انتخابات ریاست جمهوری 1403 تا به امروز تنها دوره ای بوده است که من از زمان آغاز نام نویسی نامزدها تصمیم به شرکت قطعی در انتخابات گرفته ام و مطمئن بوده ام که به چه کسی رأی خواهم داد. اگرچه این دوره از انتخابات ریاست جمهوری به واسطه سانحه تأسفبار بالگرد دولت، نا به هنگام رقم می خورد، اما ارزیابی ام از شرایط به گونه ای است که برای شرکت در انتخابات و انتخاب رییس جمهور مورد نظرم مصمم هستم
پیش از همه باید اشاره کنم که همواره مهمترین عاملی که حساسیت من را نسبت به انتخابات – آنهم در سطح ریاست جمهوری – بر می انگیخت، نسبت ما با سلطه جویی بیگانگان و مشخصاً غرب بوده است. از جمله اینکه بخش عمده ای از بیزاری من از دوران خاتمی ناشی از سیاستی بود که با نام تنش زدایی در تعامل با غرب در پیش گرفته بود و اتفاقاً اقبال من به دکتر احمدی نژاد هم عمدتاً معطوف به اعراضش از انفعال تنش زدایی و مشی متفاوتی بود که در رویارویی با غرب داشت. در مناظره معروف سال 88 با چیزحسین هم دکتر احمدی نژاد به همین موضوع و موضع مهم و پیامدهای آن اشاره کرده است
یادداشت وبلاگم در اسفند 84 و اشاره ام به سیاست تنش زدایی
پیشتر اشاره کرده ام که از نگاه من دور پیشین از رویارویی ما با غرب با یک شکست سنگین به نام برجام و متعاقباً یک مقاومت جانانه در شرایط پسابرجام به پایان رسیده است و امروز پس از عملیات طوفان أقصی، دور دیگری از رویارویی ما با غرب در گرفته است که در صورت کامیابی – که می بایست فراچنگ آوریم – نه تنها ناکامی دور پیش بابت برجام را جبران می کنیم، بلکه حتی فراتر از آن می توانیم به یک تسویه حساب تاریخی با غرب نایل آییم. از قضا در این نبرد، هم از آغاز دست برتر را داشته ایم و هم با عملیات وعده صادق، مصداق مشخصی از این برتری را مسجل کرده ایم. مسأله مهم مناقشه غرب بر سر فعالیتهای هسته ای هم دیگر در چارچوب ننگنامه برجام محدود نیست و با توجه به بدعهدی های طرف غربی، جمهوری اسلامی ضمن پیگیری مطالبات ایران مطابق توافق برجام، فعالیتهای هسته ای خود را به قید آن محدود نمی دارد. از اینرو در موضوع هسته ای هم می توان دوباره با غرب دست و پنجه نرم کرد و در راستای حقوق ملی و تاریخی به کامیابی رسید
بر این پایه در شرایط کنونی روی کار آمدن رییس جمهوری که در برابر سلطه جویی غرب مشی سازشکارانه در پیش نگیرد و اداره امور کشور را به اراده کدخدا گره نزد، می تواند بسیار کارگر باشد. به ویژه که چه از نظر تجربه سیاسی در سطح کارگزاران حکومتی و چه از نظر تجربه عمومی در بطن جامعه، همگی به این نتیجه رسیده اند که مناقشه غرب با ما و حقوق ملی ما با نرمش و سازشکاری مرتفع نمی گردد و از سویی امروز مطمئن هستیم که در صورت ضرورت، از توانمندی لازم برای ایستادگی در برابر فشارهای غرب – چه مقاومت اقتصادی که در پسابرجام تجربه کردیم و چه برخورد نظامی که شمه ای از آن را در عملیات وعده صادق به نمایش گذاردیم – برخوردار هستیم. افزون بر این در زمینه توافق بر سر فعالیتهای هسته ای، تجربه موفق دکتر احمدی نژاد با ترکیه و برزیل در سال 1389 – با نام توافق تهران – الگوی مناسبی برای احقاق حقوق ملی در تعاملات بین المللی است. در نتیجه از یکسو انتخاب یک رییس جمهور کاردان در این برهه را بسیار مهم و بسیار سرنوشت ساز می دانم و از دیگرسو چنین گزینه ای هم در میان نامزدها می شناسم. پس دیگر جایی برای تردید و گمان مندی نمی ماند که برای چنین مسئولیتی دکتر جلیلی را انتخاب کنم. دکتر جلیلی نیز هم در جریان مذاکرات هسته ای در زمان مسئولیتش به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی و هم در جریان تبلیغات انتخابات این دوره روشن کرده است که قائل به ایستادگی بر سر حقوق ملی است و اهل بده بستان بر سر حقوق تاریخی نیست
