به وین ببرم و به فرید بهشتی تحویل دهم که مسلماً با کمال میل پذیرفتم. از قضای روزگار من هم که 16 آذر 90 در فرودگاه ممنوع الخروج شدم. در نتیجه شب بعدش که پرواز دیگری از تهران به وین می رفت به همراه خواهر فرید بهشتی به فرودگاه رفتیم تا چه بسا کسی از مسافران پرواز وین زحمت به همراه بردن مدارک مربوطه را بپذیرد
در سری یادداشتهایی که همان زمان درباره حکایت ممنوع الخروجی ام نوشته ام، در یادداشت مربوط به پرده پنجم اشاره کرده ام که شامگاه 17 آذر 90 بار دیگر به فرودگاه مراجعه کردم. این بار مراجعه ام به فرودگاه برای مدارک تحصیلی خواهر فرید بهشتی بود، هرچند که در آن فرصت درباره ممنوع الخروجی ام هم از مأموران بخش کنترل گذرنامه پرس و جو کردم. پرواز مربوطه حدود ساعت 5 بامداد صورت می گرفت و من بخاطر مدارک تحصیلی خواهر فرید بهشتی یک شب سرد و برفی را با بی خوابی در فرودگاه گذراندم. آنهم در شرایطی که پس از یک سال برنامه ریزی جهت سفر دانشجویی به اتریش ممنوع الخروج شده بودم و همه برنامه های زندگی شخصی ام معلق شده بود و از نظر روحی و روانی هم وضعیت روبراهی نداشتم. پس از ممنوع الخروجی دیگر با فرید بهشتی ارتباطی نداشتم، جز آنکه در لیست دوستان فیسبوکی هم بودیم و بس
ارتباط من با فرید بهشتی دیوث در وین
در دومین باری که برای سفر به اتریش برنامه ریزی می کردم – باتوجه به تجربه اول – حتی خانواده ام تا روز آخر در جریان تدارک من برای سفر نبودند. بجز پدرم که برنامه ریزی برای سفر را از آغاز با هم پیش می بردیم. برای مدارک مورد نیاز سفارت درباره محل سکونتم در وین هم از طریق آژانسهای گردشگری اقدام کردم. همانطور که بار اول هم می توانستم چنین کنم
پس از رسیدن به وین به فرید بهشتی اطلاع دادم که وین هستم. به هر روی از چند سال پیش از آن ارتباطی صورت گرفته بود و همچنین با بستگان او در ایران آشنایی نزدیک داشتم. دیر یا زود می بایست با او دیدار می کردم. به ویژه آنکه وقتی از ایران زحمتی را به گردنش انداخته بودم، از نظر اخلاقی وجهه خوبی نداشت که پس از رسیدن به وین به او بی اعتنا باشم. به هر روی در دومین روز از اقامتم در وین با هم دیدار کردیم. از قضا از آنجا که پیگیر تحصیل در دانشگاه هنر وین بودم، اولین بار هم در خلال مراجعه به دانشگاه دیدار کردیم. با برخورد دوستانه ای وقتش را صرف کرد تا با هم در وین گشتی بزنیم. در خلال پیاده روی و گفتگو هم گهگاه بی هوا عکسی به یادگار می گرفت تا خاطره ای باشد
روز دوم اقامتم در وین و یکی از عکسهایی که فرید بهشتی بی هوا می گرفت
سال 2015 شاید 6-5 بار همدیگر را دیدیم و سال 2016 شاید 3-2 بار. در این دیدارها طبیعتاً اگر درباره موضوعی نیاز به اطلاعاتی داشتم لابلای گفتگوها مطرح می کردم و او هم اگر بواسطه زندگی چند ساله در اتریش در حد بضاعت اطلاعاتی داشت در اختیار قرار می داد. اوایل سال 2016 مسأله ای برایش پیش آمد که در جریان پیگیری موضوع، از نظر روانی و نیز به عنوان طرف مشورت نیاز داشت تا آشنایی همراهش باشد. من باوجود آنکه بواسطه یک ناکامی هنری شخصاً در یکی از بحرانی ترین شرایط روحی و روانی ام در همه دوران زندگی بودم، اما در پیگیری ماجرا همراهی اش کردم و برای این منظور حتی سفری هم به شهر دیگری خارج از وین داشتیم. حتی در پی آن بود که برای همین موضوع به کشور دیگری خارج از اتریش هم سفر کند و از من هم خواست تا همراهی اش