Ok

By continuing your visit to this site, you accept the use of cookies. These ensure the smooth running of our services. Learn more.

ایران - Page 2

  • هفت سین

    چند روز پیش از نوروز امسال، درباره تبلیغات برای تحریم های نوروزی که یکبار متوجه ماهی قرمز می شود و به تازگی سبزه هفت سین، چند سطری در فیسبوک نوشته بودم؛ حواشی حکومتی نوروز امسال انگیزه ای شد تا نوشتار زیر را گردآورم / تصویر: تابلوی «ماهی قرمز» اثر هانری ماتیس

    Read more ...

  • حنای بی رنگ

     حتی درصورت نگاه کارکردگرایانه به انتخابات باتوجه به تجربه های پیشین چه حاصل خواهد شد؟ مطالبه ای فراتر از برداشتن اصغر گاریچی مطرح خواهد شد؟ تحریمی های حکومتی نقش دست چندمی اشان را چگونه بازی می کنند

    Read more ...

  • مکن ترکتازی بکن ترک تاز

    بطور اتفاقی با مطلبی درباره واکنشهای قومیتی روبرو شدم و دیدم بگونه جالبی خودباخته ترین بخش جامعه که به ژرفی از بحران هویت رنج می برد با برخوردی بسیار کم ظرفیت، در عین حال طلبکارترین بخش جامعه هم هست. تو گویی تیره هایی از ایرانیان که درک بیشتری از خودآگاهی ملی داشته اند و در گسترش این خودآگاهی بیشتر کوشیده اند به تیره های خودباخته بدهکار هستند که چرا آنان را در این خودباختگی و بحران هویت آرام نمی گذارند؛ و این انگیزه ای شد تا چند سطری یادآوری کنم

    Read more ...

  • ستاره نگردد مگر بر زیان

     

    براستی جلوه های اسلامی اقدامات و کوششهای جنبش ها و چهره های سیاسی و فرهنگی ایران پس از ساسانی تا به امروز - از برمکیان و دیلمیان و سهروردی و حافظ تا مثلاً بهزاد فراهانی و رضا کیانیان و تتلو و پرواز همای و اصلاح طلبها پوششی برای پیشبرد اهدافشان بوده و یا ناشی از وابستگی قلبی و باورمندی اسلامی؟ 

    Read more ...

  • ... کسی کو هوای فریدون کند

    شاهزاده رضا پهلوی، شورای ملی، کمیته موقت

    ایران سال نویی را آغاز کرده است، اما ایرانیان همچنان بار مشکلات کهنه را به دوش می کشند؛ مشکلات اگرچه کهنه و تکراری هستند اما با گذشت زمان بر جوانب فاجعه بار آنها افزوده شده و شوربختانه آینده پیش رو را خطرناک تر و نگران کننده تر می نمایانند.

    مذاکرات هسته ای علیرغم نرمش ها و انعطاف های مصالحه جویانه گروه 1+5، بخاطر لجبازی های جاه طلبانه جمهوری اسلامی بی نتیجه مانده است و کمترین نشانه ای از تغییر رویکردهای رژیم دیده نمی شود و بالطبع فشار فزاینده تحریم های فلج کننده بیش از پیش ستون مهره های خانواده های ایرانی را از هم خواهد گسست.

    از سویی با پافشاری جمهوری اسلامی بر جاه طلبی های هسته ایش، تصمیم قدرتهای جهانی برای چگونگی برخورد با این مسأله از گزینه تحریم های فلج کننده به سمت گزینه پر مخاطره دیگری میل خواهد کرد که هزینه ای بس گراف تر و پیامدهایی بسیار مبهم تر برای ایران به دنبال خواهد داشت.

    درصورت شکل گیری چنین وضعیتی در آینده نزدیک ایران که بسیار محتمل هم به نظر می رسد، تنها وجود یک نهاد سیاسی با روابط بین المللی و قدرت چانه زنی و مانور بالاست که می تواند هزینه تحولات را کاهش دهد و مسیر رخدادها را به سمت و سویی بکشاند که آینده ایران را بسوی ساحل نجات و کرانه آرامش رهنمون باشد.

    ایده بخردانه و به هنگامی که از سوی برادر گرامی ام شاهزاده رضا پهلوی طرح گردیده و اکنون در آستانه برداشتن نخستین گامهای عملی می باشد و به ویژه با توجه به یک فراخوان عمومی و استقبال قابل توجه از سوی ایرانیان درون کشور پایگاه مردمی قابل اتکایی جهت چانه زنی های سیاسی یافته است.

    در برخورد با این ایده، کنشگران سیاسی انتقاداتی را مطرح کرده اند. از جمله این انتقادات، مواردی هست که از سوی کنشگران منفرد سیاسی صورت گرفته است. چهره هایی که علیرغم سن بالا و زمان زیاد فعالیت سیاسی، از کمترین کار گروهی ناتوان بوده اند و آنقدر نگرشهای شخصی خود را بی نقص می دانند که نه توان همکاری با دیگران را دارند و نه دیگران برای همکاری با آنها مجالی می یابند.

    این دسته از منتقدان، با توجه به کارنامه ای که در زمینه کار گروهی از خود بجا گذاشته اند اساساً در هیچ گروه و سازمان و تشکلی کارایی ندارند و بر این پایه عدم همراهی آنها با یک نهاد سیاسی را نمی توان به پای نواقص و کاستی های آن نهاد گذارد، بلکه مشکل در روحیه فردگرا و خود محور همین چهره هاست. چهره هایی که اغلب از میان نسلهای همیشه در اشتباه و همیشه طلبکار پنجاه و هفتی می باشند.

    از سوی دیگر برخی انتقادها متوجه افرادی از کمیته موقت شورای ملی می باشد. این انتقادات طی ماههای گذشته به شکلهای متفاوتی مطرح شده است. در شهریور ماه و مهر ماه عنوان می شد که شیوه تبلیغات برای شورای ملی انحصارگرایانه است و افرادی که چنین انتقاداتی را طرح می کردند بلافاصله پس از فراخوان شورای ملی به صرافت راه اندازی شوراهای دیگر افتادند.

    معلوم نیست چرا تا پیش از آن چنین ایده ای را دنبال نکرده بودند و بلافاصله پس از فراخوان شورای ملی به میان آمدن شاهزاده، به یکباره منشورهای گوناگون و شوراهای متفاوت از چپ و راست سر برآورد؟! براستی اگر کنشگران سیاسی که چندین دهه به فعالیت پرداخته اند توانایی همسویی و همپارچگی داشتند چرا تا به امروز از برپایی یک ائتلاف فراگیر ناتوان بوده اند؟ و جالب تر از همه اینکه همه طیف هایی که حاضر به پیوستن به شورای ملی نبودند و در پی برپایی شورای دیگری برآمدند اصرار داشتند که شاهزاده را به سود خویش مصادره کنند اما در عین حال از همراهی به ایده شاهزاده سر باز میزدند!

    از دیگر انتقاداتی که در همان ماهها برخی هواداران شاهزاده مطرح می ساختند این بود که رویکرد شاهزاده بیش از حد دموکراتیک است و چنین رویکردی باعث همکاری جریانهایی با شاهزاده شده است که پیشینه روشن و قابل تأییدی نداشته اند و به این بهانه برخی افراد و گروههایی که مدتها داعیه هواداری از شاهزاده را داشتند، از همراهی با گامهای کنونی شاهزاده سر باز زدند.

    از آبان ماه به بعد این انتقادات نسبت به کمیته موقت شمایل تازه ای پیدا کرد؛ صحبت از روند غیر شفاف در اداره کمیته موقت به میان می آمد و مسئولیت چنین روندی را متوجه برخی افراد کمیته موقت می دانستند. تا آنجا برخی افراد کمیته موقت را به پنهانکاری و بی خبر گذاشتن شاهزاده از روند کار کمیته موقت متهم می کردند. اتهامی که به هیچ روی منطقی نمی نمود، چرا که ارتباط با شاهزاده کار صعبی نبوده و منتقدان به سادگی می توانستند مسایل خود را به آگاهی ایشان برسانند – همانگونه که چنین نیز می کردند – و با این حساب شفاف یا غیر شفاف بودن روند کار کمیته موقت به هیچ روی نمی توانست پنهان از دید شاهزاده باشد و از اینرو چنین انتقادی هرگز وارد نبود.

    همچنین منتقدان با یک دید ایده آلیستی به مسأله نگاه می کنند. برخی مسایل انتقاد آمیزی که گفته می شود در روند کار کمیته موقت وجود داشته، مواردی است که در هر کار گروهی ایرانی در هر زمینه ای پدید می آید. از یک تیم فوتبال محلات گرفته تا یک نهاد سینمایی و از یک گروه خدماتی گرفته تا یک سازمان سیاسی. نمی توان توقع داشت گروهی که از جامعه کنونی ایران پدید می آید، به یکباره ویژگی های یک گروه مثلاً آلمانی را داشته باشد!

    پس از آن لعبت تازه ای از طبله این منتقدان عرضه شد و آن اینکه گروهی از عوامل جمهوری اسلامی، با خدعه و نیرنگ شاهزاده را با خود همراه کرده اند تا ایشان را با شکست سیاسی روبرو سازند و از عرصه سیاست خارج سازند!

    در صورتیکه ایده برپایی شورای ملی از چند سال پیش توسط شخص شاهزاده مطرح شده بود و از جمله در کتاب "زمان انتخاب" ایشان به روشنی تبیین گردیده است و اینگونه توهمات تنها بهانه ای بود برای عدم همراهی برخی از مدعیان میهن پرستی و بس.

    و اما به تازگی در کمال شگفتی از روحیات دیکتاتور مآبانه سخن به میان می آید و جالب اینکه چنین وصله هایی از سوی همانهایی دوخت و دوز می شود که تا چندی پیش افراط شاهزاده در رویکردهای دموکراتیک را بهانه عدم همکاری خود بر می شمردند!

    امروز دیگر مشخصاً شاهزاده اعلام کرده اند که به عنوان رهبر یک جریان، سینه خویش را سپر کرده اند و پیشاپبش همراهان خود، با ایمان به پیروزی، حتی ریسک شکست را نیز پذیرا شده اند. شاهزاده عزم جزم خود را در راهی که در پیش گرفته اند آشکارا نشان داده اند.

    ایران، امروز در وضعیتی همانند سوم اسفند 1299 و یا 28 امرداد 32 و یا 22 بهمن 57 قرار دارد. یا با درک میهن پرستانه از شرایط موجود و پذیرش همه ضعفها و کاستی ها، با اقدام به هنگام و مؤثر نیروهای وفادار و راستین، به مانند 28 امرداد 32 کشور را از ورطه هولناک سقوط نجات خواهیم داد و یا بهانه تراشی های ایده آلیستی و نه چندان خیرخواهانه سرنوشت ایران و زندگی میلیونها ایرانی به امواج هولناک حوادث سپرده خواهد شد.

    « یا با هم آزاد خواهیم شد یا جدا از هم تا ابد بار سنگین استبداد را به دوش خواهیم کشید. »

     

    چو گیتی شود تنگ بر شهریار

    تو گنج و تن و جان گرامی مدار

    کزین تخمه ی نامدار ارجمند

    نماندست جز شهریار بلند

    ز کوشش مکن هیچ سستی به کار

    به گیتی جز او نیستمان یادگار

    ز ساسانیان یادگار اوست بس

    کزین پس نبینند زین تخمه کس

    تو را ای برادر تن آباد باد

    دل شاه ایران به تو شاد باد 

     

    تهران – 8 فروردین ماه 2572

    ساسان بهمن آبادی

  • به مناسبت روز آذربایجان

    1142341933_680c0ba23a_m.jpgنجات آذربایجان با تدبیر قاطعانه شاه

    نوشتاری را که سال گذشته به مناسبت روز نجات آذربایجان نوشته بودم در تارنمای بالاترین داغ شده و درباره آن بحث پیگیرانه ای شکل گرفته است. نوشتاری که دلیل نجات آذربایجان را درایت قاطعانه شاه می داند و بس، نه دروغ پردازی هایی که جبهه ملی و توده ای ها برای قهرمان سازی از قوام تبلیغ کرده اند. براستی که تاریخ معاصر ایران نیاز به یک واکاوی مستند از سوی نسل جوان دارد تا از شائبه سازی ها و دروغ پردازی های جبهه ملی و توده ای ها پیراسته شود.