نظامی که مخالفش / موافقش بودم
باید اشاره کنم که تمایل کنونی من برای رأی به دکتر جلیلی در راستای مخالفت / موافقت با همان نظامی است که در این یادداشت توضیح داده ام. مخالفت با نظامی که بر سر حقوق مسلم ملی با دولتهای سلطه جو به مذاکره می نشیند و موافقت با نظامی که جامعه جهانی را محدود به چند کشور کوچک اروپایی نمی داند و برای احقاق حقوق ملی با طرفهای دیگری وارد تعاملات بین المللی می شود. موافقت با نظامی که برای پیگیری حقوق ملی مذاکرات شفافی را ترتیب می دهد و مخالفت با نظامی که دور از چشم مردم یواشکی با کدخدا بده بستان و یا در واقع بده نستان می کند. موافقت با نظامی که می فهمد با برجام تحریمها لغو نمی شود و مخالفت با نظامی که بخاطر برجام به خود نشان افتخار و پاداش طلا می دهد
انتقادات نامزدها انتخابات 92 از مشی دکتر جلیلی در مذاکرات اتمی
اتفاقاً صحنه انتخابات سال 92 مصداق مناسبی برای بررسی این موضوع است. جایی که چون «نظام» تصمیم به مصالحه و معامله بر سر حقوق ملی در مذاکرات یواشکی با کدخدا در مسقط گرفته بود، همه نامزدها نسبت به رویکرد دکتر جلیلی در مذاکره با طرفهای غربی موضع انتقادی گرفتند و پافشاری او بر سر حقوق ملی را نادرست انگاشتند. اساساً برخی از نامزدها هم اصلاً به قصد ریاست جمهوری شرکت نکرده بودند و در پی گرم کردن بازی انتخابات و نیز تقابل همه سویه با تنها نامزدی بودند که در موضوع مهم هسته ای رویکرد متفاوتی نسبت به «نظام» آنها داشت. از همین رو بود که یکهو از ولایتی تا روحانی، همگی علیه جلیلی موضع می گرفتند. جالب اینکه برای نمونه گزارش یورو نیوز تنها دیدگاه نامزدهای مخالف دکتر جلیلی را بازتاب می دهد و از پخش توضیحات خود او پرهیز کرده است
اتفاقاً حضور ولایتی – کسی که پدر شهید روح الله عجمیان او را قاتل فرزند خود می داند – در رقابت انتخابات سال 92 و اعتراضش به رویکرد دکتر جلیلی در مذاکرات هسته ای شاهد مثال منحصر به فردی است که می تواند مختصات «نظام» را به خوبی مشخص کند. نظامی که علیه رأی مردم فتنه ارتجاع سبز را در سال 88 بر پا کرد، نظامی که باعث نافرجام شدن توافق هسته ای دکتر احمدی نژاد شد، نظامی که برای تصویب تحریمهای فلج کننده نفتی و بانکی در سال 90 و اجرایی شدن آنها در سال 91 زمینه سازی کرد، نظامی که آیت الله خامنه ای را برای مذاکره یواشکی با آمریکا در مسقط خام کرد، نظامی که با برجام صنعت هسته ای ایران را سیمان گرفت و نظامی که بلوای زن-زندگی-آزادی را به پا کرد. نظامی که من با آن مخالف بوده ام و همه کنشهای اجتماعی ام در رویارویی با آن بوده است
سال 92 – چرا دکتر جلیلی نه؟
مایل هستم توضیح دهم که چرا با وجود چنین نگرشی، در سال 92 به دکتر جلیلی رأی ندادم. یکم اینکه همانگونه که پیشتر مفصل نوشته ام، از نگاه من برای علاج واقعه می بایست پیش از اجرایی شدن تحریمها در تابستان سال 91 چاره اندیشی می شد و به گمان من تنها سه رویکرد قابل تصور بود: ایستادگی بر حقوق هسته ای به هر قیمت، تلاش برای تغییر «نظام» با توجه به فشار بین المللی، مصالحه با طرف غربی پیش از اجرایی شدن تحریمها. وقتی تحریمها اجرایی شد، عملاً دو گزینه واپسین، به ویژه مصالحه با غرب، منتفی می نمود. چرا که اگر بنا بر مصالحه و نرمش قهرمانانه بود، دیگر تعلل تا زمان اجرایی شدن تحریمها و تحمیل فشار فلج کننده ای که معلوم نبود تا چه حد و تا چه زمان ادامه خواهد داشت هیچ توجیه منطقی نداشت