کنم و من هم با وجود آنکه آمادگی آن را نداشتم، پذیرفتم. هرچند که کار به آنجا نکشید. متعاقباً ناگهان هزینه های پیش بینی نشده ای برایش پدید آمد که من به عنوان وظیفه اخلاقی اطلاع دادم که اگر نیاز باشد می توانم مبلغی را برای چند ماه در اختیارش بگذارم. خوشبختانه پیشنهاد بجا و به موقعی بود و بنا به خواستش – بی آنکه کمترین تضمین متقابلی بخواهم – مبلغ قابل توجهی را برای چندین ماه در اختیارش گذاشتم و او هم در در زمانی که توافق کرده بودیم وجه مربوطه را بطور تمام و کمال بازگرداند
بعد از آن دیگر مجال چندانی برای دیدار نیافتیم و درگیر مشغله های زندگی بودیم. اما دورادور از طریق تماس تلفنی و یا ارتباط اینترنتی از احوال هم باخبر بودیم و در حد شادباش سال نو و تبریک تولد ارتباط دوستانه و محترمانه ای داشتیم. جز آنکه سال 2018 که چند تن از بستگانش که از آشنایان من هم هستند به وین آمده بودند، ساعتی را با هم گذراندیم. مثلاً ابتدای سال 2019 که نمایشگاهی از کارهای هنری من درباره برجام برگزار شد، با وجود آنکه به او تلفنی اطلاع داده بودم، اما به هر دلیل – مشغله، عدم علاقه و یا هر مسأله دیگر – او شرکت نکرد. این مورد را از این بابت ذکر می کنم تا حد و حدود ارتباط و آشنایی من با این فرد روشن باشد
محمد بهشتی نژاد دیوث کیست؟
چند و چون آشنایی ام با این فرد را که توضیح دادم. من هرگز او را نمی شناختم و توسط آشنایان شناخته شده و معتبری که در ایران داشتم به من معرفی شد. پس از اقامت در وین بود که شناخت مختصری از او بدست آوردم. الان حدود 50 سال سن دارد. سال 93 که به وین آمده بودم می گفت هفت سال است که در اتریش زندگی می کند. یعنی احتمالاً حدود سال 86 به اتریش آمده است. ورودش به اتریش هم مطابق انتظار غیرقانونی بوده است. بدین ترتیب که از ترکیه پاروزنان با قایق به جزیره ای در یونان رفته است و از آنجا به عنوان مسافر قاچاق با کشتی به ایتالیا رفته و از ایتالیا هم با قطار قاچاقی وارد اتریش شده است و به عنوان مسیحی درخواست پناهندگی کرده است. حال مقایسه شود با اینکه من از اتریش اقامت دانشجویی قانونی داشتم، از سوی دستگاه قضایی ایران هم قانوناً هیچ مشکلی برای خروج از کشور نداشتم، قصدم هم از سفر تنها و تنها هنر بود، اما با این حال بطور بی ضابطه ای ممنوع الخروج شده بودم، اما باز هم قاچاقی سفر نکردم و چند سال منتظر ماندم تا امکان سفر قانونی فراهم شود
اصالتاً آبادانی هستند اما خانواده اش در نجف آباد اصفهان ساکن می باشند. آنگونه که می گفت در ایران فروشنده اجناس کادویی بوده است که البته درستی این موضوع را از کس دیگری جویا نشدم. تحصیلاتش هم شاید حداکثر دیپلم باشد که نسبت به آن هم مطمئن نیستم. حال تصور کنید که یک فروشنده اجناس کادویی در نجف آباد اصفهان قاچاقی به اتریش رفته است و به عنوان مسیحی، بی هدف و بی برنامه برای خودش می چرخد و در همه سالهایی که در اتریش بوده است هیچ دستاوردی نداشته است، اما من که در ایران به عنوان مهندس در بخش خصوصی فعالیت داشتم و از اتریش هم ویزای دانشجویی دریافت کرده بودم، بخاطر دغدغه های اجتماعی ام از سفر تحصیلی باز مانده بودم. حال هم که بالاخره پس از کش و قوس های فراوان مشغول جبران عقب ماندگی های هنری ام در فضای مساعد اتریش هستم، می بایست این مادرقحبگی ها را هم تحمل کنم
ابهامات درباره فرید بهشتی مادر به مزد