    قضیه آذربایجان واقعا یکی از رخدادهای تاریخی خاورمیانه در دوره معاصر است زیرا مقاصد روسیه استالینی پس از جنگ اولین بار در آذربایجان ظاهر و برملا گردید، آنچه روسیه شوروی در آذربایجان کرد و جزییات آن در جلسات شورای امنیت سازمان ملل مورد بحث قرارگرفت دنیای آزاد را تکان داد و نخستین بار مردم نقاط مختلف گیتی را با امیریالیسم کمونیست‌ها بیدار و هوشیار ساخت ... اهمیت وقایع مزبور به قدری آشکار است که ملت ایران روزی را که مصادف با ختم این غائله عظیم است به نام روز آذربایجان عید ملی اعلام نموده و از سال ۱۳۲۵به این طرف همه ساله در آن روز به یاد نجات آذربایجان و اعاده حق حاکمیت ما بر آن خطه جشن می‌گیرد و به عقیده من نه تنها ایرانیان باید پیوسته به یاد این روز باشند بلکه تمام ملل آزاد جهان نیز بایستی این واقعه تاریخی را به خاطر سپرده و فراموش ننمایند.


    محمدرضاشاه - ماموریت برای وطنم


    قوام دربازگشت از شوروی با قراردادی که در جیب داشت مذاکره با شورشیان آذربایجان را آغازکرد.

    او حتی از من تقاضا داشت که با ارتقاء درجه افسران شورشی موافقت کنم و به هریک از آنان دودرجه بدهم. بطوریکه مثلا یک نفر با درجه ستوان یکمی تبدیل به سرگرد شود و مواردی شبیه این. ولی من در جواب گفتم: "ترجیح میدهم دستم قطع شود و چنین فرمانی را امضا نکنم."

    در آن موقع فرماندهان ارتش به استثنا رزم آرا به من توصیه میکردند از هر گونه اقدامی که باعث تحریک روس ها به مداخله نظامی در ایران میشود خودداری کنم.

    ولی من علیرغم این توصیه ها تصمیم گرفتم برای فتح مجدد آذربایجان دست بکار شوم. این تصمیم را علیرغم آنکه به نظر اغلب رجال و فرماندهان تصمیمی ناشیانه و تهور بیجا می آمد بر اساس اطلاعات واقعی اتخاذ کرده بودم زیرا میدانستم شورشیان با اینکه از نظر تسلیحاتی قویتر از قوای نظامی ما نبودند ولی بنا داشتند در آینده نزدیک با دریافت تسلیحات جدید و پیشرفته خود را تقویت کنند. برای این منظور گروه هائی را برای آموختن فنون هواپیمائی و زرهی به شوروی فرستاده بودند و این عده ظرف یکسال عملا در خدمت شورشیان قرار می گرفتند.

    علاوه بر آن من ترجیح میدادم خطر شرکت در یک نبرد شرافتمندانه را پذیرا شوم ولی هرگز پادشاهی نباشم که او را به نوکر صفتی و سر افکندگی بشناسند.

    با وجود این جرج آلن سفیر آمریکا در ایران که از دوستان بود و حمایتم میکرد به من هشدار داد و گفت: ایالات متحده صد در صد با نظر شما موافق است اما هرگز حاضر نیست به خاطر شما درگیر جنگ با شوروی شود

    البته من هم چنین انتظاری نداشتم ولی احساس کردم که همه ملت پشت سرم قرار دارند و دلیل آن نیز وجود گروه کثیری از داوطلبان بود که برای نبرد با شورشیان اظهار تمایل میکردند.

    بعد هم وقتی قوام نخست وزیر از سیاستی که در پیش گرفته بود چشم پوشید و با تصمیم من در مورد غلبه بر شورشیان همراه شد برنامه حمله را آغاز کردیم .

    برای آنکه بدانم برنامه حمله چگونه پیش می رود همراه ژنرال رزم آرا که همواره ازمن پشتیبانی می کرد چند بار بر فراز صحنه های عملیاتی پرواز کردم گاه با یک هواپیمای کهنه خارج از رده گاه با هواپیمای کوچک دو موتوره (بیج کرافت) که البته هیچکدامشان دستگاه رادیوئی بی سیم نداشتند. تا سر انجام قوای دشمن را که تحت فرمان پیشه وری عمل می کردند و مرید روس ها بودند سه پاره شدند و از هم پاشیدند. به دنبال آن نیز پیشه وری به اتفاق همدستانش از مرز گذشت و به شوروی گریخت.


    محمدرضا شاه پهلوی – پاسخ به تاریخ

  • همه به ایران بیاندیشیم

    شورای ملی ایران

    تا دست به اتفاق بر هم نزنیم ... پاییز نشاط بر سر غم نزنیم

    در شرایطی که جاه طلبی های لجبازانه و پرهزینه خارجی جمهوری اسلامی به همراه بی تدبیری و ناکارآمدی داخلی، زندگی 75 میلیون ایرانی را در بحران همه سویه قرار داده و کشور را بسوی گرداب هولناکی سوق می دهد، جای آنست که نیروهای میهن پرست و مسئول، با همبستگی و اتفاق نظر حول کمینه اشتراکات و مهمترین مطالبات جامعه و ضروری ترین نیاز امروز ایران – که همانا واگذاری حاکمیت به ملت از راه یک همه پرسی آزاد زیر نظر مراجع معتبر بین المللی می باشد – بجای غوطه ور ماندن در ذهنیتهای شعاری و پافشاری بر دیدگاههای ایدئولوژیک، به ایفای نقش کارکرد گرایانه در این بزنگاه تاریخی بپردازند.

    این توهم که هیأت حاکمه با اتخاذ سیاستهای منطقی و اصلاح رویکردهای پرهزینه و بحران آفرین کنونی اش، در جهت کاهش خطرات و فرونشاندن بحران همه سویه حرکت کند خیال خامی بیش نیست؛ چرا که اساساً عامل حقیقی وضعیت کنونی کشور حکومت جمهوری اسلامی است که هم از نظر منطقی از ساختار غیر قابل اصلاحی برخوردار است و هم از نظر تجربی ثابت شده است که تلاش برای اصلاح آن جز شکست خونین و سرخوردگی عمومی هیچ نتیجه دیگری در پی ندارد. بر این پایه توصیه و اندرز و پند و نصیحت به مقامات رژیم، درمانگر دردهای عمیق و رو به وخامت ایران نخواهد بود، بلکه تنها یک ژست حکیمانه صرفاً کاغذی برای فرار از انجام مسئولیت در قبال جامعه می باشد.

    همچنین خوشبختانه دیگر توهم امید به اصلاح طلبان حکومتی نیز از جامعه رخت بسته است. جدا از آنکه امیدی به اصلاح حکومت وجود ندارد، امیدی به اصلاح طلبان حکومتی هم نیست. اصلاح طلبانی که همیشه مطالبات عمومی و خواسته های اجتماعی مردم را جهت معامله و چانه زنی برای سهیم شدن در قدرت به گروگان گرفته اند و حتی در سودای خام ورود به مجلس، خون جانباختگان اعتراضات سال 88 را در ترازوی معامله گذاردند.

    اصلاح طلبان بدهای بدتر پرستی هستند که موجودیت سیاسی شان وابسته به موجودیت جمهوری اسلامی است و از اینرو همه هم و غم آنان اینست که "خوبها" هرگز به عرضه سیاسی و ساختار حکومتی ایران راه نیابند تا در محدودیت انتخاب میان بد و بدتر، همواره برای خود کورسوی امیدی جهت دریوزگی قدرت متصور باشند.

    بیگمان در یک دموکراسی سکولار برای جبهه مشارکت ایران اسلامی که در پی اشاعه اسلام نام محمدی است بخت چندانی وجود نخواهد داشت. مجمع روحانیون مبارز در هیچ کارزار انتخاباتی با اقبال عمومی روبرو نخواهد شد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دیگر فلسفه وجودی خویش را از دست خواهد داد. ملی مذهبی ها که شیوه کشورداری را در آیات و روایات جستجو می کند و یا نهضت آزادی که مهمترین تحرک سیاسی اش برپایی نماز جمعه "یواشکی" در اصفهان است محو خواهند شد.

    بر این پایه این نیروها حتی اگر در کنج زندانهای جمهوری اسلامی روزگار بگذرانند، نسبت به نبود جمهوری اسلامی شرایط بهتری دارند و از اینرو نمی توان توقع داشت که در بحران کنونی، در اندیشه ایران باشند و همانگونه که از پیشینه شان بر می آید، طبیعی است که موجودیت سیاسی و منافع باندی خود را بر منافع ملی ایرانیان ترجیح دهند.

    امروز مجال آنست که نیروها و جریانهای سیاسی اپوزیسیون که سالهاست کباده میهن پرستی، دموکراسی و حقوق بشر کشیده اند، آزادی و بهروزی ایرانیان را بر موجودیت سیاسی خود مقدم بدانند و کشتی توفان زده ایران را از میان امواج هولناک اقیانوس بحران به ساحل نجات و کرانه آرامش برسانند و عیار خود را بر سنگ محک تاریخ نقش زنند.

    بحران امروز ایران و خطرات به شدت نگران کننده و کاملاً محتمل پیش رو جایی برای شعارزدگی و پافشاری های ایدئولوژیک و ذهنی و بدور از واقعیت باقی نمی گذارد. احزاب، ایدئولوژی ها و جریانهای سیاسی هیچ کدام به خودی خود و به صرف وجودشان ارزشمند نیستند. ارزش آنها وابسته به تأثیری است که در مدیریت بحران کنونی و بهبود زندگی امروز و آینده ایرانیان می گذارند؛

    در بزنگاه تاریخی پیش رو، حجم تحولات و بار بحران بسیار فراتر از توان یک حزب، یک چهره و یا یک جریان سیاسی است و تنها چاره آنست که برای سرزمین اهورایی مان ایران، بجای پافشاری های حزبی و گروهی، بسوی همراهی و همبستگی فراگیر گامهایی فراتر از بیانیه های کاغذی برداشته شود.

    همبستگی با اعلام آمادگی کردن و منتظر پیش آمدن دیگر چهره ها و گروههای سیاسی بدست نمی آید. همبستگی با پیش رفتن و فشردن دست دیگر چهره ها و گروهها حاصل می شود.

    همبستگی یعنی همه با هم، نه اینکه هم با من! یعنی دست در دست هم نهیم، نه اینکه دست در دست من نهید!

    امروز روز مبادایی است برای هزینه کردن اعتبار و عناوین سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در راه زندگی امروز و آینده ایرانیان. ماجراجویی های خارجی و ناکارآمدی داخلی جمهوری اسلامی، ایران را بسویی پیش می برد که جایی برای دغدغه مضحک خوشنام ماندن باقی نمی گذارد.

    در بزنگاه تاریخی کنونی، بر حاشیه حوادث ایستادن و ژست میهن پرستانه گرفتن دردی از ملت دردمند و در معرض خطر ایران دوا نمی کند؛ تنها می توان چشم امید به نیروهای پاکباخته ای داشت که در دل آتش حوادث وارد می شوند و حتی آبروی خویش را در راه ایران هزینه می کنند.