جمهوری اسلامی از یکسو دم از ایستادگی و بی اثر بودن تحریمها می زد و از دیگر سو مذاکره با غرب را هم پیگیری می کرد و این همان نظامی است که مخالفت / موافقت من نسبت به آن تعریف می شود؛ چرا که نظامی که به دنبال پافشاری بر حقوق هسته ای بود و نظامی که در پی معامله بر سر حقوق هسته ای بود، هر دو در قالب جمهوری اسلامی عینیت داشتند و از اینرو گمان من بر آن بود که شعار ایستادگی تنها نمایش سرگرم کننده ای برای سازش پشت پرده است که از قضا عاقبت هم چنین شد! رویهم رفته گمان من بر آن بود که وقتی نظام علیرغم تحمل تحریمها، مذاکره با غرب را از سر گرفته است، عاقبت تسلیم خواهد شد. بر این پایه دیگر انگیزه ای برای مشارکت در کارزاری که شکست در آن را حتمی می دانستم نداشتم
دوم اینکه در آن زمان هنوز مشکلات ناشی از گرفتار شدن در تله امنیتی پان ایرانیست را – با وجود کناره گیری آبرومندانه – بر دوش خود احساس می کردم. عکس و نام من به عنوان فعال سیاسی مخالف، با سابقه بازداشت در همه فضای اینترنت پخش شده بود، در ضمن یک تعهد از من برای همکاری با وزارت اطلاعات وجود داشت که در اسناد قضایی باطل کرده بودم و منتظر برگزاری دادگاه بودم، همچنین در یک ممنوع الخروجی نامعلوم و بی انتهایی به سر می بردم و در صورت رفع قانونی، قصد خروج از کشور را داشتم. در چنین شرایطی اساساً شرکت در انتخابات به عنوان اقدامی برای مرتفع کردن فشارهای امنیتی جهت تسهیل مسائل شخصی تعبیر می شد و از نظر حیثیتی به صلاح نبود. به همین جهت قید شرکت در انتخابات را زدم
نظامی که مخالفش / موافقش هستم
امروز هم در جریان انتخابات اخیر کاملاً روشن است که دکتر جلیلی به کلی بیرون از دایره طیفی است که یک سرش در خارج برجام را به امضا رسانده و سر دیگرش در داخل برجام را به تصویب رسانده است. بیرون از دایره اصلاحچیان و اصولچیان. رأی امروز من به دکتر جلیلی درست در رویارویی با نظامی است که مخالفش هستم. چه خود او هم در واپسین نطق انتخاباتی 14 دقیقه ایش مشخصاً رویکرد خود را در تقابل با هشت سال برجام و پسابرجام اعلام کرده است. رأی امروز من به دکتر جلیلی درست مطابق با نقدی است که مستقیماً به رهبر جمهوری اسلامی ایران معروض داشته ام
پورمحمدی، شاهدی از غیب
حضور مصطفی پورمحمدی در انتخابات این دوره در آغاز برای من پرسش برانگیز و بعد بسیار هول انگیز بود! درست مصداق بارزی بود از نظام پشت پرده ای که با آن مخالف بوده و هستم، اما با رونمایی از پورمحمدی تازه فهمیدم که آن نظام بسی مهیب تر از آن است که تصور می کردم! من هرگز انتظار نداشتم که کسی همچون پورمحمدی به ناگاه وارد کارزار انتخابات ریاست جمهوری شود و یکهو از پس لباده اش دشنه اصلاحچیان را از نیام برکشد و یکبار آن را بر پیکر حقوق هسته ای امان فرود آورد و دیگر بار آن را برای بلوای زن-زندگی-آزادی برقصاند. هر چه گذشت روشن تر شد که حضور او در انتخابات تنها برای رویارویی با دکتر جلیلی بوده است، تا جایی که سرانجام در واپسین فرصت تلویزیونی اش، نطقی را نه درباره برنامه های خود، که تماماً علیه دکتر جلیلی خواند
من، مخالفت، تحریم انتخابات
همانگونه که در یادداشتهای پیشین اشاره کرده ام، با وجود انتقادها و یا نارضایتی های گهگاه تند و تیزی که نسبت به اداره امور کشور داشتم، اما نسبت به انتخابات موضع تحریم نداشتم. در اوج دوران خاتمی که به شدت مایه نارضایتی من بود، در انتخابات سال 80 به دکتر محمود کاشانی رأی دادم، هرچند که مطمئن بودم که رأی نخواهد آورد. یعنی حتی در ناراضی ترین مواقع و در ناامیدانه ترین حالت، ممکن بود باز هم به کم اقبال ترین نامزد رأی دهم. تنها باری که از روی ناامیدی در انتخابات شرکت نکردم، مرحله اول انتخابات سال 84 بود. دوران خفقان خاتمی به پایان رسیده بود و احتمال می دادم که مصطفی معین همان وضعیت فضاحت بار را ادامه دهد. به همین خاطر دیگر شرکت در انتخابات را بی معنی می دیدم. اما وقتی کار به مرحله دوم انتخابات کشید و پایان دادن به خفقان 2 خردادی را محتمل دیدم، در رأی به دکتر احمدی نژاد تردید نکردم و حتی در تبلیغات خیابانی در حمایتش فعالیت پر شوری داشتم