مهمترین مسأله درباره فرید بهشتی دیوث آنست که آنگونه که خودش می گفت مدتی پس از اخذ پناهندگی به واسطه مسیحی شدن، نزد آخوند سفارت جمهوری اسلامی در وین رفته و طبق شرایط شرع اسلامی توبه کرده است. خود این موضوع برای من اهمیتی ندارم، اما مسأله این است که مشخص شده که این فرد انسان قابل اعتمادی نیست و با توجه به آنکه من در وین هیچ کس و کاری ندارم و تنها تکیه گاه من قانون است، بعید نیست که چنین فردی با واسطه و یا بی واسطه باعث ایجاد دردسرها و مشکلات و یا حتی تهدیدات جدی تری برای من شود
حضور من در تجمع ایرانیان وین در همبستگی با اعتراضات سراسری ایران در سال 96
موضوع جدی و قابل تأمل دیگر آنست که در مدتی که من در وین زندگی می کنم، ایرانیان ساکن وین گهگاه تجمعاتی را در اعتراض به جمهوری اسلامی و یا در همبستگی با اعتراضات مردم داخل کشور ترتیب داده اند. خود من به شخصه – به ویژه در جریان اعتراضات سراسری سال 96 در ایران – بارها در این تجمعات شرکت کرده ام. اما فرید بهشتی دیوث تا پیش از بلوای بی سر و صاحب زن – زندگی – آزادی در هیچیک از تجمعات حاضر شرکت نمی کرد و حتی در صفحات فیسبوک و اینستاگرامش هم هیچ واکنشی در همدلی با معترضان و قربانیان نداشت! یکهو در امنیت و آسایش وین علمدار زن – زندگی – آزادی شده است و در استوری اینستاگرام من هم سرک کشیده است تا کون وارونه بدهد! جالب اینجاست که تا پیش از این اصلاً استوری های اینستاگرام من را نمی دید، اما یکهو سر زن – زندگی – آزادی مفتّش استوری اینستاگرام من شده است. مادرقحبه
در همین فقره کذایی زن - زندگی - آزادی هم اساساً بجز بازنشر یکسری مطالب و ویدئوهایی که در همه فضای اینترنت منتشر شده است فعالیت خاصی به عنوان فعالیت اعتراضی ندارد. صفحات فیسبوک و اینستاگرامش هم خصوصی هستند و کس خاصی آنها را نمی بیند. پستها را هم عمدتاً بصورت استوری منتشر می کند تا مباد ردی از آنها باقی بماند. از حضور خودش در همین تجمعات وین هم هیچ اثری در فضای عمومی منتشر نمی کند و آنچه منتشر می کند مربوط به دیگران است. چه بسا همینها را هم پس از مدتی حذف کند. فعالیت سیاسی که دیگر پیشکش. حال من با این همه پیشینه ای که داشته ام بدهکار یک چنین مادر به مزدی شده ام
حال اصلاً چرا این گنده بک 50 ساله به ایران نمی رود تا در اعتراضات شرکت کند؟ مگر قرار است چه بشود؟ شاید بازداشت شود و یا نهایتش در درگیری ها کشته شود! این تاپاله که عمرش را کرده است و سراسر عمر نکبتش گلی به سر کسی نزده است. دستکم با جان ناقابلی که چند صباحی بیش نخواهد پایید به همان شعار زن – زندگی – آزادی که می دهد خدمت کند. مگر بچه های زیر بیست سال زندانی و یا قربانی نمی شوند؟ خون این تاپاله که از خون آن جوانان رنگین تر نیست! برود به ایران و در اعتراضات شرکت کند. خرجش تنها یک بلیط هواپیما است و بس. مگر در اتریش در دفتر صدراعظم کار می کند که اگر نباشد کار مملکت لنگ شود؟ یک بیکاره سرگردان است که بیست سالگی و سی سالگی و پنجاه سالگی اش هیچ فرقی با هم ندارد و هر چه بیشتر عمر کند هم با امروزش تفاوتی نخواهد داشت. برود ایران و برای ایران یا برای نسلهای بعدی یا برای مبارزه با جمهوری اسلامی یا برای زن – زندگی – آزادی کشته شود. آن وقت دستکم احترامی پیدا می کند که با آنکه در امنیت وین زندگی می کرده است، دست از آسایش خویش کشیده است تا مخاطرات را به جان خریده است تا آرمان ارزشمندی را دنبال کند. اما خود الدنگش می داند که مال این حرفها نیست. این یابو اگر چنین عرضه ای داشت همان زمان که ایران بود قدمی در این راستا بر می داشت. اگر جربزه ای داشت اصلاً از ایران فرار نمی کرد