    در شرایطی که خوشنام ترین و خدمتگزارترین نامهای تاریخ ایران، نگران از وضعیت پیش روی کشور، برای کاستن از بار مخاطرات و کنترل تحولات از هر تلاش و همراهی فروگزار نیستند، دیگر توجیهی برای گذاشتن شرط و پیش شرط باقی نمی ماند؛ اساساً شرط گذاشتن برای کمک به ایران به هیچ روی نمی تواند پذیرفتنی باشد.

    خوشبختانه نسل جوان امروز ایران، بدور از شعارزدگی و لجبازی های بی ثمر گروهی و ایدئولوژیک، تنها در پی بهبود وضعیت زندگی در ایران است و چاره را در برپایی یک دموکراسی سکولار و اجرای اعلامیه جهانی حقوق بشر می داند و خواهان آنست تا فرم و قالب این ساختار سیاسی پای صندوق رأی، در انتخاباتی آزاد، زیر نظر مراجع صلاحیت دار بین المللی مشخص شود.

    نسل جوان ایران نسل خودآموخته ایست که راه خوشبختی و رفاه را از عاملان فلاکت و بدبختی ایران، و راه دموکراسی و حقوق بشر را از دیکتاتورها و تمامیت خواهان، و شناخت تاریخ ایران را از جاعلان و تحریف گران تاریخ، و آشنایی با فرهنگ ملی را از تاراجگران بی فرهنگ، و نزاکت و صداقت سیاسی را از عوام فریبان و سیاست بازان و در واقع ادب را از بی ادبان آموخته است.

    نسل جوان ایران می داند که دموکراسی بدون پرداخت هزینه حاصل نمی شود و نشان داده است که ابایی از پرداخت هزینه ندارد؛ اما در این کارزار – بدور از هیجان زدگی – مبارزه ای بدون خشونت و بر پایه نافرمانی مدنی را برگزیده است.

    نسل جوان ایران بیان خواسته هایش را نه در وعظ و خطابه و نه در نطق های آتشین و نه در شعارهای ایدئولوژیک و نه در بیانیه های صرفاً کاغذی، بلکه در رفتار موقر، گفتار منطقی و منش سیاسی محترمانه و آزادمنشانه ای دیده است که تنها در پی فراهم آوردن شرایط مناسب جهت آشتی ملی و سهیم کردن ایرانیان در سرنوشت خویش است.

    نسل جوان امروز ایران می داند که جنبش دموکراسی خواهی محدود و منحصر به یک جریان سیاسی نمی تواند باشد و تنها یک جنبش فرامسلکی و فراحزبی می تواند خواسته های تاریخی یک ملت را تحقق بخشد.

    کمترین انتظار از نسلهای پیشین آنست که با لجبازی های خودمحورانه و پافشاری بر یک سری شعارهای غیر عملی، مانع دیگری بر سر راه این خواسته نباشند. نسلهایی که به نوعی در شکل گیری معضلات کنونی ایران سهیم بوده اند و تنگ نظری ها و مشکل تراشی ها و لجبازی های امروزشان می تواند بار دیگری بر دوش نسل نو باشد و آغاز یک حرکت نهایی به سوی آزادی، صلح، امنیت و رفاه و سربلندی ایران را با دشواری روبرو کند.

    در چند و چون بهار عربی تفحص کردن، و در کشمکش اعراب و اسراییل وارد کارزار شدن، و پشت خاکریز ارتش آزاد و یا ارتش حکومتی سوریه سرگرم شدن، و به آرایش نظامی ناتو در افغانستان توجه کردن، و نهیب زدن به آل صعود و هشدار دادن به آل خلیفه، و در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شیپور زدن، و به گمانه زنی درباره نامزدهای انتخابات سال 92 مشغول بودن و ... هیچیک نه بر رنجهای کنونی ایرانیان مرهم می گذارد و نه مخاطرات کاملاً محتمل و غریب الوقوع پیش روی ایران را مرتفع می سازد.

    رسالت تاریخی احزاب، گروهها، جریانها و چهره های سیاسی و نیز شخصیتهای معتبر و جریان ساز فرهنگی، هنری و اجتماعی در بزنگاه حساس و سرنوشت ساز کنونی، تمرکز بر بحران ایران و همبستگی فراگیر برای اتخاذ راهکاری عملی و واقعگرایانه – و نه شعاری و ذهنی و ایدئولوژیک و ایده آلیستی و آرمانگرایانه – می باشد.

    «بیایید به ایرانی آزاد و آباد بیاندیشیم. ایرانی که در سایه عدالت و قانون، حقوق همه شهروندانش تضمین است. باشد که در این مقطع تاریخی وظیفه خود را نسبت به نسل جوان کنونی و آیندگان ایفا کرده باشیم.»


    من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست

    تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

     

    تهران – 28 شهریور ماه 1391

    ساسان بهمن آبادی

    عضو حزب پان ایرانیست

  • پادشاه امنیت و آرامش

    شاهنشاه آريامهربه مناسبت سالروز درگذشت پدر تاجدارم، شاهنشاه آريامهر





    شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار

    مهربانی کی سر آمد، شهریان را چه شد؟

     

    پنجم امرداد ماه، سالروز درگذشت پادشاهی است که هنگامی بر تخت نشست که صدای حرکت تانکهای متفقین و ضرب چکمه های نیروهای بیگانه در دل پایتخت، اهریمن قحطی و مصیبت را در پهنه اهورایی ایران به بزم نشانده بود.


    پادشاهی که در شرایطی بر تخت نشست که برای قطع پای بیگانه و دفاع از یکپارچگی سرزمینی میهن، حتی حاضر به قطع دست خویش بود: « اگر دستم را قطع کنند سند جدایی آذربایجان را امضا نخواهم کرد. »


    پادشاهی که ایران را از یک سرزمین اشغال شده، آنهم از سوی سه ابرقدرت جهانی – انگلیس، آمریکا و شوروی – به ژاندارم خلیج فارس و جزیره ثبات خاورمیانه بدل کرد و از دل ویرانه های جنگ جهانی دوم ایران را به آستانه تمدن بزرگ رسانید.


    اقدامات زیربنایی در راستای توسعه و نوسازی کشور تنها بخشی از خدمات محمدرضا شاه بود؛ اما آنچه زمینه را برای توسعه و نوسازی فراهم می آورد، تأمین امنیت ملی بود.


    پدیده ای که شاید نسل من که از بدو زاده شدن، کشور را در اشغال تازیان بی مایه دیده است و بیش از هر نوای لالایی، با آژیر زرد و قرمز و سفید خو کرده است، درک ژرف تری نسبت به آن داشته باشد.


    برای نسل من که زیر موشک باران سردار ملعون قادسیه چشم بر جهان گشوده و رویاهای کودکانه اش را از پشت پنجره هایی به تماشا نشسته که چسبهای ضربدری خورده بودند و شوق رفتن به مدرسه را توأم با بیم حملات هوایی دشمن تجربه کرده است، چه بسا جنگ و فقدان امنیت ملی از جنبه های طبیعی زندگی به شمار می آمد که تا همیشه محکوم به آن خواهیم بود.


    امنیت ملی در دوره محمدرضا شاه نتیجه توان نظامی پیشگیرانه همراه با دیپلماسی ژرف اندیشانه و معطوف به تنش زدایی بود.

     

    تجهیز ارتش ایران با فناوری برتر نظامی از آنرو بود که شاه باور داشت که دشمنی با ایران در نهاد هر بیگانه ای نهفته است و می دانست که « ما جز خودمان نمی توانیم به کس دیگری متکی باشیم. حتی آمریکایی ها و انگلیسی ها هم قابل اعتماد نیستند. » 1

     

    شاه نسبت به همسایه غربی ایران کاملاً هوشیار بود و تأکید داشت: « من خوب می دانم که ارتش برای ما گران تمام می شود، ولی چاره ای نداریم. ما نمی توانیم طعمه کشوری مثل عراق شویم. » « اگر قدرت ما نبود همین عراق مفلوک هم ما را لقمه چپش می کرد. » 2

     

    بخاطر همین اقتدار نظامی پیشگیرانه بود که شاه توانست به دور از هرگونه ماجراجویی و شعارزدگی، برای اعمال حاکمیت ایران بر کرانه خاوری اروند، قرارداد 1937 را بطور یکجانبه لغو کند. کشتی جنگی ابن سینا با پرچم شیر و خورشید نشان ایران در آبهای خروشان اروند شناور شد و عوامل عراق را توان کوچکترین واکنشی نبود.

     

    در کنار این اقتدار نظامی پیشگیرانه، دیپلماسی اندیشمندانه شاه باعث شد که عراقی ها حتی جسارت شکایت به سازمان ملل را هم نداشته باشند.

     

    جدا از بهره گرفتن از توان برتر نظامی و سود جستن از دیپلماسی مدبرانه، شاه برای تغییر حاکمیت در عراق در پی اجرای یک کودتای نظامی بدست افسران عراقی بود که علت ناکامی آنرا پی بردن انگلیسی ها می پنداشت. چرا که اساساً اعتقاد داشت: « عراقی ها اگرچه در ظاهر متکی به شوروی هستند، اما در واقع نوکر انگلیسی ها می باشند. » 4

     

    آری، منافع ملی و امنیت ملی با تدابیر اندیشمندانه تأمین می شود و نه با هیاهو و جنجالهای بی نتیجه و تحمیل هزینه های مضاعف بر ملت.

     

    غوغاهای عوام فریبانه نه تنها به افزایش عایدات نفتی ما نیانجامید، بلکه همه ظرفیت های ملی را منحصراً به یک جنبه از جوانب اداره کشور محدود کرد و با عصبیت های خود محورانه و رویه های دیکتاتور مآبانه مصدق، آن یک جنبه نیز با شکست روبرو شد، و نه تنها کشور از عایدات نفتی پیشین محروم گشت، بلکه جامعه با مضیقه های دیگری نیز دست به گریبان شد.

     

    غوغاهاي قهرمان بازانه نه تنها مانع از تجاوز دشمن به میهن نگشت، بلکه همه دولتهای تازی را پشت سر سردار ملعون قادسیه بسیج کرد و بی عرضگی و شعارزدگی در دیپلماسی، نهادهای بین المللی را نیز به اتخاذ مواضع غیرمنصفانه واداشت.

     

    امروز هم با قهرمان بازی های پوچ و نمایشهای توخالی، نه تنها در سراسر کشور حتی یک چراغ با برق هسته ای روشن نشده است، بلکه در عوض کشور با تحریم های تازه به تازه ای روبرو گردیده است.

     

    عزم شاه برای برپایی نیروگاههای هسته ای علیرقم مخالفت صریح آمریکا و ورود ایران به عنوان سهامدار عمده در شرکت اورودیف در فرانسه بدور از جنجالهای اینچنینی و فشارهای همه جانبه بر ملت صورت گرفت.

     

    اعمال حاکمیت ایران بر جزایر تنب و ابوموسی نیز نتیجه اقتدار نظامی پیشگیرانه و اتخاذ ذیپلماسی هوشمندانه شاه بود. اگرچه ایران قدرت نظامی بلامنازع منطقه بود، اما این قدرت تنها اهرمی بود برای پیشبرد روشهای دیپلماتیک در راستای تحقق منافع ملی و تأمین امنیت ملی.

     

    اعمال حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه، شکست بی چون و چرای استعمار انگلیس بود که برای جلوگیری از این امر حتی تهدید به زورآزمایی کرده بود.