عدم مشارکتم در انتخابات 88 هم ناشی از آن بودم که مصمم بودم بر روی اهداف و برنامه های زندگی شخصی ام متمرکز بمانم و از آنجا که از نظر شخصیتی در صورت درگیر شدن در موضوعی، با جدیت تمام و کمالی آن را دنبال می کنم که توان و زمان زیادی را مصروف می کند، ترجیح می دادم تا خارج از مسائل شخصی ام درگیر مسائل جانبی نباشم. به ویژه که پس از پایان دانشگاه و متعاقباً دوره سربازی، تازه وارد فعالیت شغلی تخصصی شده بودم و در پی چیدن نخستین خشتهای زندگی شخصی ام بودم. البته عدم مشارکت در انتخابات به قصد پیگیری امور شخصی هم چند ماهی بیشتر طول نکشید و یکهو سر از زندان اوین درآوردم
درباره عدم شرکت در انتخابات 92 هم که توضیح دادم. زمان انتخابات 96 هم دیگر ننگ برجام چنان اندوه جانکاهی بر دلم نشانده بود که رغبتی به مشارکت در مسائل ایران نداشتم. از سویی با توجه به کش و قوس های فراوانی که برای خروج از کشور تجربه کرده بودم، شرکت در انتخابات از نظر حیثیتی به صلاح نبود. همچنین دکتر احمدی نژاد به همراه حمیدرضا بقایی جبهه جدیدی برای فعالیت مبارزاتی گشوده بودند که همراهی با آن مستلزم عدم شرکت در انتخابات بود. از آن گذشته نامزدی هم حضور نداشت که نظراتم را تأمین کند. همچنین در آن برهه بسیار محتمل می دانستم که تداوم تحریمهای پس از برجام – علیرغم تعلیق فعالیتهای هسته ای – و نارضایتی های اقتصادی متعاقب آن، شرایط مساعدی را برای احتمال حمله نظامی بیگانه فراهم خواهد آورد و در آن فضای انتخاباتی چاره ای برای چنان مخاطره ای نمی یافتم. سال 1400 هم که دیگر نیازی به تعریف ندارد و عملاً همان وضعیت پیشین برقرار بود، جز آنکه خطر آن شیخ قفلساز خودبخود مرتفع گشته بود. از اینرو عدم مشارکت من در انتخابات تناسبی با موضعگیری سیاسی در ضدیت با ساختار سیاسی حاکم و آنچه که از سوی گروهکهای آبدوغ خیاری مثلاً سیاسی و مثلاً اپوزیسیون تحت عنوان تحریم مطرح می شود نداشته است و مانند دیگر شهروندانی بوده است که گاهی به دلایلی رغبتی برای شرکت در انتخابات نداشته اند. به بیانی، تصمیمم برای شرکت یا عدم شرکت در انتخابات نسبتی با انتقادات و نارضایتی ها و یا مخالفت هایم با اوضاع اداره کشور و یا حتی نسبتی با احتمال پیروزی نامزد مورد نظرم نداشته است
مصداق مناسبی که روشن می کند که نقدها و حتی اعتراضات من نسبت به اداره امور کشور ارتباطی با شرکتم در انتخابات نداشته است نامه انتقادی ام به دکتر الهه کولایی نماینده اصلاحطلب مجلس ششم در تابستان سال 82 است. به این معنی که در اوج محبوبیت خاتمی و دوران بره کشان اصلاحات اولاً من با این طیف مخالف بوده ام، دوم اینکه علیرغم مخالفت با دولت مستقر و مجلس دایر، باز هم در انتخابات شرکت می کرده ام، سوم اینکه حتی ممکن بود به نامزدی همچون دکتر محمود کاشانی رأی دهم که مطمئن بودم هیچ شانسی برای پیروزی و یا حتی رقابت چالشی ندارد، چهارم اینکه پس از انتخابات انتقاداتم را از طریق مراجعه مستقیم به مسئولان مربوطه پیگیری می کرده ام. یعنی انتقاداتم و اعتراضاتم ربطی به شرکتم در انتخابات نداشته است
انتخابات، تحریم، گروهک ها
عدم مشارکت در انتخابات که می تواند یک نظر شخصی و بنا به دلایل متفاوت و یا حتی از روی بی رغبتی باشد – همانگونه که من هم بنا به دلایل شخصی گهگاه در انتخابات شرکت نکرده ام – از همان آغاز انقلاب از سوی برخی محافل به عنوان یک موضع سیاسی اعتراضی در قالب تحریم انتخابات اعلام شده است. این محافل نیم بند سیاسی درست همان جماعتی بوده و هستند که من از آنان به عنوان پنجاه و هفتی بیزار بوده ام. جماعاتی بی مایه که نه فعالیتهای سیاسی و یا اقدامات مبارزاتی اشان در زمان شاه در راستای منافع ایران بود و نه اساساً تأثیری در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی 57 داشت و نه موضعگیری های بعد انقلاب اشان مورد توجه عموم واقع می شد و نه طرد شدنشان از فضای سیاسی پس از انقلاب تأثیری در امور کشور داشت و نه اقدامات اشان پس از طرد شدن با هدف خدمت به ایران بوده است