حماسه ای که فرید بهشتی دیوث با سبدی بر کله پوکش در وین رقم زده است
اینجا در وین یک جعبه مسخره بر روی سر و کله پوکش کشیده است و یابو برش داشته که حماسه ای رقم زده است. بعد انتظار دارد بچه های زیر بیست سال جلوی گلوله جمهوری اسلامی را ساقط کنند. سپاس خدای را که به شخصه از چنین عقوبتی در امان هستم! اتفاقاً پیش از نوشتن این یادداشت که دوباره سری به صفحه اینستاگرامش زدم، پست مربوط به این عکس مسخره را پیدا نکردم. گویا همین حماسه را هم پاک کرده تا هیچ اثری از خودش در فضای اینترنت باقی نماند و فقط پستهایی که در همه جای اینترنت دیده می شود را باقی گذاشته است. باز مسأله مشکوک دیگر این است که در همین تجمعات زن - زندگی - آزادی در وین که شرکت می کند، از تجمعات فیلمبرداری می کند، اما حضور خودش هرگز ثبت نمی شود! بدین ترتیب یک آرشیو کامل از شرکت کنندگان در تجمعات زن - زندگی - آزادی در اختیار دارد که معلوم نیست قرار است از آنها چه استفاده بکند
من به اتریش نیامده ام تا از راه دور به جمهوری اسلامی اعتراض کنم. نقد و اعتراضی اگر داشته ام به صراحت در همان ایران ابراز کرده ام و در اتریش همه تلاشم بر آن است که تا جای ممکن همه زمان و توانم را صرف آموختن و پرداختن به هنر کنم. اگر قصدم مخالفت با جمهوری اسلامی و یا هرگونه فعالیت سیاسی دیگر بود که در همان ایران دنبال می کردم. اتفاقاً اگر در مقطعی در ایران تصمیم به فعالیت سیاسی و اعتراضی گرفتم از آنرو بود که با خاطری آسوده ایران را ترک کنم و نسبت به جامعه و نسلهای آینده ایران دینی به گردنم احساس نکنم و بیرون از ایران اهداف زندگی خویش را دنبال کنم
در تاریخ 28 نوامبر یک اکانت ناشناس با نام فرید در استوری اینستاگرام من سرک کشیده است
مسلم است که اکانت ناشناس متعلق به خود فرید بهشتی مادرقحبه است
ابهام دیگر درباره فرید بهشتی این است که به دلایلی نامعلومی با اکانت ناشناسی که مشخص است متعلق به خودش است در صفحه اینستاگرام من سرک کشیده است! موضوع این است که جوری با اردنگی در کون کثیفش نواخته ام که با آنکه به سادگی می تواند با اکانت اصلی اش در استوری های اینستاگرام من سرک بکشد، اما جرأت نمی کند در آن حوالی آفتابی شود. در نتیجه به خیال خودش یک اکانت ناشناس ساخته و من هم متوجه نمی شوم که متعلق به اوست. حال اینکه چرا چنین می کند جای پرسش است. بیگمان در صدد مادرقحبگی دیگری است که معلوم نیست کی دستش رو شود؟ اگر هم من وقت زیادی را تلف کردم تا این یادداشت را منتشر کنم، از اینروست که جلوی مادرقحبگی های بعدی اش را بگیرم تا نه دردسر بزرگتری برایم ایجاد شود و نه وقت بیشتری از من به هدر رود. اگرنه قصد من هرگز گاییدن دهان این مفلوک نبوده است. مهمترین مجازات برای این افراد همین است که زندگی تباهشان را به بطالت به پایان برند و در پنجاه سالگی بسان کودکان دبستانی رفتار کنند و به طمع کس و کون پلاسیده پیرزنی آبروی نداشته اشان را به باد حراج بگذارند. کون لقش
موضوع دیگر این است که مثلاً پسر عموی او بسیجی و عضو یگانهای نظامی و انتظامی استان اصفهان است که در زیر ملاحظه می شود
پیگیری موضوع در ایران به سبک شخصی