     

    در کنار این اقتدار، دیپلماسی هوشمندانه شاه از اجماع دولتهای عرب علیه حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه جلوگیری می کرد؛ تا جاییکه عربستان، اردن و قطر نامه ای را که در همین زمینه برای شورای امنیت سازمان ملل نوشته شده بود امضا نکردند.

     

    اگر نه، کاسه داغتر از آش شدن برای فلسطین و برگزاری راهپیمایی های سالیانه و محروم کردن ورزشکاران از کسب افتخار در میدانهای جهانی و تحمیل کردن هزینه های سنگین سیاسی بر ملت، پیامدی جز آن نداشته که هم در دوران دفاع مقدس با مزدوران فلسطینی روبرو شویم و هم پای ادعاهای واهی بر جزایر سه گانه، نام فلسطین را هم ببینیم.

     

    جدا از مانع تراشی ابرقدرتهای جهانی و تحریکات منطقه ای، شاه در مسیر توسعه و اقتدار ایران با ناسازگاری جریانهایی در درون کشور نیز روبرو بود.

     

    از یکسو ذهنیت روشنفکران شگفتی شاه را بر می انگیخت: « عجیب است! هر کدام از آنها که در دستگاه دولت به مقامی رسیده، نه تنها دوستان و همکاران سابقش را لو داده، بلکه علاقه شدیدی به اعمال زور و اتکا به سازمانهای امنیتی از خود نشان داده است. ما چطور می توانیم این ملت را تربیت کنیم؟ » 5

     

    از دیگر سو برخی دانشجویان نسبت به موقعیت بی نظیر کشور چشم بر هم گذاشته و با ایجاد ناآرامی در دانشگاهها، انقلاب واقعی را نه انقلاب سفید شاه و ملت، که انقلابی سرخ و آغشته به خون می پنداشتند.

     

    در این میان گروهی نیز رسماً، دست به اسلحه برده و در پی حذف فیزیکی شاه بر می آیند و شاه دو بار با حادثه مستقیم ترور روبرو می شود.

     

    موفقیت های شاه در مدیریت کشورهای تولید کننده نفت و افزایش عایدات نفتی ایران تا حدی بود که عراق نیز قادر به جدال با ایران نبود و همه این پیروزی های نفتی بدور از غوغاهای عوام فریبانه و قهرمان بازی های متوهمانه روی داد؛ آنهم نه در یک قالب صرفاً شعاری و دروغین که در حقیقت کشور را به انزوای سیاسی و بحران اقتصادی فرو غلطانده باشد.

     

    دیپلماسی معطوف به تنش زدایی شاه نه به معنی چشم پوشی از حق پنجاه درصدی ایران در دریای مازندران بود و نه تحمل کرشمه کشورهایی از قبیل سنگال برای حفظ روابط دیپلماتیک با ایران نبود، بلکه شاه با چنین نگرشی می کوشید اجلاس دولتهای عربی را به سوی یک اجلاس اسلامی جهت دهد تا مواضع ضد ایران آنها تعدیل شود.

     

    همچنین با وجود آنکه ایران در گرماگرم جنگ سرد از مهمترین متحدان غرب به شمار می آمد، شاه با برقراری مناسبات اقتصادی با بلوک شرق – از آلمان شرقی گرفته تا مجارستان و حتی خود شوروی – می کوشید تا پشتیبانی این کشورها را از جریانهای ضد ایران کمرنگ سازد.

     

    علیرقم نقش آفرینی مؤثر ایران در بلوک غرب، شاه در روند توسعه و نوسازی کشور از ارتباط با شوروی رویگردان نبود و برای نمونه پس از کارشکنی دولتهای غربی و سرآمد آنها آمریکا در ایجاد کارخانه ذوب آهن در ایران، در پی یک دور مذاکرات محرمانه، راه اندازی چنین کارخانه ای به شوروی واگذار شد.

     

    درباره ی مساله بحرین نیز دیدگاه شاه کاملاً قابل تأمل بود که در نوشتاری جدا به آن پرداخته ام.

     

     

    مسأله بحرین را همان کسی به بهترین شکل حل کرد که در شرایطی که رویکرد اشتباه قوام السلطنه می رفت تا آذربایجان را در آستانه تجزیه قرار دهد، با تدبیر شاهانه خود و بکارگیری ارتش، فرقه دموکرات را با گریز واداشت.

     

     

     

    مسأله بحرین را همان پادشاهی به بهترین شکل حل کرد که با وجود آنکه طبق قراردادهای پیشین، آبهای اروند رسماً و قانوناً در اختیار عراقی ها گذارده شده بود، با لغو یکجانبه قرارداد پیشین، در راستای منافع ایرانیان، قرارداد الجزایر را به حکومت عراق تحمیل کرد.

     


    بزرگی شاه عباس بزرگ هم در اتخاذ همین سیاست های اندیشمندانه بود. آن هنگام که مرزهای ایران در ترکتازی دوجانبه ازبکان و عثمانیان دید، با واگذاری سرزمینهایی، با عثمانیان صلح کرد و با همه توان ازبکان را سرکوب نمود و سپس به درهم کوبیدن عثمانیان پرداخت.

     

    در شرایطی که ایران از توان برتر نظامی در منطقه برخوردار بود و از دیگر سو حکومتهای منطقه، از پاکستان و افغانستان گرفته تا اردن و عربستان و حتی مراکش در کرانه اقیانوس اطلس، برای ثبات و ادامه حیات خود دست به دامن شاه ایران بودند، همچنین شکل گیری دولت دلخواه در اسپانیا در گرو مساعدت شاه ایران بود، و حتی اقمار شوروی در بلوک شرق برای بهره مندی از الطاف آریامهر از هم پیشی می گرفتند، با خروج نیروهای استعمار از خلیج فارس، بحرین هم در آغوش ایران آرام می گرفت.

     

    حتی در پی انعقاد قرارداد الجزایر و واداشتن عراق به پذیرش حاکمیت ایران بر کرانه های خاوری اروند، شاه نیم نگاهی هم به کاهش نفوذ شوروی در عراق و متمایل کردن حکومت بغداد به سوی ایران داشت.

     

    به همین خاطر بود که بیش از هر چیز، شاه بر خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس پافشاری می کرد و با طرح جایگزین شدن نیروهای آمریکایی نیز رسماً مخالف بود و اعلام داشت: « ما او را بیرون می کنیم و نمی گذاریم از در دیگر وارد خلیج فارس بشود. »

     

    بیان شاهنامه ای از اقتدار شاه، بیتی است که در وصف یزدگرد سوم ساسانی آمده است:

     

    سپهدار یزدان پیروزگر

    نگهبان جنبنده و بوم و بر

     

    پادشاهی که فرجام کارش نیز همانندی های فراوانی با سرنوشت یزدگرد سوم داشت.

     

    به هر روی برای من که زندگی در آن برهه از تاریخ را نیازموده ام، امنیت ملی در دوره آریامهر، به مانند اقتدار ایران در دوره نادرشاه و شکوفایی ایران در عهد شاه عباس و شکوه ایران در زمان انوشیروان، تنها یک افتخار تاریخی است که نه نقشی در آن داشته ام و نه بهره ای از آن برده ام.

     

    برای من که هنگامی چشم به ایران گشودم که نه از شاه نشان بود و نه از شاهنشاهی و از هنگام زاده شدن تا آن روز که پشت نیمکت مدرسه به آموختن الفبا نشستم همواره مرزهای کشورم را در تعدی اشغالگران وشهرهای سرزمینم را زیر حملات هوایی دشمن دیده ام، برای من که خرمی خرمشهر را در اشغال و آبادی آبادان را در محاصره یافته ام، آنچه بیش از همه جای سپاس دارد نفس کشیدن آریامهر است.

     

    در آن هنگام که کشور به هیأت جمهوری درآمده بود وهیبت اسلامی یافته بود، آنچه همچنان امنیت ملی ایران را تضمین می کرد، نفسهای پادشاهی بود که هم ناچار به ترک تاج و تختش شده بود و هم وادار به ترک سرزمینش.

     

    از 22 بهمن 57 تا 5 امرداد 59 تنها بخاطر نفس کشیدن آریامهر بود که هیچ دشمنی زهره تعرض به میهن را نداشت و هنوز دو ماه از درگذشت آریامهر نمی گذشت که دشمن به پاره کردن سندی جسارت کرد که رقم « محمدرضا پهلوی » خورده بود و نه تنها در نواحی مرزی، که در دل پایتخت کشور جرأت حمله پیدا کرد.

     

    نه ادامه پادشاهی آریامهر، که تنها ادامه نفس کشیدن او مانع از آن بود که هزاران ایرانی در اردوگاههای دشمن اسارتهای پرمشقت را تحمل کنند و هزاران تن دیگر به اعتبار قرارداد الجزایر جامه شهادت بپوشند و هزاران تن دیگر سالها با جراحتهای جنگی و عوارض شیمیایی و اختلالات روانی روزگار بگذرانند و گذشته از همه اینها، یک ملت با هزینه ها و خسارتهای جبران ناپذیر طولانی ترین جنگ قرن دست به گریبان شود.

     

    ای سرو که در پیرهن صبح نگنجید

    جان تو و آن جان بهاران که تو بودی

    یاد پدر اندر پدر اندر پدر ما

    وآیینه صد نسل و تباران که تو بودی

     

    پادشاه امنیت و آرامش! شاهنشاه آریامهر! از نفس کشیدنهایت سپاسگذارم.

     

    تهران – 5 امرداد 2570

    مهندس ساسان بهمن آبادی


     

    پی نوشت:

    1-6) گفتگوهای من با شاه، خاطرات امیر اسداله علم.

     

  • اطلاعیه شهبانو فرح پهلوی درباره نقاشی جکسن پولاک

    شهبانو فرح پهلوی

    طبق گزارش مورخه ۲۲ ماه مه، ۲۰۱۲ خبر گذاری آژانس فرانس پرس تابلو نقاشی معروف جکسن پولاک که برای نمایش موقتاً به ژاپن فرستاده شده بود، در مراجعت به ایران, به گفته یکی ازکارمندان موزه هنرهای معاصر مقامات گمرک جمهوری اسلامی پرده مزبور را به بعلت اینکه وزارت ارشاد به اداره گمرک بدهکار می باشد توقیف نموده اند

    این نقاشی که در دوران پیش از جمهوری اسلامی خریداری شده و اکنون ارزش آن در حدود ۲۵۰ میلیون دولار تخمین زده می شود، متعلق به ملت ایران است، و چون بنا به گفته کارمند موزه به احتمال زیاد این تابلو در انباری نگهداری می شود که مناسب برای این نقاشی نیست ضروری است قبل از اینکه صدمه ای به این گنجینه
    وارد آید در اسرع وقت به موزه هنرهای معاصر تهران، مکان دائمی خود منتقل گردد

    امیدوارم که اداره گمرکات را حل دیگری برای حل گرفتاری خود با وزارت ارشاد بیابد

    فرح پهلوی

  • درایت شاه در بحرین و اقتدار ایران در خلیج فارس

    shah.jpg

    مطلبی که در ادامه می آید بخشی از نوشتاری است که 5 امرداد 1390 به مناسبت سالگرد درگذشت شاهنشاه آریامهر نگاشته شد و به کوتاهی به بررسی رویکرد محمدرضا شاه در تأمین امنیت ملی و تعامل با دیگر کشورهای جهان در راستای ایجاد شرایط مناسب برای پیشرفت جامعه ایران می پرداخت. بخشی از این نوشتار که به حل مسأله بحرین توسط شاه و تثبیت اقتدار ایران در خلیج فارس اشاره دارد، به مناسبت دهم اردیبهشت ماه و روز ملی خلیج فارس ارایه می شود.