یکم اینکه تحریم انتخابات از سوی این محافل نیم بند اساساً بخاطر دغدغه ها و منافع گروهکی خودشان بوده است، به این معنی که اغلب چون نمی توانسته اند از طریق انتخابات سهمی از قدرت را نصیب شوند، از سر عناد و لجبازی از عرصه کنار می کشیدند. دوم اینکه اعلام موضع اعتراضی این دسته جات که از سوی جمهوری اسلامی به درستی گروهک نامیده شده اند، هیچگاه برد اجتماعی نداشته است و هرگز از دایره محدود خود آن گروهکها فراتر نرفته است. سوم اینکه این گروهکها در صورت مجال برای مشارکت در انتخابات هم چندان نمی توانسته اند اقبال عمومی را با خویش همراه سازند. از اینرو تحریم انتخابات به عنوان یک موضع سیاسی هرگز بیانگر نارضایتی های عمومی نیست و حتی بی رغبتی عمومی نسبت به انتخابات – آنچنان که در انتخابات 1400 تجربه شد – نسبتی با یک اعلام موضع سیاسی در اعتراض به ساختار حاکم ندارد
شورای نگهبان و بهانه انتخابات آزاد
اینکه شورای نگهبان شرایط نامزدها برای حضور در رقابت انتخاباتی را بررسی و متعاقباً رد یا تأیید می کند، از حیث نظری شاید به عنوان خدشه ای بر یک انتخابات آزاد تلقی شود، اما در عمل – دستکم در سطح انتخابات ریاست جمهوری – هیچ شخص دیگری توان رقابت چالشی با برندگان انتخابات گذشته را نداشته است و همواره نامزد پیروز، از حیث اقبال عمومی قابل هماورد نبوده است و با رأی قاطع و اختلاف چشمگیر بر کرسی ریاست جمهوری نشسته است. یعنی نقش شورای نگهبان و معیارهای آن و حتی تنگ نظری هایش هرگز تأثیر عملی در فرآیند انتخابات نداشته است و اگرچه می توان نقش آفرینی شورای نگهبان را ناقض انتخابات آزاد تلقی کرد، اما این تلقی در عمل موضوعیت ندارد و می توان مطمئن بود که در همه انتخابات های ریاست جمهوری ایران، اگر هر نامزد دیگری هم مجاز به شرکت در کارزار انتخابات می شد، تأثیری در سرنوشت انتخابات و تعیین نامزد پیروز نداشت. حتی اگر نتوان با چنین اطمینانی هم ابراز نظر کرد، می توان گفت که هیچ نامزد دیگری نبوده است که پیروزی اش مسلم بوده، اما از سوی شورای نگهبان حذف شده است. از اینرو عدم شرکت در انتخابات به بهانه نبود انتخابات آزاد به واسطه شورای نگهبان از نگاه من موضوعیت واقعی ندارد و حتی بدون شورای نگهبان هم – دستکم در انتخابات ریاست جمهوری – در ایران صاحب همین رییس جمهورها با پیروزی در انتخابات بر سر کار می آمدند
من و بهانه انتخابات آزاد
همانگونه که بارها اشاره کرده ام، من از هنگامی که واجد شرکت در انتخابات شدم، اغلب در انتخابات شرکت می کردم. با این حال گاه به نقش شورای نگهبان در بررسی صلاحیت نامزدها ایراد می گرفتم. اما این ایراد تنها از روی بهانه تراشی، آنهم در مباحثه با هواداران اصلاحچیان، آنهم در گفتگو با جوانان فامیل و دوستان دانشگاهی بود. چرا که همانگونه که درباره تک صدایی پس از 2 خرداد 76 و دوران خاتمی توضیح داده ام، فضا به قدری سنگین بود که هرگونه مخالفت و یا نقد و یا حتی عدم همسویی با جماعت 2 خردادی، به عنوان همدستی با سرکوب حکومتی تبلیغ می شد و در چنان وضعیتی تنها چاره ای که سراغ داشتم این بود که با هواداری از شاهزاده رضا پهلوی، مخالفتم با جریان 2 خرداد به عنوان همدستی با حکومت تلقی نشود. نظارت شورای نگهبان بر انتخابات هم مناسب ترین بهانه بود تا نبود نامزد دلخواه در کارزار انتخاباتی را به گردن آن بیندازم. البته همه این موارد و مباحثی که عنوان می کنم تنها در حد گفتگوهای