همانگونه که اشاره کردم، بستگان این الدنگ در ایران از آشنایان من هستند و به سادگی می توانم اطلاعات کامل و دقیقی از اعضای درجه یک خانواده اش در اختیار داشته باشم و هرگونه که صلاح می دانم نسبت به تلافی ماجرا اقدام کنم. به سادگی می توانم کاری کنم که وقت و بی وقت افرادی با برادرش، زن برادرش، خواهر تخمی اش یا هر کس دیگر تماس بگیرند و آنقدر فحش خوارمادر حواله اشان کنند که این تاپاله در وین به گوه خوردن بیفتد. به سادگی می توانم کسانی را برای برخورد فیزیک با خانواده اش گسیل کنم و متقابلاً با بی اخلاقی تمام رفتار کنم و تلافی مادرقحبگی هایش را بر سر برادرزاده های کم سن و سالش پیاده کنم. اگر کار به آنجا بکشد من هیچ مرزی در شیوه واکنش ام نخواهم داشت و هر کاری که از دستم بربیاید را خواهم کرد تا دیگر چنین گوهی نخورد
هشدار به محمد بهشتی نژاد مادرقحبه
ما اطلاعات کاملی از خانواده و کس و کارت در ایران در اختیار داریم. ما می دونیم که خانواده ات کجا زندگی می کنند. بهشون بگو دنبال سوراخ موش باشند. نوبت اونا هم میرسه. بپا باطل نشن! ننه ات گاییده است. خوارت گاییده است. خودت هم به گای سگ میری. اگه شک داری شماره تلفن زن داداشت رو همینجا بنویسم! به عنوان هشدار زنگ میزنن بهش میگن: « از طرف محمد تو اتریش پیامی دارم: کیرم تو کُسِت.» و قطع می کنند. بعد میتونی بپرسی چنین اتفاقی افتاده یا نه! میرن سراغ بچه های داداشت و یک متن به عنوان هشدار میدن بهشون که به داداشت بدن تا بفهمی شوخی نداریم. اصلاً صاف میریم سراغ داداش جاکشت باهاش رودررو میشیم ببینیم چه گوهی میخواید بخورید. منتظر ما باش! ننه ات گاییده است
از این لحظه هرگونه اطلاعات شخصی که از من در ختیار داشته باشی (از جمله آدرس، شماره تلفن و یا مواردی از این دست) بر خلاف نظر و موافقت من بوده و تبعاتش متوجه خودت است. هر پیام توهین آمیزی که دریافت کنم - صرف نظر از آنکه تقصیر تو حرامزاده باشد یا نه - در تماس تلفنی با خانواده ات همان توهین ها نثارشان خواهد شد. همچنین هر پیامی که از اکانتهای ناشناس و یا اکانتهایی با عکس و نام مشخصی که نمی شناسم اشان دریافت کنم، برای ارائه به پلیس وین بایگانی خواهد شد تا ارتباطش با تو حرامزاده بررسی شود
پی نوشت یک
انچوچک برای من صغری کبری ردیف کرده بود که «فکر نمی کنی وقتی فحش بدی فحش میخوری؟» آخر مادر گاییده نه گوه خوردنش به تو اومده که من چه فکری می کنم و چه فکری نمی کنم و نه گوه خوردنش به تو اومده که من فحش میدهم یا نه! اما خود حرامزاده اش فکر آن را نمی کرد که اگر برای من کونده بازی درآورد با خوارمادرش تعارف نخواهم داشت. بزمجه برای من نسخه پیچیده است که اکانتم را خصوصی کنم، اما در همان چت اول کاری کردم که نه تنها اکانتهای ناشناس خودشان گم و گور شدند، بلکه خود این مادرقحبه هم جرأت نمی کند چندان دور و بر من آفتابی شود. من اکانتم عمومی بوده است و فحش خوارمادر هم حواله اشان کرده ام و بلاک اشان هم نکرده ام و همچنان اکانت عمومی است. اما یه مشت کونده لاشی که هم اکانت اشان ناشناس بوده و هم خصوصی، کس و کون اشان را هم کشیده اند و بلاک کرده اند و گم و گور شده اند
مادر به مزد نوشته است که: «سر بازی ایران – سنگال ... نزدیک بود منم مزدور بشم.» جوری نوشته است «منم» که انگار این حرامزاده به جای من فعالیت سیاسی داشته است و این حرامزاده بجای من سابقه بازداشت داشته است و این حرامزاده بجای من ممنوع الخروج سیاسی بوده است! من این همه مخاطرات را به جان خریده ام تا یک چنین الدنگ بی مصرفی برای من مدعی باشد! چقدر حرامزاده