     

    در بحرین شرایط بگونه ای بود که به هر دلیل برای چند دهه حاکمیت مستقیم ایران اعمال نمی شد و این مسأله ای نبود که دفعتا در زمان محمدرضا شاه روی داده باشد. اگر هم استفاده از نیروی نظامی می توانست به اعمال حاکمیت ایران بر بحرین بیانجامد پیش از سال 1349 چنین اتفاقی می افتاد، اما چنین امری به هیچ روی متصور نبود. در سال 1342 سفیر انگلیس در تهران به علم اعلام می کند که بریتانیا محکمترین تعهدات را نسبت به شیوخ دارد و هرگونه دخالت خارجی به خاک آنها را حمله مستقیم به بریتانیا تلقی خواهد کرد.

     

    با توجه به طرحهایی که در پی خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس درباره شکلگیری کشورهای تازه تأسیس در جنوب خلیج فارس مطرح بود، شاه در مصاحبه دهلی نو می گوید: « ما نمی توانیم بپذیریم جزیره ای که توسط انگلیسی ها از کشور ما جدا شده توسط ایشان ولی به حساب ما به دیگران داده شود و بعلاوه ایران هرگز برای بدست آوردن اراضی و امتیازات ارضی علیرغم تمایلات مردم آن سامان، به زور متوسل نمی شود. اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، هرگز به زور متوسل نخواهیم شد ... هر کاری که بتواند اراده مردم بحرین را به نحوی که نزد همه جهان به رسمیت شناخته شود نشان دهد خوب است. »

     

    رویکردی که شاه درباره بحرین در پیش گرفت درست همان رویه ای که هم در اعمال حاکمیت ایران بر کرانه خاوری اروند در پیش گرفته شد و بعدها عراق را به امضای قرارداد الجزیره واداشت و هم حقوق حقیقی ایران را در جزایر سه گانه تأمین کرد؛ در این رویکرد توان برتر نظامی، برگ برنده ایران بر سر میز دیپلماسی بود نه ابزاری برای اجرای طرحها.

     

    اما بجز طرح شاه برای حل مسأله بحرین مبنی بر مراجعه به تمایلات مردم بحرین آیا راه دیگری هم مفروض بود؟ آیا اساساً فرد یا گروهی راه حل مناسب دیگری را برای حل مسأله بحرین پیشنهاد داد؟

     

    وقتی بجز ایده ای که شاه در مصاحبه دهلی نو مطرح کردند هیچ راه دیگری برای حل مسأله بحرین مفروض نیست و در همان زمان هم هیچ مخالفتی با این ایده صورت نمی پذیرد دیگر جایی برای انتقادهای ناروای امروز نمی ماند.

     

    پیرامون مسأله بحرین، مهمترین واکنشی که در همان زمان صورت گرفته موضع حزب پان ایرانیست بوده است که برخلاف آنچه که تصور می شود، فراکسیون پارلمانی حزب پان ایرانیست نیز به روشنی ایده شاه را مناسب ترین راه حل مسأله بحرین می دانست. موضوعی که در نطق های پارلمانی محسن پزشکپور – رهبر حزب – و دکتر عاملی تهرانی – قائم مقام ایشان – صراحتاً عنوان شده و در صورت مذاکرات مجلس نیز درج گردیده است که بخشهایی از آن در ادامه می آید:

     

    « دولت برای توجیه این روش ناروای خود به مصاحبه شاه در دهلی نو استناد جسته است، در حالیکه هرگز مستنبط از سخنان شاهنشاه روشی نیست که دولت در گزارش خود بدان اشاره نموده است. هرگز چنین نیست. برای چه سخنان رهبر ملت ایران را انطور توجیه و تحریف می کنید؟ » 1

     

    « اقدامات دولت را مطلقاً با اصول مسجل حاکمیت ملی ایران نمی دانم و منطبق با اصل سیاست مستقل ملی نمی دانم و منطبق با توضیحات شاهنشاه، رهبر ملت ایران در مصاحبه دهلی نو نمی دانم. » 2

     

    « محتوای سخنان شاهنشاه آریامهر در مصاحبه دهلی نو، جز وجود تمایل طبیعی و تاریخی مردم بحرین برای زندگی هماهنگ با دیگر مردم ایران مفهومی ندارد. » 3

     

    « حزب پان ایرانیست هرگز مخالف آن نیست که مسأله تاریخی بحرین ... به نحو شایسته حل شود و نیز حزب پان ایرانیست هرگز محالف نیست که در حل مسایل مهم خارجی از امکانات سازمان ملل متحد و مقامات وابسته به آن در مسیر تأمین مصالح ملی استفاده شود و نیز اذعان و اعتقاد داریم توصیه عنوان شده از سوی شاهنشاه آریامهر در مصاحبه دهلی نو، مشروطه به آنکه از سوی مقامات مسئول اجرایی به نحو صحیح مورد تجزیه تحلیل قرار گیرد، حاوی دستورالعمل مناسب در حل مسأله بحرین می باشد. 4

     

    پس توجه استیضاح هرگز و هرگز معطوف به مسایل بالا، یعنی لزوم استفاده از امکانات سازمان ملل متحد در مشکلات بین المللی و نیز لزوم رعایت تعلیمات مندرج در مصاحبه شاهنشاه در دهلی نو نیست. » 5

     

    « در نحوه عمل و رفتار دولت در برابر این مسأله عظیم ملی مواردی مشاهده می شود که اجزای تشکیل دهنده آن در فکر و عمل به سه خصوصیت زیر تعارض دارد:

     

    1 – معارض صریح تعلیماتی است که رهبر ملت ما در مصاحبه دهلی نو ابراز فرموده اند.

    2 – معارض اصل سیاست مستقل ملی می باشد.

    3 – معارض مفاهیمی است که از حاکمیت ملی و حفظ تمامیت ارضی استنباط می شود. » 6

     

    « لازم است بار دیگر به صراحت تأکید کنم توجه استیضاح هرگز درباره لزوم یافتن راه حل برای مسأله بحرین و نیز در مورد لزوم استفاده از امکانات سازمان ملل برای حل مشکلات بین المللی نیست و نیز اعتقاد داریم حل مسأله بحرین با تمهید مقدمات صحیح از جانب دولت، با اتکا به اصل عدم ضرورت توسل به زور و اتکا بر نظرات میهن پرستانه هم میهنان بحرینی کاملاً میسر است. » 7

     

    همانگونه که در نطق های پارلمانی رهبران حزب پان ایرانیست دیده می شود، اگرچه نسبت به رویه ای که در مراجعه به نظرات مردم بحرین اعتراض شده است، اما نه با مصاحبه شاه در دهلی مخالفتی شده و نه با ایده استفاده از امکانات سازمان ملل. حتی بر هر دوی اینها پافشاری هم شده و نیز بر اصل عدم توسل به زور تأکید گردیده است.

     

    بر این پایه از سوی جامعه ایران اساساً هیچ مخالفتی با ایده شاه در حل مسأله بحرین صورت نگرفت و هیچ طرح مناسب تری هم پیشنهاد نشد و وقتی هیچ راه حل دیگری در همان زمان پیشنهاد نمی شود هرگز جایی برای انتقادات بعدی باقی نمی ماند.

     

    درباره مراجعه نماینده سازمان ملل به برخی گروههای صنفی بجای نظرات عمومی مردم بحرین علم در خاطراتش در تاریخ سه شنبه 21 امرداد 1348 می نویسد:

     

    « بعد از ظهر سفیر انگلیس مجدداً به دیدنم آمد. به اطلاع او رساندم نمی توانیم پیشنهاد غیرمنصفانه آنها را در خصوص مراجعه به آرای عمومی در بحرین بپذیریم. انگلیس پیشنهاد می کند که نمایندگان اوتانت عقاید و نظرات اهالی بحرین را فقط بر اساس بحث و گفتگو با تعدادی از گروههای صنفی به سازمان ملل متحد گزارش دهند. ما هیچگاه نمی توانیم چنین پیشنهادی را تصویب کنیم. سفیر گفت اینطور نیست. اگر نماینده اوتانت نتواند پس از تماس با این گروههای خاص نظر روشنی درباره عقیده بحرینی ها بیابد، آنوقت اوتانت آرزوی کامل خواهد داشت که با سایر اقشار جامعه بحرین تماس بگیرد. در نظر داشته باشید که ما زحمت زیادی کشیدیم تا شیخ بحرین را به پذیرفتن همین قدر راضی کردیم. او اصولاً مخالف هر چیزی بود که شباهت به مراجعه به آرای عمومی داشته باشد. پاسخ دادم گور پدر شیخ! اعلیحضرت به نحو عاقلانه ای تصمیم گرفته اند وضعیت ما را در خلیج فارس روشن سازند و برای نیل به این منظور این شهامت را داشته اند که پیشنهاد مراجعه به آرای عمومی را که منصفانه ترین راه حل مسأله بحرین است بنمایند. به همین مناسبت از اطراف و اکناف دنیا حتی در داخل ایران که مسأله بحرین حساسیت فوق العاده ای دارد مورد ستایش قرار گرفته اند، ولی اکنون انگلیس با نقشه ای مداخله می کند که ممکن است کل قضیه را بهم بزند. من به عنوان مشاور شاه، وزیر دربار و حافظ منافع سلسله پهلوی با شما صحبت می کنم و می گویم پیشنهادتان به کلی غیر قابل قبول است. »

     

    « شاه بدون چون و چرا ایستادگی مرا تصویب کرد و گفت به سفیر تکرار کن که اگر من پیشنهادش را بپذیرم مرتکب خودکشی شده ام. اگر این خودکشی در راه منافع ایران بود چندان اهمیتی به آن نمی دادم، ولی به عقیده من این طرح، خیانت به منافع ملی است؛ بدین جهت نمی توانم آنرا بپذیرم. » 7

     

    اما در ادامه روند حل مسأله بحرین مشخص بود که انگلیسی ها به هیچ وجه حاضر نیستند سراسر خلیج فارس را تحت سلطه ایران ببینند و شاه با توجه به شرایط منطقه و فشارهای سیاستهای قدرتهای جهانی در پی مناسبت ترین تدابیر برای حصول هرچه بیشتر منافع ملی بود.

     

    « اگر من آدم عوام فریبی بودم زحمت برقراری صلح در خلیج فارس را به خودم نمی دادم، بلکه برعکس مثل ناصر مرتب انگشتم را در هر لانه زنبوری فرو می کردم. کار من صحیح تر است، چون خلیج دریایی ایرانی است و ما در هر دو کرانه آن دارای حقوق قانونی هستیم. ولی چنین سیاستی ما را به کجا می کشاند؟ جنگ روانی بر علیه عربها، درگیری با ملی گرایان عرب، مخارج هنگفت و تازه غربیها هیچگاه به ما اجازه نمی دهند که به چاههای نفت جنوب خلیج فارس دسترسی پیدا کنیم. » 8

     

    آنچه که روشن است اینست که در فرآیند حل مسأله بحرین، مهمترین هدف شاه خروج نیروهای نظامی بیگانه از خلیج فارس بود؛ تا جاییکه در گفتگو با نیویورک تایمز صریحاً با طرح جایگزین شدن نیروی دریایی آمریکا بجای انگلیس به عنوان حامی بحرین مخالفت کرد. شاه در مخالفت با دخالت بیگانگان در خلیج فارس کاملاً جدی بود و اعلام کرد: « ما او را بیرون می کنیم و نمی گذاریم از در دیگر وارد خلیج فارس بشود. »

     

    پس از اقدامات سازمان ملل درباره بحرین، در شرایطی که با درایت شاه خلیج فارس از نیروهای فرا منطقه ای عاری شده بود، شاه در اندیشه پیوند هرچه بیشتر بحرین با ایران بود که نمونه قابل توجهی را در خاطرات علم می توان یافت:

     

    « جمعه 4 دی ماه 1349 – برای اولین بار در دویست سال اخیر یک شیخ بحرینی سفری رسمی به ایران کرده است. ناهار با شاه صرف کرد که بعداً به او افتخار داد و در اقامتگاه او چای صرف کرد. تا کنون سابقه نداشت که شاه دیدار یک شیخ خلیج فارس را پس بدهد. به این موضوع اشاره کردم و گفتم شاید داریم ادب و نزاکت را از حد می گذرانیم. ولی شاه پاسخ داد که مایل است شیخ یکی از اقمار ایران بشود. شیخ از بازدید شاه بسیار خوشوقت شد. »

     

    بزرگی شاه عباس بزرگ هم در اتخاذ همین سیاست های اندیشمندانه بود. آن هنگام که مرزهای ایران در ترکتازی دوجانبه ازبکان و عثمانیان دید، با واگذاری سرزمینهایی، با عثمانیان صلح کرد و با همه توان ازبکان را سرکوب نمود و سپس به درهم کوبیدن عثمانیان پرداخت.