دوستانه در دوره دانشجویی و یا دیدارهای فامیلی بود و منظورم موضعگیری در قامت یک فعال سیاسی نبوده و نیست. خلاصه آنکه من اغلب در انتخابات شرکت می کردم و هیچگاه هم پیش نیامد که در انتخاباتی نسبت به نامزدی نظر مساعد داشته باشم و شورای نگهبان آن نامزد را از کارزار انتخاباتی حذف کرده باشد. اشاره من به نقش نظارتی شورای نگهبان در انتخابات، بهانه ای بود تا در گفتگو با دوستان و همسالانم در میان فامیل و محله و دانشگاه، کامیابی جریان 2 خرداد در انتخابات را تخطئه کنم. اگر نه در همه این سالها مهمترین عنصر سیاسی خارج از ساختار جمهوری اسلامی، شاهزاده رضا پهلوی بوده است و من شخصاً مطمئن بوده و هستم که حتی اگر در یک انتخابات آزاد مشارکت داشت، نه در دوران 2 خرداد توان شکست خاتمی را داشت و نه از 84 تا به امروز می تواند دکتر احمدی نژاد را شکست دهد
مهمترین شاهدی که گواهی می کند که درباره عدم آزادی انتخابات تنها بهانه جویی لفطی داشته ام و نه یک موضع جدی نظری، رویکردم در انتخابات 84 است که چون به واسطه محبوبیت بالای خاتمی، پیروزی نامزد جریان 2 خرداد در انتخابات را محتمل می پنداشتم، در مرحله اول شرکت نکردم و آن را به پای «تحریم» به عنوان یک موضع سیاسی در مخالفت با جمهوری اسلامی فاکتور کردم، اما به محض آنکه کار به مرحله دوم کشید، نسبت به شرکت در انتخابات و رأی به دکتر احمدی نژاد تردید نکردم
خلاصه آنکه اولاً من اغلب در انتخابات شرکت می کردم، دوم اینکه اگر هم شرکت نمی کردم دلایلی داشته است که ربطی به یک موضع سیاسی یا کنش اعتراضی در مخالفت با جمهوری اسلامی نداشته است، سوم اینکه اگر هم به نقش نظارتی شورای نگهبان اشاره می کردم، بهانه ای برای تخطئه پیروزی اصلاحچیان در رقابتهای انتخاباتی بوده است و البته همه اینها در قالب نظر شخصی ام به عنوان یک عضو جامعه در تعاملات روزمره اجتماعی ام با آشنایانم بوده است و اگر هم گهگاه دیدگاههایم را در فضای اینترنت منتشر کرده ام، به معنی فعالیت سیاسی و یا موضعگیری سیاسی نبوده است
انتخابات آزاد و استثنای احمدی نژاد
اشاره کردم که انتخابات با وجود نظارت شورای نگهبان در بررسی صلاحیت نامزدها، عملاً انتخاباتی آزاد است و دستکم در دوره هایی که من می توانسته ام مشارکت داشته باشم و دستکم در انتخابات ریاست جمهوری نامزدی نبوده است که پیروزی اش مسجل بوده باشد و یا امکان رقابت چالشی با نامزد پیروز را داشته باشد اما از سوی شورای نگهبان حذف شده باشد. در این میان دکتر احمدی نژاد یک مثال نقض است. حذف او از کارزار انتخاباتی سال 96 و 1400، هم در جریان رقابت انتخاباتی و هم در تعیین نامزد پیروز و رییس جمهور منتخب تأثیر مسلم داشت
اما این حذف پس از فتنه ارتجاع سبز در انتخابات 88 روی داد. به این معنی که نگرانی بابت احتمال بحرانی همانند، دستکم یکی از عوامل مهم برای حذف او بوده است؛ و باز به این معنی که عاملان فتنه 88 مقصران اصلی آن می باشند. یعنی اگر هم استثنائاً شورای نگهبان تأثیر محدود کننده ای در سرنوشت انتخابات داشته است، تقصیر آن به گردن اصلاحچیان است. از همین روست که حدف دکتر احمدی نژاد برای اصلاحچیان و نیز گروهکهایی که همواره شورای نگهبان را بهانه ای برای نبود انتخابات آزاد تبلیغ می کنند نه تنها مصداق نبود انتخابات آزاد نیست، بلکه مایه مسرت اشان نیز می باشد
از مهمترین اشاره ها درباره کنار گذاشته شدن دکتر احمدی نژاد از کارزار انتخابات 96، توصیه آیت الله خامنه ای در این باب و تذکر ایشان نسبت به دو قطبی شدن جامعه و خطرات آن برای کشور است
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟
برای شرکت در انتخابات این دوره این سطر شعر را به عنوان شعار خودم انتخاب کردم. یکی به این دلیل که دکتر جلیلی را در قیاس با دکتر احمدی نژاد سنجیدم. مسلم است که او چه از نظر دستاوردهای مدیریتی و چه از نظر دستاوردهای بین المللی کارنامه دکتر احمدی نژاد را ندارد، اما مگر دکتر احمدی نژاد در سال 84 که برای منصب ریاست جمهوری انتخاب شد چنین کارنامه ای داشت؟ از آن گذشته مگر خود من که سال 84 به دکتر احمدی نژاد رأی دادم در حد دستاوردهای داخلی و خارجی که در دوران مسئولیتش حاصل کرد انتظار داشتم؟ پس چرا به بهانه کنار ماندن دکتر احمدی نژاد از کارزار انتخابات، نسبت به رأی به دکتر جلیلی درنگ کنم؟ گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟
موضوع دیگر سانحه ناگوار بالگرد دولت است که به جان باختن تأسقبار شهید امیرعبداللهیان منجر شد. موضعگیری های غیرشعاری و جسورانه ایشان در دفاع از فلسطین در برابر جنایتهای اسراییل و نطق تاریخی ایشان در نشست سازمان ملل در نیویورک و هشدار صریح ایشان به آمریکا درست همانی بود که باید می بود و از سطح توقعات من از کارگزاران حکومت بسی فراتر بود. از این رو یکی از سنجه های من برای دکتر جلیلی، مقایسه ایشان در تراز با شهید امیرعبداللهیان و امیدواری به تداوم این روحیه و رویکرد با انتخاب ایشان است. گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟
وجه دیگر ناظر به جانبازی ایشان در دوران دفاع مقدس است که اگرچه به شهادت ایشان نیانجامیده، اما در آمادگی ایشان برای بذل جان در راه آرمانهای تاریخی ملت ایران تردید نیست. گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟
شرکت در انتخابات و وضعیت اقامتم در اتریش
در اقدام نخستم در سال 90 برای سفر به اتریش، اقامت دانشجویی داشتم که هم قابل تمدید بود و هم قابل تبدیل از حالت دانشجویی به انواع دیگر اقامت. با توجه به مسأله ممنوع الخروجی غیرقانونی و بی ضابطه ای که به واسطه ارتباط با تله امنیتی جرثومه پان ایرانیست پیش آمد و چند سالی برنامه های زندگی ام را معلق کرد، سال 93 که توانستم دوباره گذرنامه ام را بدست آورم، دیگر برای دریافت اقامت دانشجویی از اتریش اقدام نکردم، چرا که روند بررسی درخواست اقامت دانشجویی از اتریش از زمان ارائه مدارک به سفارت اتریش در تهران تا اعلام نتیجه سه تا شش ماه به درازا می کشد. تهیه مدارک مربوطه هم به خودی خود به چند ماه وقت نیاز دارد. دریافت وقت و مراجعه جهت ارائه مدارک به سفارت اتریش هم خود چند ماه طول می کشد. بدین ترتیب می بایست حدود یک سال را برای تدراک این امر در نظر گرفت. با توجه به آنکه هیچ اطمینانی از امکان خروجم نداشتم و پرونده بازداشت در عاشورای 88 و مسائل متعاقب آن هنوز مورد رسیدگی قضایی قرار نگرفته بود و بطور رسمی حل و فصل نشده بود، در اقدام دوم برای سفر به اتریش، درخواست ویزای توریستی ارائه کردم. از آنجا که برخلاف درخواست اقامت که توسط ادارات مربوطه در خود اتریش بررسی می شود، درخواست ویزا در خود سفارت بررسی می شود، سفارت حداکثر ظرف سه هفته نتیجه را اعلام می کند و در صورت موافقت به درخواست کننده روادید اعطا می گردد
پس از دریافت ویزا و سفر به اتریش، به ناگزیر درخواست پناهندگی سیاسی ارائه کردم، چرا که همانگونه که توضیح دادم، امکان تمدید ویزا و یا تبدیل آن به اقامت میسر نیست و برای چنین منظوری می بایست پس از خروج از اتریش، دوباره از طریق سفارت اتریش در تهران اقدام نمود و با توجه به سالهایی که بیخود و بی جهت از من تلف شده بود، چنین تصمیمی بخردانه نبود. با این حال در مدتی که در اتریش بوده ام، امکان آن فراهم بوده است که اقامتم را به حالت دیگری تغییر دهم، اما از آنجا که به جد بر اهداف تحصیلی و هنری ام متمرکز بوده ام، نمی خواستم تا وقتم را بخاطر مسایل حاشیه ای هدر دهم و تا جای ممکن از موضوعات غیر ضروری دوری می کردم.