پی نوشت دو
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
در طول زندگی – که مدت کمی هم نبوده است – چند باری پیش آمده است که بی آنکه نیت سوئی نسبت به کسی داشته باشم، افرادی رذیلانه ترین مادرقحبگی ها را نسبت به من مرتکب شده اند و در کمال شگفتی در همه موارد بی آنکه خودم در جریان باشم هم خودبخود موضوع لو رفته، هم دست مادرقحبگان رو شده و هم به فجیع ترین حالتی به سپوز سگ رفتند. تنها در میان وقتی هم از من تلف شد و بس
پی نوشت سه
من به سادگی می توانستم در همان آغاز اکانتهای ناشناس را بلاک کنم. اما وقتی دیدم می توانم ریشه این مادرجنده ها را بخشکانم، دیگر دلیلی برای تعلل ندیدم. جالب اینجاست که فرید بهشتی مادر گاییده به خیال خودش خیلی زرنگی کرده بود و افرادی ناشناسی را برای فحاشی سراغ من فرستاده بود، اما ظرف چند جمله چنان اردنگی در کون کثیفش نواختم که سه نفری دسته جمعی کس و کون اشان را هم کشیدند و گم و گور شدند. فکر اینجا را نکرده بود که مشخص می شود که خود فرید بهشتی حرامزاده فالور آن اکانت ناشناس است و مسلماً او را می شناسد. و باز جالب اینجاست که اکانت من در اینستاگرام همچنان عمومی است اما آن حرامزاده ها چنان مثل سگ ترسیده اند که خودشان من را بلاک کرده اند و گم و گور شده اند. معلوم نبود اگر به سرعت مشخص نمی شد که اکانتهای ناشناس ارتباطی با او دارند، قرار بود چه دردسرهایی برای من ایجاد کنند. از اینرو حالا که دست روزگار بیدرنگ دستشان را رو کرده است، می بایست ریشه مادرقحبگی اشان را بخشکانم
پی نوشت چهار
دو ماه طول کشید که لابلای فعالیتهای دیگر گزارش مفصلی را درباره این مسأله برای پلیس وین تنظیم کردم و در این مدت از یکسو همه فعالیتهای هنری ام به حاشیه رفت و از سوی دیگر بردباری شگرفی به خرج دادم که همان اول فحش خوارمادر را به جانش نکشیدم و در ایران کسانی را برای هشدار به سراغ خانواده اش نفرستادم. از بابت این وقتی که هدر شد بسیار متأسف هستم و به ناگزیر ناچار هستم که در همین فقره چنان قاطع برخورد کنم که دیگر اینچنین وقتم هدر نشود. با وجود آنکه بابت این وقت هدر رفته بسیار متأسف هستم، اما به تجربه دریافته ام که می بایست آن را به فال نیک بگیرم. چرا که پیش از آنکه دردسر بزرگتری از سوی این الدنگ پیش آید، به بهترین شکل رابطه ام با او منتفی شد و موضوع تحت نظر پلیس وین قرار گرفت و از این به بعد در صورت وقوع چنین مواردی، اولین مضنون برای پلیس وین همین مادرجنده است
پی نوشت پنج
اسفند 89 که برای تدارک محل اقامت در وین با او تماس گرفتم، به واسطه آشنایان محترم و معتبری بود که او را معرفی کرده بودند. اگر می دانستم که چنین مادرقحبه ای است که هرگز دلیلی برای ارتباط با او نداشتم. همانگونه که سال 93 مسأله محل اقامت در وین را حل کردم، سال 89 هم شدنی بود. آنگونه که همه ساله دانشجویان مختلفی از ایران برای دریافت ویزای دانشجویی از اتریش و یا هر کشور دیگری به روشهای گوناگون محلی را برای اقامت در کشور مقصد فراهم می کنند. اگر او هم در این زمینه لطفی کرده بود و زحمتی کشیده بود، باز هم به واسطه آشنایان مشترک امان بود. در ضمن من پیش از آنکه قرارداد مربوط را دریافت کنم، مبلغی را به