     

    در شرایطی که ایران از توان برتر نظامی در منطقه برخوردار بود و از دیگر سو حکومتهای منطقه، از پاکستان و افغانستان گرفته تا اردن و عربستان و حتی مراکش در کرانه اقیانوس اطلس، برای ثبات و ادامه حیات خود دست به دامن شاه ایران بودند، همچنین شکل گیری دولت دلخواه در اسپانیا در گرو مساعدت شاه ایران بود، و حتی اقمار شوروی در بلوک شرق برای بهره مندی از الطاف آریامهر از هم پیشی می گرفتند، با خروج نیروهای استعمار از خلیج فارس، بحرین هم در آغوش ایران آرام می گرفت.

     

    از همه اینها گذشته، از آنجا که درباره مسأله بحرین نه لایحه ای از سوی دولت به مجلس ارایه شد و نه طرحی در مجلس تنظیم شد، هیچ قانونی از تصویب مجلس نگذشت و در پی آن به توشیح شاه هم نرسید، که بیگمان شاهی که اگر دستش را قطع می کردند سند جدایی آذربایجان را امضا نمی کرد، هرگز سند جدایی بحرین را نیز امضا نمی نمود.

     

    کارنامه محمدرضا شاه در اتخاذ رویکردهای قاطعانه اما مسالمت جویانه برای دستیابی به منافع ملی – و نه برای ژستهای قهرمانانه توخالی و هیاهوی هزینه زا – کامل روشن است.

     

    مسأله بحرین را همان کسی به بهترین شکل حل کرد که در شرایطی که رویکرد اشتباه قوام السلطنه می رفت تا آذربایجان را در آستانه تجزیه قرار دهد، با تدبیر شاهانه خود و بکارگیری ارتش، فرقه دموکرات را با گریز واداشت.

     

    مسأله بحرین را همان پادشاهی به بهترین شکل حل کرد که با وجود آنکه طبق قراردادهای پیشین، آبهای اروند رسماً و قانوناً در اختیار عراقی ها گذارده شده بود، با لغو یکجانبه قرارداد پیشین، در راستای منافع ایرانیان، قرارداد الجزایر را به حکومت عراق تحمیل کرد.

     

    در حالیکه پیش از سال 1914 طبق قراردادهای ایران و عثمان (با میانجی گری روس و انگلیس) همه آبهای اروند به عثمانی واگذار گردیده بود و سپس در سال 1937 موافقت شد که تنها آبهای متقابل آبادان و خرمشهر بالمناصفه بین ایران و عراق باشد ولی بقیه اروند تحت حاکمیت عراق باشد، کشتی ابن سینا با پرچم شیر و خورشید نشان ایران با اقتدار و بدون کوچکترین مشکلی روانه اروند شد.

     

    این اقدام نه در پی یک تصمیم آنی و احساسی بلکه در پی زمینه سازی های سیاسی و در پیش گرفتن دیپلماسی واقع بینانه و اطمینان از عدم درگیری روی داد؛ تا جاییکه حکومت عراق حتی از شکایت رسمی به سازمان ملل پرهیز کرد!

     

    خوشبختانه هر روز که از تاریخ ایران می گذرد، ارزش خدمات محمدرضا شاه و درستی تدابیر او آشکار تر می شود. شاه در مصاحبه دهلی به روشنی می گوید: « ایران هرگز برای بدست آوردن اراضی و امتیازات ارضی "علیرغم مردم آن سامان" به زور متوسل نمی شود. اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، هرگز به زور متوسل نخواهیم شد. »

     

    درست به این مفهموم که "اگر مردم بحرین مایل به پیوستن به سرزمین مادر باشند"، ایران از بکارگیری نیروی نظامی رویگردان نخواهد بود!

     

    اما آنچه که امروز در اعتراض مردم بحرین به آل خلیفه دیده می شود هرگز در زمان خروج نیروهای انگلیس از بحرین رخ نداد که اگر چنین چیزی به وقوع می پیوست قطعاً با حمایت آریامهری روبرو می شد، همانگونه که نسبت به کردهای عراق صورت گرفت. نه آنکه به مانند جمهوری اسلامی نظاره گر گسیل نیروهای عربستانی و اماراتی برای سرکوب معترضان بحرینی باشد.

     

    به هر روی در حل مسأله بحرین، مهمترین هدف شاه که همانا بیرون راندن نیروهای نظامی بیگانه بود محقق شد و زمینه برای ارائه خدمات حکومت ایران جهت بهبود زندگی ساکنان بحرین و نیز هدفهای دورتر شاه در استحکام پیوندهای بحرین با ایران فراهم شد.

     

    قابل توجه اینکه عاری بودن خلیج فارس از نیروهای بیگانه و برقراری اقتدار ایران در این دریای ایرانی تا روی کار آمدن جمهوری اسلامی همچنان تداوم داشت و در پی ورود ناوگان دریایی آمریکا به خلیج فارس در زمان جمهوری اسلامی است که یک روز هواپیمای مسافربری مان با موشکهای آمریکایی غرق شد و امروز لنجهای غرق شده مان را نیز سربازان آمریکایی نجات می دهند و تهدید جمهوری اسلامی در بستن تنگه هرمز با عبور ناوهای آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی به مضحکه ای بدل می شود و ناوچه جماران دست به سینه تحرکات خلیج فارس را رصد می کند و در هر صورت نشانی از اقتدار ایران در خلیج فارس نیست!

     

    پی نوشت یک:

     

    1و2) نطق پارلمانی محسن پزشکپور، رهبر حزب پان ایرانیست؛ صورت مذاکرات مجلس در تاریخ 9 فروردین 1349.

    3) متن استیضاح فراکسیون پارلمانی حزب پان ایرانیست؛ صورت مذاکرات مجلس در تاریخ 9 فروردین ماه 1349.

    4-7) نطق دکتر عاملی تهرانی، قائم مقام حزب پان ایرانیست؛ صورت مذاکرات مجلس در تاریخ 9 فروردین 1349.

    8) گفتگوهای من با شاه؛ خاطرات امیر اسداله علم.

     

    پی نوشت دو

     

    از سال 84 که با پان ایرانیستها آشنا شدم همواره مخالفشان بودم. اما از اواخر سال 88 به امید ایجاد موجی در حمایت از شاهزاده به جمعشان پیوستم تا آنها را با خود همسو کنم. در مدت هموندی ام هم هرگز اثیر شعارها و مواضع اشان نبودم. از جمله درباره بحرین موضع شاه را تأیید کردم و نامه زیر را هم خطاب به دبیرکل اشان نوشتم

    Bahrein.pdf

  • رستاخیز ضد انگلیسی رضا شاه بسوی ایران مدرن

    رضا شاه، کودتای سوم اسفند، مصدق السلطنهدر شرایطی که بواسطه جنگ جهانی اول اطراف و اکناف ایران مورد تاخت و تاز نیروهای روس و انگلیس و عثمانی قرار گرفته بود، و تجزیه طلبی میرزا کوچک خان جنگلی زیر نفوذ شوروی در شمال و شیخ خزعل زیر نفوذ انگلیس در جنوب استقلال و یکپارچگی سرزمینی ایران را به مخاطره انداخته بود و خاندان بی کفایت قاجار با چندین نسل حکومت غیر متعهدانه بر ایران، کشور را از هرگونه توانی برای چیرگی بر سیر قهقرایی بی وقفه و فلاکتهای بی پایان تهی کرده بود، سپه خیزی سردار بزرگ ایران – رضا خان میرپنج – در سوم اسفند ماه 1299 آغازی بود بر جهش بزرگ ایران بسوی بازیابی هویت ملی، تجدید شکوه و اقتدار به تاراج رفته و پایه ریزی جامعه ای مدرن و برخوردار از هر آنچه نشان مدنیت و مدرنیسم در عصر نو می باشد.  

     

    بزرگمردی که از دل جامعه سرخورده و رخوت زده ایران برخاست و با همتی بلند و اراده ای استوار و تلاشی شبانه روزی، خیزشهای ناکام مانده تاریخ ایران را به پیروزی رسانید و خواسته های تاریخی جامعه ایران را برآورده نمود و تحولی مدرن در ساختار حکومتی ایران پدید آورد و چه سزاوارانه، ملت ایران او را رضا شاه بزرگ می نامد.

     

    از آنجا که خوشبختی و رفاه ایرانیان مورد پسند دشمنان همیشگی ملت ایران نبوده و نیست، کوشش بسیار و در عین حال بیهوده ای شده است تا سپه خیزی رضاخان، طرحی انگلیسی وانمود شود و با این اتهام ساختگی و بدون استناد، بر همه خدمات تاریخی و بی مانند این ابرمرد تاریخ ایران خدشه وارد شود؛ از سرکوب تجزیه طلبی های میرزا کوچک خان و شیخ خزعل گرفته تا ایجاد راه آهن، از بنیاد دانشگاه گرفته تا برپایی دادگستری، از شکل گیری ارتش ملی گرفته تا فرمان تاریخی کشف حجاب و توسع راه و گسترش بهداشت و ...

     

    درباره اساس شکل گیری کودتا ملک الشعرای بهار در تاریخ مختصر احزاب، صفحه 77 می نویسد: «بسیاری از رهبران ایرانی به این نتیجه رسیده بودند که در برابر چنین وضعیتی، تنها راه حل موجود آنست که از راه یک کودتا، به تنها نیروی سازمان یافته اجتماعی، یعنی قشون روی آورده شود.»

     

    دکتر علی اصغر زرگر در پایان نامه دکتری خود در داشنگاهی در سوییس، به بررسی دقیق همه اسناد موجود در وزرات خارجه انگلیس – از جمله نامه نگاری های میان وزیر خارجه انگلیس، سفیر این کشور در تهران، فرمانده نیروهای انگلیسی مستقر در ایران و مسئول سیاست های انگلیس در هند – پرداخته است. این پژوهش مستند خوشبختانه به کوشش آقای کاوه بیات زیر نام «تاریخ روابط سیاسی ایران و انکلیس در دوره رضا شاه» به فارسی برگردانده شده و منتشر گردیده است.

     

    یکی از جنبه هایی که بر اهمیت و غیر مغرضانه بودن چنین پژوهشی می افزاید اینست که اساساً این کتاب به زبان بیگانه گردآوری شده و از اینرو، دکتر زرگر نمی تواند قصد و غرض جانبدارانه ای در گردآوری آن داشته باشد.