موضوع انتخابات این دوره که پیش آمد درباره شرایط و امکان مراجعه ام به سفارت ایران جهت شرکت در انتخابات پیگیری کردم. اداره مهاجرت اتریش اعلام کرد که با توجه به احتمال پیگیرد قضایی، مراجعه ام به سفارت ایران از نظر قانونی میسر نیست، مگر آنکه از سفارت گواهی نامه ای مبنی بر تضمین عدم پیگرد قضایی داشته باشم. کارمندی که در ورودی بخش کنسولی سفارت پاسخگوی مراجعین بود، با پرس و جو از کارمندهای داخل کنسولگری بصورت زبانی اعلام کرد که در صورت مراجعه جهت شرکت در انتخابات، ب هیچ دردسری می توانم ساختمان سفارت را ترک کنم، اما هیچ گواهی کتبی ارائه نمی دهند. ایمیلی هم به سفارت فرستادم که هیچ پاسخی ندادند و بدین ترتیب شوربختانه از شرکت در انتخابات محروم ماندم. با این حال روز رأی گیری تا پشت در سفارت رفتم و دیدگاهم را اعلام کردم
توییت های مربوط به انتخابات
از همان آغاز تشریفات انتخابات که دکتر جلیلی اعلام نامزدی کرد، نظرم رأی به ایشان بود. به گمانم رویکرد دولت پیش در رویارویی با سلطه جویی غرب و ایستادگی در موضوع فلسطین مشی مناسبی بود که با روی کار آمدن دکتر جلیلی می توانست با توان بیشتری پیگیری شود. با توجه به دفع فتنه برجامیان و برچیده شدن دولت قفل و زنجیر، دیگر ضرورتی هم برای ورود دکتر احمدی نژاد نمی دیدم. با این حال پس از اعلام نامزدی دکتر احمدی نژاد، منتظر تصمم شورای نگهبان ماندم
محمد بهشتی نژاد و اراذل همراه
هنگام مراجعه به محل سفارت ایران در وین جهت ضبط پیام ویدئویی ام درباره انتخابات، محمد بهشتی نژاد و معدودی اراذل بی جهت شروع به ناسزاگویی و فیلمبرداری کردند که اولاً رکیک ترین دشنام ها را نثار خودشان و خوارمادرشان کردم، دوم اینکه از آنچه که روی داد فیلمبرداری کردم و سوم اینکه پلیس را مطلع کردم. به هر روی این بدبخت مفلوک در همان بدو کونده بازی هایش دستش رو شد و بعد از آن هم چه در سوابق پلیس وین و چه در سوابق قضایی بی اعتبار شد و طبیعی است که بجز کونده بازی هایی از این دست، درمان دیگری ندارد. کون لقش
این دو نفر در عکس زیر که در صدا و ظاهر و رفتارشان حالتهای هر دو جنس مشخص بود، به همراه محمد بهشتی نژاد تاپاله بودند. محمد بهشتی نژاد دیوث می خواست پنهان بماند که از صدای تخمی اش شناختمش و ایستادم و فیلم گرفتم
عکسهای زیر مربوط به جلوی سفارت است که بعد از ویدئویی که در توضیح نظرم برای رأی به دکتر جلیلی ضبط کردم، بی جهت فرد مشکی پوش با عینک آفتابی ناسزایی گفت که درجا فحش خوارمادر را به جان همگی اشان کشیدم. جدا از افرادی که مشخص است از من عکسبرداری کردند، آن زن تخمی خاکستری پوش با موبایل فیلم هم گرفت
فیلمی که آن زن تخمی خاکستری پوش گرفته بود بعد توسط محمد بهشتی نژاد دیوث در اینستاگرام منتشر شد که روشن می کند که اینها با هم در ارتباط هستند. حرامزاده درباره من چه توضیحاتی هم سر هم کرده است. امثال این بدبخت بیش از هر چیز از بی آبرویی خویش رنج می برند و گمان می کند با چنین مادرقحبگی هایی می توانند به آبروی دیگران خدشه وارد کنند