شماره حسابی که در اختیارم گذاشته بودم واریز کردم. همچنین در قبال لطفی که صورت گرفته بود، پذیرفتم که مدارک تحصیلی خواهرش را با خودم به وین بیاورم و یک مشکل مهم در جریان پذیرش دانشگاهی خواهرش مرتفع شود. وقتی هم که خودم ممنوع الخروج شدم، یک شب تا بامداد بدون خواب و خوراک مناسب در فرودگاه ماندم تا به هر ترتیب از طریق مسافر دیگری به مقصد وین مدارک خواهرش منتقل شود. آنهم در شرایطی که خودم وضعیت روحی مناسبی نداشتم و آینده ام هیچ مشخص نبود
اگر پس از ورودم به وین، به سبب آشنایی دورادور پیشین ارتباط دوستانه ای با او داشتم و در این میان گهگاه به واسطه آشنایی بیشتری که از زندگی در وین داشته یکسری اطلاعات کلی را جویا شدم، متقابلاً وقتی سال 2016 درگیر مشغله ای بود دوستانه همراهی اش کردم. آنهم در شرایطی که خودم بخاطر یک ناکامی هنری به شدت متأثر بودم. حتی بی آنکه تضمینی بخواهم به پیشنهاد خودم مبلغ قابل توجهی را به عنوان قرض در اختیارش گذاشتم و اطلاع دادم که تا چند ماه نیازی به آن ندارم. حتی در داخل ایران هم، افرادی که آشنایی بسیار نزدیکی با هم دارند چنین نمی کند و کسی به این سادگی پول کف دست دیگران نمی گذارد. به هر روی نتیجه همه اینها به این فحاشی ها انجامید که بهتر است ادامه نیابد
پی نوشت شش
این ننه گاییده تخم آن را ندارم که همین چند پیام اهانت آمیزی که باعثش شده است را به گردن بگیرد. چنین کسی مسلماً تخم آن را ندارد که در اعتراضات داخل ایران شرکت کند و یا جلوی گلوله بایستد. چنین فرد بزدل و مادرقحبه ای اگر هم در اعتراضات ایران بود و بازداشت میشد، همان اول کار خوارمادر خویش را هم می فروخت تا مبادا مجازات شود. این مادرقحبگان را نباید جدی گرفت، تنها باید از آنها دوری جست و هدف من از این یادداشت مفصل هم همین است، تا دیگر ارتباطی با این دیوث نداشته باشم
پی نوشت هفت
من در اینجا هیچ کس و کاری ندارم و تنها پشتوانه ام همت شخصی و نیز حمایت قانونی است. همچنین هیچ فعالیت دیگری بجز آموختن و پرداختن به هنر ندارم. از سویی این حرامزاده یکسری اطلاعات شخصی نظیر آدرس و شماره تلفن من را در اختیار دارد که با توجه به روحیه ای که دارد بیگمان از آنها برای ایجاد دردسر برای من استفاده می کند. از سویی پای پلیس هم به میان آمده و از این بابت مورد سوءظن واقع شده است. از سویی متقابلاً فحش خوارمادر هم نثارش کرده ام و بیگمان در صدد تلافی خواهد بود. از سویی در پنجاه سالگی به سر می برد و هیچ چشم انداز ویژه ای در زندگی بجز راهی که تا کنون رفته است ندارد. در نتیجه همه تلاشش را به کار خواهد بست تا برای من مشکلی ایجاد کند و زندگی من را مختل کند و یا حتی آسیبی به من وارد کند. از اینرو لازم می دانستم که این توضیحات را در فضای عمومی منتشر کنم . به هر روی اگر اتفاقی برای من افتاد، چه بسا آنچه که اینجا در فضای عمومی نوشته ام به کار آید
پی نوشت هشت
همان تاریخ 9 مهر 1401 که استوری مربوطه را در اینستاگرام فرستادم، درست همان جمله را در توییتر هم منتشر کردم. ارتباطات من در اینستاگرام مربوط به شماری از آشنایان و نیز ارتباطات هنری هست. بخاطر ارتباطات هنری هم اینستاگرام را بصورت عمومی تنظیم کرده ام. اما تعاملات در توییتر با افراد ناآشنا است. با این حال انتشار این جمله در توییتر چنین واکنشهایی در پی نداشت و حتی به اشتراک هم گذاشته شد که در زیر ملاحظه می شود