     

    درباره سپه خیزی سوم اسفند، اسناد و مدارک نشان می دهد که «مقامات انگلیسی تلاش داشتند نگذارند قوای قزاق وارد تهران شوند. زیرا آگاه بودند اگر پای قزاقها به تهران برسد دیگر نمی توان آنها را بیرون کشید و این وضع می توانست بر سیاست بریتانیا در ایران تأثیر بسیار ناگواری داشته باشد.» ص64

     

    «در روز 23 بهمن 1299 در آخرین گفتگویی که میان رضاخان و آیرونساید صورت گرفت، آیرونساید حاضر شد با دو شرط به رضاخان اجازه دهد که قدرت را در تهران بدست گیرد: 1-  وی متعهد گردد که در حین خروج انگلیسی ها از ایران، آنها را مورد حمله قرار ندهد. 2 – برای سرنگونی شاه دست به یک اقدام قهرآمیز نزده و یا وقوع چنین اقدامی را اجازه ندهد.» ص68

     

    همانگونه که ملاحظه می شود، انگلیسی ها از یکسو نگران هستند که مبادا رضاخان به نیروهایشان حمله کند و از دیگر سو مبادا علیه سلطان احمد قاجار اقدام کند. حال چطور مغرضان و معارضان طرح کودتا و پس از آن بنیاد پادشاهی پهلوی را طرحی انگلیسی وانمود می کنند، آنهم در حالیکه کوچکترین سندی در اینباره هرگز وجود ندارد، علت را تنها و تنها در دشمنی تاریخ با ملت ایران و کینه ای خودآزارانه نسبت به خانواده پهلوی باید جست.

     

    «رضاخان که وزارت جنگ را به عهده داشت یک بیانیه رسمی صادر کرد و فلسفه کودتا را به عنوان اقدامی جهت پایان دادن به ستم و دخالت اجانب و عدم لیاقت و خیانت رهبران ملت بصورت مشروح توضیح داد: "بی جهت اشتباده نکنید و از راه غلط مسبب کودتا را تجسس ننمایید، با کمال افتخار و شرف به شما می گویم که مسبب حقیقی کودتا منم ..."» ص73

     

    «در آغاز تنها مقاومت جدی در برابر دولت سید ضیا، در شیراز و از سوی مصدق السلطنه بود. اما اندکی بعد گریخت و در کوههای بختیاری پناه گرفت تا اینکه قوام السلطنه جانشین سید ضیا شد و از او خواست که در تهران پست وزارت مالیه را به عهده بگیرد.»

     

    از همین نکته جنسیت و قماش معارضان خانواده پهلوی که برای خدشه بر خدمات ایران پرستانه و جاویدان آنها، اساس روی کار آمدن رضاخان و شکل گیری سلسله پادشاهی پهلوی را طرحی انگلیسی تبلیغ می کنند مشخص می شود. اتهام ناجوانمردانه و حقارت آمیزی که در جای جای کتاب "خاطرات و تألمات" مصدق السلطنه به ابرمرد تاریخ ایران – رضا شاه بزرگ – نسبت داده شده است و از سوی جماعتی موسوم به مصدقی با کینه ای خودآزارانه تکرار می شود.

     

    جماعتی که هفتاد سال پس شهریور 1320 هنوز هم بیاینه صادر می کنند و پایان پادشاهی سراسر خدمت و افتخار رضا شاه بزرگ را آنهم بدست نیروهای اشغالگر جشن می گیرند و بدین سان می کوشند تا بر درد پهلوی ستیزی خویش مرهم گذارند.

     

    نخستین اقدام دولت جدید نفی قرارداد 1919 ایران و انگلیس بود و در فروردین 1300 پلیس جنوب، نیروی تحت امر انگلیس منحل شد و وزارت خارجه بریتانیا بجای تحویل اسلحه و تجهیزات پلیس جنوب به دولت ایران، آنها را منهدم کرد. سیاستهای دولت جدید در جذب آمریکا به عنوان نیروی سوم در ایران و همچنین بستن معاهده دوستی با افغانستان و ترکیه تا اندازه ای مغایر با منافع انگلیس بود که سر پرسی لورن در نامه ای به لرد کرزن آنرا تماماً بر اساس سیاستی خصومت آمیز نسبت به منافع انگلیس تعبیر می کرد.

     

    منازعات رضاخان با سیاست انگلیس پس از نخست وزیری در 3 آبان 1302 افزایش می یابد. از جمله جلب همکاری مشاوران آمریکایی و آلمانی با این هدف که «ما قصد آن داریم که قدرت اقتصادی روسیه و انگلیس را در ایران ملقی سازیم».

     

    همچنین حرکت برای سرکوب شیخ خزعل که ابتدا به دستور انگلیسی ها توسط عشایر بختیاری شکست خورد و پس از غلبه بر آنها، با اولتیماتوم شدیداللحن چمبرلین وزیر امور خارجه انگلیس روبرو شد، اما سردار دلیر ایران عزم کرده بود «این آخرین مانع را از سر راه رشد ارتش و رفاه و ترقی کشور بردارد».

     

    به هر روی به رغم مخالفت عناصری چون مصدق السلطنه، به پیشنهاد نمایندگان مجلس شورای ملی و تأیید مجلس مؤسسان، سلطنت مشروطه ایران به اتفاق آرا به رضاه شاه پهلوی تفویض شد که در اعقاب ذکور او نسلاً بعد نسل برقرار باشد.

     

    سردار دلیر ایران با این اندیشه رهبری ملت ایران را بسوی تمدن نوین بر عهده گرفت که «ابزار اقتصادی و فرهنگی ای در اختیار مردم ایران قرار دهد که این توانایی را به آنها بدهد که در شرایطی برابر با هریک از ملل اروپایی به تقابل برآیند» و باور داشت که «در اینجا کار خواهیم کرد و آنرا مانند اروپا خواهیم ساخت.»

     

    رویارویی سردار دلیر ایران با سیاستهای استعماری انگلیس، پس از رسیدن به پادشاهی نیز همچنان ادامه می یابد که در کتاب «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضا شاه» تألیف دکتر علی اصغر زرگر به تفصیل پردازش شده است؛ تا جاییکه به تحریک انگلیسی ها شورشهایی در نقاط مختلف علیه رضا شاه روی داد و حتی سالارالدوله قاجار با پشتیبانی انگلیسی ها برای اعاده سلطنت قاجار با نیروهایش از عراق وارد ایران شد.

     

    مبارزه رضا شاه بزرگ با سیاستهای استعماری انگلیس در منطقه تا آنجا بود که حتی برای باز پس گیری جزیره باسعیدو از اشغال انگلیسی ها به آنجا حمله نظامی کرد و نیز حاضر نشد رژیم عراق را تحت قیمومیت انگلیس به رسمیت بشناسد.

     

    حال اینکه چرا و چطور جماعتی سپه خیزی رضا شاه بزرگ را که پیامدی جز رفاه و خوشبختی ایرانیان و به ثمر نشاندن خیزشهای تاریخی ملت ایران نداشته است طرحی انگلیسی تبلیغ می کنند، و با گذشت بیش از 90 سال از آن تاریخ از ارایه کوچکترین سندی در اینباره ناتوان هستند، پاسخ را تنها و تنها باید در درد ایران ستیزی و کینه پهلوی ستیزی اشان جست.

     

    باور داریم که آینده ایران باز هم با مردانی از جنس او رقم خواهد خورد ... بسی باد چون او دگر شهریار. پاینده ایران.

     

     

  • نجات آذربایجان با تدبیر قاطعانه شاه

     محمدرضا شاهبا تحمیل جنگ جهانی دوم از سوی کشورهای متفق، علیرغم اعلام بیطرفی از سوی رضاشاه، نیروهای روس و انگلیس از پهنه ایران « پل پیروزی» ساختند و جدا از آنکه در دوره جنگ با غارت منابع ایران، دیو قحطی را بر فراز این سرزمین به پایکوبی درآوردند، پس از پایان جنگ نیز، به هنگام تقسیم غنایم، غائله آذربایجان را نصیب ایران نمودند. غائله ای که اگر با درایت و قاطعیت محمدرضا شاه جوان فرجام خوشی نمی یافت، بجای آنکه امروز همچون مدالی بر سینه قوام آویخته شود، برگ دیگری بر صفحات سرخوردگی ملی ما می افزود.

     

    از سوی همانهایی که ملی شدن صنعت نفت را با تردستی به دوران همراه با ورشکستگی اقتصادی و انزوای سیاسی حکومت مصدق نسبت می دهند، شکست حکومت پوشالی فرقه دموکرات نیز همواره به عنوان تدبیر زیرکانه قوام تبلیغ گردیده و کوشش بسیار شده است تا نقش بنیادین محمدرضا شاه در این پیروزی تاریخی به کلی محو گردد.

     

    نخستین اقدام قاطعانه شاه در سال 1324 آنهم در زمان نخست وزیری حکیمی روی داد که با تأکید و پافشاری ایشان به عنوان فرمانده کل قوا، نیرویی از تهران برای تقویت پادگان تبریز گسیل شد که البته از سوی نیروهای ارتش سرخ در شریف آباد قزوین متوقف گردید.

     

    درست به مانند تجزیه های پیشین در پی جنگهای ایران و روس که کامیابی روسها بدون همراهی و چراغ سبز انگلیسها حاصل نمی شد، در توطئه تازه نیز دولت انگلیس درصورت ایجاد شرایط همانند در ایالتهای جنوبی، با مطامع توسعه طلبانه شوروی در آذربایجان همراه بود.

     

    وزیر خارجه انگلیس، ارنست بوین، بجای شکایت رسمی ایران به سازمان ملل، تشکیل کمیسیون سه جانبه ای را پیشنهاد می کرد که با حضور نمایندگان شوروی، آمریکا و انگلیس به بررسی مسأله آذربایجان بپردازند. طرحی که از سوی سفیر این کشور در ایران – سر رید بولاردز – به شدت به شاه توصیه می شد.

     

    شاه این طرح را توطئه ای سازمان یافته برای تقسیم ایران تشخیص می دهد و در گفتگو با روزنامه نگار هندی، کارانیجا، اینگونه توضیح می دهد: « به نظر می رسد که اساس پیشنهاد بوین این بود که متفقین، دولت ایران را برای دادن اختیاران بیشتر به استانها تحت فشار بگزارند تا بعضی ایالات بتوانند حکومت خودمختاری برای خود تشکیل دهند. هرچند ظاهراً این حکومتهای خودمختار در قالب انجمنهای ایالتی و ولایتی که در قانون اساسی ایران پیش بینی شده، جزیی از ایران به شمار می آمدند، اما طرح بوین در واقع تشکیل حکومتهای خودمختاری را در مناطقی مانند آذربایجان و گیلان و مازندران و گرگان و کردستان، تحت نفوذ و کنترل شوروی و تشکیل حکومتهای خودمختار خوزستان و فارس را تحت حمایت و کنترل انگلیس در نظر داشت ... این در واقع یک طرح جدید تقسیم ایران به مناطق نفوذ مانند قرارداد 1907 بود

     

    حتی قوام هم پس از تشکیل دولت، به حل مسأله آذربایجان از راه مصالحه و رایزنی تمایل بیشتری نشان می دهد تا شکایت رسمی در سازمان ملل، تا جاییکه با فرستادن تلگرافی، از تقی زاده، سفیر ایران در لندن و نماینده ایران در سازمان ملل می خواهد که شکایت ایران را علیه شوروی در شورای امنیت مطرح نکند. درخواستی که با اجابت تقی زاده روبرو نمی شود.

     

    سیاستهای متفاوت شاه و قوام در حل مسأله آذربایجان در گزارشهای جرج آلن، سفیر آمریکا در تهران، که بطور روزانه به وزارت امورخارجه این کشور فرستاده می شده به روشنی قابل ملاحظه است. این گزارشها در جلد هفتم گزارش روابط خارجی آمریکا در سال 1946 منتشر شده که بخشهایی از آن، برگرفته از کتاب « پدر و پسر» نوشته محمود طلوعی در ادامه ارایه می شود:

     

    گزارش 18 اردیبهشت ماه 1325: « قوام از مشکلاتی که در مذاکره اش با پیشه وری پیش آمده سخن گفت. او با تأکید بر اینکه این قسمت از صحبتهای او خیلی محرمانه است گفت آنقدر که با شاه مشکل دارد با پیشه وری مشکل ندارد و افزود با پیشه وری به توافقهایی رسیده ولی شاه با اصول این توافقها مخالفت می کند و بیشتر متمایل به استفاده از نیروی نظامی برای حل مسأله آذربایجان است ... قوام سپس گفت مشکل اصلی او از آنجا ناشی می شود که شاه در مقام فرماندهی کل قوا، ارتش را در اختیار دارد

     

    گزارش 21 اردیبشهت ماه 1325: « ... استنباط من هم اینست که شاه طرفدار شدت عمل است، ولی قوام از یک راه حل مسالمت آمیز جانبداری می کند که نهایتاً به بقای یک نیروی نظامی مستقل در آذربایجان منجر خواهد شد

     

    گزارش 25 اردیبهشت ماه 1325 با این مقدمه که « قوام ممکن است برای خوشایند شوروی ها، شکایت ایران را از دستور شورای امنیت خارج کند: « ... قوام افزود شاه در جریان مذاکرات اخیر دخالت کرده و مانع از مصالحه با پیشه وری شده است. درباره سخنان شب گذشته پیشه وری در رادیو تبریز که شکست مذاکرات تهران را به دخالت اشخاص غیر مسئول نسبت داده بود گفت که منظور او شاه بوده است ... قوام از من خواست که از نفوذ خود در شاه برای جلب موافقت وی با دادن امتیازاتی به آذربایجان استفاده کنم ...»

     

    علیرغم مخالفت شاه، قوام که پیشتر فعالیت حزب توده را آزاد اعلام کرده بود، در ادامه سیاست مصالحه جویانه خود سه وزیر توده ای را وارد کابینه می کند و پس از تشکیل کابینه ائتلافی با حزب توده، هیأتی به تبریز می رود و موافقتنامه ای با پیشه وری امضا می کند که بر پایه آن مجلس خلق آذربایجان به انجمن ایالتی آذربایجان تغییر نام می دهد و سلام الله جاوید، وزیر کشور حکومت پیشه وری، حکم استاندار آذربایجان را دریافت می نماید ولی آذربایجان عملاً در اختیار پیشه وری و فرقه دموکرات است.

     

    پیامد این توافقنامه، عشایر قشقایی استان فارس در اوایل شهریور ماه 1325 علم طغیان برمی دارند و تا پایان همان ماه بر بیشتر بخشهای فارس تسلط می یابند و خواستار خودمختاری و امتیازات همانندی با آذربایجان می شوند.

     

    سیاست آشتی جویانه و منعطف قوام نه تنها گرهی از کار آذربایجان باز نکرده بود و به اعمال حاکمیت بی قید و شرط دولت مرکزی در آن خطه نیانجامیده بود، بلکه فرقه دموکرات که دولت مرکزی ایران را به مرگ گرفته بود، به تب راضی کرد و از دیگر سو، هم فعالیت آزاد حزب توده در سراسر کشور و حتی حضور وزیران توده ای در یک دولت ائتلافی را به دنبال داشت و از آن گذشته بطور غیر رسمی اما حقیقی به اجرایی شدن طرح دولت انگلیس منجر شده بود و در استان فارس نیز امتیازات همانندی درخواست شده بود که با توجه به نفوذ و دسیسه چینی انگلیس می توانست به دستاویزی برای شورشهای همسان در خوزستان نیز بدل شود.

     

    از همه اینها گذشته، قوام امتیاز نفت شمال را هم به شوروی واگذار کرده بود. کاملاً روشن است که آشتی جویی خیرخواهانه قوام بر حجم معضلات کشور به شدت افزوده بود و ختم به خیر شدن غائله آذربایجان به هیچ روی نمی توانست با واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی از سوی دولت و مخالفت با آن در مجلس حاصل شود.

     

    با وجود موافقت لفظی قوام با واگذاری نفت شمال به شوروی و خروج ارتش سرخ از ایران، با توجه به امتیازاتی که به پیشه وری داده شد، مسأله آذربایجان همچنان بصورت استخوانی لای زخم باقی می ماند و چه بسا به مرور زمان به مطالبه خواسته های محلی بیشتر و نهایتاً سقوط در دام اتحاد جماهیر شوروی منجر می شد و اساساً اگر صرف نفت شمال طعمه مناسبی برای راضی کردن خرس درنده روس بود، بی تردید قوام لزومی برای اعطای امتیازات محلی به فرقه دموکرات نمی دید.

     

    امضای موافقتنامه با پیشه وری در همان بدو امر به شورش در استان فارس انجامیده بود و نه تنها خطر تجزیه را به کلی از آذربایجان مرتفع نکرده بود، بلکه ابتدا فارس و به مرور زمان قطعاً مناطق دیگری از ایران، به ویژه خوزستان را به ورطه هولناک تجزیه می کشانید. نباید از نظر دور داشت که همه این اوضاع در شرایطی رخ نموده که حزب توده حتی در دولت مرکزی هم شرکت داده شده است.

     

    دولت شوروی هم برای تثبیت امتیاز توافق شده و تأیید مجلس، دولت را برای برگزاری انتخابات تحت فشار گذارده و سرنوشت انتخاباتی که با فشار دولت شوروی، توسط دولتی با سه وزیر توده ای برگزار می شود براحتی قابل پیش بینی است.

     

    در چنین شرایطی شاه تصمیم به نقش آفرینی مؤثرتر و برکناری قوام می گیرد. قوام پس از پی بردن به احتمال برکناری اش، با توجه به آگاهی از وفاداری ارتش و وزیر جنگ (سپهبد امیراحمدی) به شاه، در ملاقات با شاه برای انجام اوامر ایشان اعلام آمادگی می کند.

     

    سفیر آمریکا، جرج آلن، پس از دیدار با شاه و شنیدن شرح وقایع از زبان ایشان در گزارش روز 28 مهر ماه 1325 چنین می نویسد: « ... شاه به قوام می گوید که اولین شرط ادامه حکومت او اینست که مظفر فیروز و سه وزیر توده ای را از کابینه اخراج کند و شرط دوم اینست که فکر هرگونه ائتلاف را با حزب توده کنار بگذارد و در انتخابات با حزب توده مبارزه کند. آنها توافق می کنند که اعلام تغییر کابینه 24 ساعت به تعویق بیافتد و موضوع محرمانه بماند تا تدابیر لازم برای مقابله با تظاهرات احتمالی حزب توده اتخاذ گردد ... [پس از تهدید قوام از سوی سادچیکف، سفیر شوروی] قوام صبح روز بعد مجدداً به حضور شاه می رسد و با حالتی مضطرب و متشنج از احتمال حمله نیروهای شوروی درصورت تغییر کابینه خبر می دهد که شاه اعتنایی نمی کند

     

    پس از برکناری وزیران توده ای از کابینه، غائله جنوب پایان می یابد و در آذر ماه 1325 زمینه برای گسیل ارتش به آذربایجان فراهم می شود.

     

    شاه در گفتگو با کارانیجا، روزنامه نگار هندی توضیح می دهد که پس از صدور فرمان حمله نیروهای ارتش به آذربایجان، سفیر شوروی از وی درخواست ملاقات فوری می کند و شاه هنگامی درخواست او را می پذیرد که نیروهای ارتش در حال پیشروی داخل آذربایجان هستند. سفیر شوروی با اعتراض شدید نسبت به پیشروی ارتش در آذربایجان و هشدار نسبت به جنگ و خونریزی بلندمدت در آذربایجان از شاه می خواهد که فوراً دستور عقب نشینی صادر کند و شاه در مقابل تلگرافی را که همان هنگام به دستش رسیده بود برای سفیر می خواند: « نگران نباشید، در هیچ نقطه ای مقاومتی نشده و تبریز هم بدون خونریزی تسلیم گردیده است

     

    در این میان اولتیماتومهای ترومن به استالین درباره ایران قابل بررسی می باشد. آنگونه که عنوان می شود ترومن در مارس 1946 نسبت به ورود متقابل نیروهای آمریکا به ایران و در دسامبر 1946همزمان با گسیل ارتش شاهنشاهی ایران به آذربایجان – نسبت به استفاده از سلاح اتمی درصورت مداخله شوروی، به استالین هشدار می دهد.

     

    اما بی تردید آنچه که به بهره گیری از منازعات بین المللی در راستای منافع ملی می انجامد، وجود یک مدیریت شاهانه در عرصه روابط خارجی و همچنین خردمندی و شعور سیاسی ژرف در تحلیل پیشاپیش سیاستهای متخاصم و نیز برنامه ریزی بر پایه توان ملی موجود – و نه تسلیم شدنهای منفعلانه و یا ماجراجویی های شعارگونه – می باشد.

     

    اگرنه، درست در شرایط همانند، سیاست منفعلانه و بدور از درایت قوام می رفت تا نه تنها آذربایجان، که حتی دیگر بخشهای کشور را نیز در آستانه تجزیه قرار دهد.

     

    تقابل منافع کشورهای استعماری در زمان فتحعلی شاه نیز کاملاً مشهور بود، اما نبود شعور سیاسی و درایت شاهانه نه تنها حکومت را از دستیابی به منافع ملی باز داشت، بلکه آسیبهای تاریخی و جبران ناپذیری بر استقلال و یکپارچگی سرزمینی ایران وارد نمود.

     

    در زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز علیرغم جنگ سرد، شعارزدگی های نابخردانه و هیاهوهای ماجراجویانه مصدق، نه تنها به بهره مندی بیشتر جامعه از ثروتهای ملی نیانجامید، بلکه بجای سود جستن از تقابل ابرقدرتهای جهانی شرق و غرب، کشور را در قبضه پر مخاطره توده ای ها قرار داد و از عواید نفتی معمول هم محروم ساخت.

     

    امروز هم بی درایتی سیاسی از یکسو سیل ارز را چون باران رحمتی روانه مسکو می کند و در مقابل پای همه قطعنامه های شورای حکام آژانس اتمی علیه جمهوری اسلامی، امضای روسیه هم رقم می خورد. از یک طرف همه هم و غم سیاست خارجه مصروف غزه می شود و از دیگر سو، ادعاهای واهی بر جزایر سه گانه ایرانی از سوی فلسطینیان هم تأیید می گردد.

     

    آری، ایران بزرگ آرمان بزرگ می خواهد.

     

    پی نوشت

    روز گریز اهریمن، محمدرضا شاه، قوام السلطنه، آذربایجان، پیشه وری،

    این نوشتار را درست یک ماه پس از ممنوع الخروجی غیرقانونی ام برای همایش روز گریز اهریمن در محفل پان ایرانیست ها آماده کرده بودم. روشن است که فشارهای وزارت اطلاعات تأثیری مواضع سیاسی من نداشته و از آن مهمتر اینکه من به بهانه مسأله آذربایجان در پاراگراف پایانی باز هم گریزی به پرونده هسته ای زده ام و در تاریخ گذشته محدود نمانده ام، بلکه آن را دستاویزی برای انتقاد به جاه طلبی های هسته ای محتوم به شکست جمهوری اسلامی کرده ام. شماره مربوطه از نشریه پان ایرانیستها از فایل پی.دی.اف. زیر قابل دریافت می باشد

    organ 142.pdf